فاتح(1) سوار بر هواپیمای تک نفره خود زمین را به مقصدِ ابرهای آرزوها ترک می کند، برای هدفی والاتر در آینده ای نزدیک تر. و حال، ابر و باد و مه و خورشید و فلک آماده اند تا شیطانِ چکمه پوشِ اروپایی پرواز کند، از روی بازوی فرمانده ای جوان و جاه طلبی عاقل.
تقریبا همزمان با انقلابِ کبیرِ فرانسه و انقللابِ صنعتی انگلستان، رومانتیسیسم(2)، یکی از سبک های مهمِ ادبیات در اروپا با دو نسلِ متفاوت از نویسندگان و شاعران شکل گرفت. گروه اول شاعران و نویسندگان طبیعت و فلسفه گرای رمانتیکی چون ویلیام بلیک، ویلیام وُردزوُرث و ساموئل تیلور کولِریج بودند که هنر، آزادی، خیال پردازی، هیجان، درونگرایی و اندیشه های فردی اصولِ جدایی ناپذیرِ آثارشان بود. نسل طلایی دهه ی نودِ میلان گروه اولِ رمانتیک ها بودند، نسلی که تعالی گرایی را در عمل نشان داد و به اندازه ضربه ی والیِ افسانه ای فان باسن، طبیعتِ تاریخ را ورق زد.
نسلِ دوم اما رمانتیک های واقع بین و احساس گرا بودند. لرد بایرون، جان کیتس، پِرسی بیش شِلی، سر والتر اِسکات و با ارفاق جِین آستن واقع گرایی و شور و عاطفه را در مضامینِ اجتماعی متبلور کردند تا رویاها، احساسات و اندیشه های درونی بیش از پیش راه شان را در عصرِ شکوفایی صنعتی و زندگیِ ماشینی شده پیدا کنند. سینه کوبیدن های رینو، عواطفِ پیپو، محبوبیتِ شاهزاده های سرزمینِ آفتاب فوتبال قهوه و معدن، سردارِ هفت پوشی به نامِ آیوانهو(3)، دو خط موازی موهای دیدا، جنگاوری شوالیه هلندی، صلابتِ برجِ سیزدهم، کنکورد و قطارِ سریع السیر برزیلی، اشک های آلبرتینی، نقاشی های چشم نوازِ مهندس، موسیو بکام و مستر زلاتان، پاتو و باربارا، عکس به یادماندنی روی کاستا و ماتراتزی، و البته از همه مهمتر تقدسِ حضورِ دُن پائولوی افسانه ای. همین ها کافیست، برای خیال پردازی و خاطره بازی های رومانتیکِ واقع گرایانه.
آن هایی که سن و سال شان قد می دهد و زندگی رومانتیکِ فوتبالی شان آن دو دهه ی شیرین و آقاییِ ایل دیاوولو در کتاب تاریخ بوده، هنوز هم شب ها رویاهای قرمز و مشکی می بینند. اگر از آن ها درباره آن قدیم ها بپرسید می گویند: "ملالی نبود جز سپری کردن روزهای کسل کننده ی بین دو بازی." حق دارند، آن روزها همه چیز سرجایش بود و میلان همه چیز داشت. همه چیز! این ها آرام ترین اولتراهایی هستند که یک بار در طول زندگی فوتبالی شان مرده اند...!
جان کیتس مدتی قبل از فوت کردن شمع های 26 سالگی اش بر اثر بیماری سل در ایتالیا از دنیا می رود و شِلی در شعری(4) 495 خطی به سوگ او می پردازد. شلی، کیتس را آدونیس(5) می نامد و شعر را با سوگِ مردن او آغاز می کند اما هر چه پیش می رود مرگِ آدونیس انکار می شود و امیدواریِ زنده بودن وی دوچندان می گردد، تا جایی که:
آرام باشید، آرام باشید
او نمرده است
او نخُفته است
او از خواب زندگانی برخاسته
این ما هستیم که در طوفانِ رویاها گم شده ایم
و با اشباهِ خیالات، نبردی بی حاصل می کنیم
.
.
.
