طرفداری- یکی از دلایل محبوبیت فوتبال، دیدگاه کل نگرانه این ورزش بود؛ یعنی یه تغییر کوچیک تو هر قسمت زمین، می تونست تاثیری شدید و غیرمنتظره در جای دیگه بازی داشته باشه.
داستانی که در حال مطالعه آن هستید، بخشی از کتاب Inverting the Pyramid است و می توانید قسمت های قبلی آن را در اینجا بخوانید.
انجمن های محلی در سال 1925 شروع کردن به تلاش برای لغو قانون آفساید؛ این تغییر، قرار بود دوای بازی های کم گل فوتبال بشه.
ناتس کانتی، اولین باشگاهی بود که از قانون آفساید در دفاع کردن استفاده می کرد و بعدها هم نیوکاسل و دو تا فول بکش، فرانک هودسپث و بیل مک کراکن، استاد استفاده از تله آفساید در خط دفاع شدند. اون ها تمام محوطه بازی رو محدود به میانه زمین کرده بودند و اگه حریف، تلاش داشت پاسی رو به جلو بده، اون ها رو تو تله آفساید، گیر می انداختند. بعد از تساوی 0-0 نیوکاسل برابر بوری در فوریه 1925، تقریبا همه به این نتیجه رسیدند که قانون آفساید، باید شاهد تغییرات باشه. این تساوی، ششمین تساوی نیوکاسل توی اون فصل بود. آمار گل در بازی ها به میانگین 2.58 گل در هر بازی رسیده بود که در اون دوران، بسیار کم و باورنکردنی محسوب می شد. فوتبال، حوصله سر بر شده بود و افراد کم تری برای دیدن بازی ها به ورزشگاه می اومدن و فدراسیون فوتبال انگلیس، فهمید که باید یه تغییراتی پیاده کنه.
قانون آفساید از سال 1886 بدون تغییر مونده بود و برای اینکه یه مهاجم، در جریان بازی باشه، باید پشت سه تا بازیکن تیم حریف، قرار می گرفت؛ یعنی بین مهاجم و دروازه حریف، باید سه بازیکن (معمولا دروازه بان و دو مدافع) از تیم حریف، قرار داشتند. فدراسیون فوتبال، دو راه حل داشت: اینکه عبارت «سه بازیکن تیم مدافع» رو در این قانون به «دو بازیکن تیم مدافع» تغییر بده یا خطی در فاصله چهل یاردی با هر دروازه بکشه و پشت اون، قانون آفساید، رعایت نشه. اون ها این قوانین رو در بازی های دوستانه اجرا کردند و هر نیمه، یکی از این قانون ها رو اجرا کردند تا ببینند کدوم شون، اجرایی و بهتره.
طی جلسه ای در لندن و در ماه ژوئن، فدراسیون فوتبال تصمیم گرفت که از اولین ایده پیشنهادی، یعنی اعلام آفساید وقتی مهاجم، بین یک و ده بازیکن حریف قرار می گیره، استفاده کنه. فدراسیون فوتبال اسکاتلند هم خیلی زود این قانون رو اجرا کرد. اون ها بعدا این قانون جدید رو به فدراسیون های جهانی هم اطلاع دادند. وقتی قانون قبلی اجرا می شد، تیم مدافع می تونست یکی از مدافع های خودش رو جلوی مهاجم حریف بذاره و بعدش، تله آفساید رو اجرا کنه اما بعد با قانون جدید، اگه تیم مدافع، موفق به اجرای درست تله آفساید نمی شد، مدافعی جلوی مهاجم حریف نداشت و یار مهاجم، وارد موقعیت تک به تک می شد.
این تغییر، موفقیتی ناگهانی بود. آمار گل ها در هر بازی طی فصل آینده به 3.69 رسید. اما این قانون، تغییری اساسی در سبک بازی تیم ها هم داشت. هربرت چاپمن، بازی با سه مدافع یا ترکیب M-W رو طراحی کرد.
ویلی مایسل، برادر هوگو مایسل در «انقلاب فوتبال» یه بحث مهم رو به راه انداخت. نوشته های او در «انقلاب فوتبال» در واکنش به شکست خانگی 6-3 انگلیس برابر مجارستان در سال 1953 نوشته بودند. مایسل، یکی از هوادارهای تفکر انگلیسی محسوب می شد و به دلیل تفکرات ضدیهودیای که تو اتریش رواج پیدا کرده بودند، به لندن اومده بود. مایسل تبدیل به چهره ای شناخته شده و قابل احترام در ژورنالیسم ورزشی شد و درباره فوتبال انگلیسی برای نشریات خارجی می نوشت. اما «انقلاب فوتبال»، به دلیل ساختار عالی اش، حداقل بین اهالی دنیای مدرن، کاری عجیب و کم نظیره. از نظر او، تغییر قانون آفساید، باعث نابودی فوتبال می شد؛ لحظه ای که پاکی فوتبال، کنار رفت و این ورزش، تبدیل به یک تجارت شد. شاید این طور بود؛ اما این تغییرات، آغاز توسعه ای زیان آور محسوب می شدند.
مایسل فکر می کرد که مدیرهای کوته فکر فوتبال که چیزی جز صورت حساب های مالی شون نمی دیدند، قوانین فوتبال رو مقصر شکست های اخیر فوتبال دونستند و اصلا به این فکر نکردند که شاید رویکرد اون ها به بازی اشتباهه. پس با یه سیاست جلو میرن که تغییرات کوچیکی تو بازی انجام بدن اما خبر ندارند که این کارشون، می تونه آغاز یک بهمن در فوتبال باشه.