ای غارها و ای جنگل ها
شما نیز ناله را بس کنید
و شما ای گل های افسرده
ای چشمه های جوشان
و ای هوای شفاف
که چادرِ سیاهِ عزایتان را بر سرِ زمینِ متروک افکنده اید
برگیرید پرده ی ماتم را
و تا فراتر از اوجِ ستارگانِ پرنشاط
که به نومیدیِ زمین لبخند می زنند پرواز کنید
او هم اکنون با طبیعت یگانه گردیده است
و صدای او را در تمامیِ آواز های طبیعت می توان شنید
از غرشِ رعد، تا آوازِ مرغِ شب
و او حضورش را در همه جا اعلام میکند
در تاریکی و روشنایی
در گیاه و صخره سنگ
آدونیسِ فوتبالِ اروپا، جهنمِ سل را پشت سر گذاشته و دوباره ققنوس وار متولد شده است، چیزی شبیه سی-سی و یک سال پیش که:
فوریه سال 1986 بود. سیاستمدار ایتالیایی تیم اول شهر زادگاهش را در حالی خریداری کرد که پیش از وی، میلان عنوانین و افتخارات زیادی را به دست آورده بود. برلوسکنی تیمی را خرید که فقط خود او می توانست تصمیم بگیرد دیاولو جنگجویی فاتح و بزرگ باشد یا سربازی شکننده و مغلوب. از نظر برلوسکنی آن زمان حتی با وجود ستارگانی چون باره زی، مالدینی، تاسوتی، کاستاکورتا، ایوانی، ماسارو، ویردیس و دونادونی باز هم یک جای کار می لنگید. برلو در یک چشم به هم زدن سه لاله نارنجی خرید و هواداران وقت میلان را به تماشای افسانه ای جدید دعوت کرد که کارگردانی آن را برعهده آریگو ساکی گذاشته بود، مردی که بعدها آتزوری را به فینال دراماتیک جام جهانی 1994 برد. کارشناسان فوتبال می گویند میلان ساکی با حضور گولیت، رایکارد و فن باسن بهترین تیم تاریخ بوده است.
آقای سیلویو و دوست همیشگی اش گالیانی طی سال های بعدی به نگه داشتن میراث خود در میلان ادامه دادند. ستاره هایی که لیاقت و شانس گرفتن توپ طلا را در دستان شان داشتند، همیشه بیشترین سهم را در فهرست بازیکنان میلان به خود اختصاص می دادند. حتی کارلتویی که خود سهم پررنگی در شکوه تیم ساکی داشت به عنوان مربی نیز قدم به تالار مشاهیر روسونری گذاشت و نام خود را در کتاب تاریخ نوشت. اما سال های آخر دوران برلوسکنی در میلان کابوس وار گذشت. مسایل کاری، سیاسی و رسوایی هایی که برای سیاستمدار ایتالیایی به وجود آمد آواری شد که روی میلان فرو ریخت و اکنون برلوسکنی جوان سی ساله خود را با فراز و نشیب های زیاد به بیگانه ها فروخته است. شاید آخرین میراثی که برلوسکنی نقشی هر چند کم رنگ در آن دارد افسانه جدیدی به کارگردانی وینچنزو مونتلا و بازیگری جوانانی چون دوناروما، رومانیولی، لوکاتلی، کالابریا، بوناونتورا و سوسو باشد.
در مورد نحوه فروش میلان و ماجرای بزرگ و عجیب کنسرسیوم چینی خریدار میلان می توان ساعت ها سوال پرسید. به تعویق افتادن مکرر تاریخ فروش باشگاه نگرانی های زیادی را به وجود آورده بود. هیچکس تا مدت ها هویت اصلی خریداران را نمی دانست. توافقات هیچ گاه نهایی نمیشد. حتی برلو و گالی نیز جایگاه خود را میان طرفداران از دست داده بودند. با اسامی شنیده شده در ماجرای فروش میلان می شد چندین کاراکتر مهم به لیست بازیگران فصل جدید سریال بازی تخت و تاج که نه، خانه ی پوشالی هم همینطور، اما جومونگ اضافه کرد: ریچارد لی، مستر بی، جک ما، رابین لی و قافیه فقط می توانست با جکی چان و بروس لی جور شود!
”ما که سوادِ درست و حسابی نداریم، کلاسِ اول که بودیم ورق های کتاب را شبیه قلیان کردیم با ترکه کبودمان کردند که تو را چه به درس، یک لگدی زدند پشتمان که برو کار می کن مگو چیست کار. راستش را بخواهید شب بود، تاریک بود و نمی دانیم آن وسط چه شد که یک هو آقای یونگ لی که میگفتند شرکتی به اسمِ سینـِـیویوروپ {ها یک همچین چیزی} دارد، آمدند و پسندیدند و جوان رعنای مردم را برای خود... . سرکار به جان همین خودِ مفلوکِ مان به تمامِ قضیه مشکوک بودیم، مردک سه بار برای تسویه حساب روضه خواند و التماس کرد. میگفت پول ندارم اما از غارِ علیصدر هم که شده پیدا میکنم. ما هی میگفتیم آقاجان به آژان ها بگویید مفتش بفرستند ته حساب هایش را دربیاوردند عنکبوتی نشده باشد سرمان کلاه نرود که آبرو حیثیت مان را روی کُماچ(6) میمالند میگذارند اینستا. آخر شنیده ام آقاجان که میگوند این چینی جاپونی ها اول با زبان شان زبانم لال آدم را خر میکنند {دور از جان شما، بسم الله} بعدش با پول و عشوه ی چشم تنگشان. هی گفتیم به آقا که {مبادا گول بخورید} آقا در جواب میگفت مفلوکِ ذلیل میدانی با پول نفت که هیچ با پولِ صنعتِ صادراتِ عروسک هایشان می توانند تمام ایل و تبار ما و موجی و ماروتا و دی لورنتیس و آنیلی و همه و همه را بخرند و آزاد کنند. پِ پِ شِ(7) های مافیای سیسیل در برابرشان ترقه بازی ست. آن قدیم ها فقط کسی کدخدا می شد که یا کالچوپولی کند یا کالچوپول ها را لو بدهد. پدر خیلی ها هم در می آمد تا کدخدا شوند. همین پسرعموهای افعی(8) ما را ببین که رفتند با سونینگ و قونینگ و هرچی که هست روی هم ریخته اند. ما چرا نکنیم.“
”آخرش را بگوییم سرکار، آن ها با یک آقایی آمدند که می گفتند از آن آمریکایی های مالدار است. دست به خیر است، پول به این و آن قرض می دهد و کمک میکند. میگفتند نمیدانم یک جایی به اسم الیوت دارد که باز او میتواند همین چینی ها را هم روی ما بخرد. خلاصه این آقا ضمانت کرد که پول را از طرف چینی ها بدهد و القصه، بردند آقا همه چی را بردند. به سینی چایی که با آن شاهزاده را شیرینی خورِ مادریدی ها کرده بودیم هم رحم نکرند. همان شب هم توی محل با پسرعموها یک فصل حسابی از خجالتِ هم در آمدند. دو تا زدند و دوتا خوردند. آی جای تان خالی بود، بچه ها هی میگفتند این به آن در. همان شب هم مثلا ما را دعوت کرده بودند که ناراحتِ رفتن نباشیم. ولی حالا برو ببین شان سرکار... “
>>>...ادامه دارد...<<<
*********************************************************
توضیحات:
1. فاتح: معنای نام وینچنزو
2. Romanticism
3. Ivanhoe اثر سر والتر اسکات (پدر رمان تاریخی)، سریالی با عنوان شوالیه سیاه سال ها پیش از سیمای ملی پخش می شد که برگرفته از همین اثر بود.
4. Adonaïs
5. Adonis در اساطیر یونان جوانی خوش سیما و رعنا، و نماد دلفریبی است. وی مظهر تجدید حیات پس از مرگ است.
6. نوعی نان محلی که عموما با خمیر نان پخته می شود.
7. PPSh نوعی مسلسل دستی که شوروی سابق از آن در جنگ جهانی دوم استفاده کرد.
8. استفاده از لقب افعی در این جمله صرفا به جهت بار طنز مطلب بوده، افعی های میلان نگهبانان میراث سه گانه هستند.