بعد از تغییر قانون فوتبال، اهالی این ورزش دوباره دو دسته شدند: کسایی که به دنبال برد بودند و کسایی که می خواستند بازی زیبایی رو ارائه بدن. این روزها این بحث، خیلی باری به هر جهت شده اما در قرن قبلی، بحث بازی زیبا برابر کسب برد، باعث شده بود فلسفه لیگ ها زیر سوال برن. چاپمن اعتراف می کنه: اگه نتیجه رو به چشم همه ماجرا نگاه نکنیم، استاندارد بازی به طرز قابل توجهی افزایش پیدا می کنه. ترس از شکست و از دست دادن امتیازات، اعتماد به نفس بازیکنان رو از بین می برد. وقتی نتیجه رو کم رنگ کنیم، می تونیم عملکردی از حرفه ای ها ببینیم که فراتر از حد انتظارمونه. اگه می خوایم فوتبال بهتری داشته باشیم، باید راهی پیدا کنیم که اهمیت برد و کسب امتیاز را به کم ترین میزان ممکن برسانیم. بردن و باختن در فوتبال، مثل زندگی، ربطی به اخلاق نداره. دنی بلنچفلاور میگه: اشتباه بزرگ اینه که فکر کنیم، تمام فوتبال درباره برده. فوتبال درباره کسب افتخار است، درباره انجام دادن کارها به سبک خودمان و درخشیدن. اما هوادارهای این منطق هم قبول دارند که نمیشه فوتبال رو مثل رقص اسکیت کرد تا چند نفر بیان توی زمین و داورها به زیبایی حرکات شون از یک تا ده امتیاز بدن. حقیقتی ساده اما تاسف بار وجود داره: کسایی که فقط دنبال برد هستند، با نگاه منفی بقیه مواجه میشن. این افکار به آرژانتینی ها و اتریشی ها و بقیه دنیا هم سرایت کرد. دوران طلایی فوتبال، تموم شده بودند. سادگی و بی ریایی تا ابد دووم نمیاره.
واضح ترین تغییر ناگهانی بعد از اجرای قانون جدید آفساید، این بود که مهاجم ها فضای بیشتری برای حرکت داشتند و به همین دلیل، فضای بازی کشیده تر شد و پاس های کوتاه، جاشون رو به پاس های بلندتر دادند. بعضی تیم ها با این شرایط، زودتر از بقیه تیم ها وفق پیدا کردند. آغاز فصل 26-1925، شاهد نتایج عجیب و غریب بودیم. آرسنال، اصلا نمی تونست از خودش ثبات نشون بده، اون ها در 26 سپتامبر موفق شدند که لیدز یونایتد رو با نتیجه 4-1 شکست بدن اما بعدش از نیوکاسل یونایتد با نتیجه 7-0 باختند.
چارلی بوچان که احتمالا بهترین بازیکن وقت آرسنال محسوب می شد، خشمگین شده بود و به چاپمن گفت می خواد بازنشست بشه و به مناطق شمال شرقی بره، جایی که با پیراهن ساندرلند، توش موفقیت های زیادی کسب کرده بود. اون باور داشت که آرسنال، یه تیم بی برنامه ـست و اصلا شانسی برای برد هیچ جامی نداره. چاپمن داشت می دید پروژه ای که یه عمر روش وقت گذاشته، در حال نابودی ـه و حرف های بوچان، واقعا زهردار بودند چون چمپن، برنامه ریز تیم بود و بوچان، آرسنال رو تیمی بدون برنامه می دونست.
چاپمن در کیوتون پارک به دنیا اومد؛ یه شهر پر از معدن زغال سنگ بین شفیلد و ورکسوپ. او برای اولین بار با پیراهن تیم استالیبریج بازی کرد و بعدش برای روچدیل، گریمزبی، سوییندون، شپی یونایتد، ورکسوپ، نورثهمپتون تاون، ناتس کانتی و بالاخره تاتنهام بازی کرد. او یه بازیکن جهانگرد بود و اینقدر خوب بازی می کرد که بتونه گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه اما اگه بخوایم برجسته ترین اتفاق دوران بازی اش رو انتخاب کنیم، باید زمانی رو به یاد بیاریم که کفش هایی به رنگ زرد پوشیده بود تا هم تیمی هاش او رو زودتر ببینند؛ اولین نشونه از خلاقیتی که در دوران سرمربیگری، می توانست به چاپمن کمک کند.
دوران سرمربیگری چاپمن، خیلی موفق و پرسروصدا شروع نشد. یه روز بعد از انجام یه بازی دوستانه با پیراهن تیم رزرو تاتنهام در سال 1907، هم تیمی اش، والتر بول گفت که تیم نورثهمپتون پیشنهاد داده که به عنوان بازیکن-مربی براشون فعالیت کنه اما بول، می خواست دوران بازی تمام وقتش، طولانی تر از این باشه پس پیشنهاد نورثهمپتون رو رد کرده. اما چاپمن این پیشنهاد رو می پسندید و بول، اون رو به نورثهمپتون پیشنهاد کرد و نورثهمپتون هم بعد از شکست در جذب بازیکن سابق استوک سیتی و منچسترسیتی، یعنی سم آشوُرث، نیمکتش رو در اختیار چاپمن گذاشت.