مطلب ارسالی کاربران
مثل یک دختر مبارزه کن؛ شرحی بر زندگی دختران بوکسور گینه
تبعیض علیه زنان؛ این واژه ممکن است در هر جایی معنایی و در هر کشوری مصداقی متفاوت داشته باشد اما وقتی بخواهیم این مساله را در کشورهای درحال توسعه و یا جهان سوم بررسی کنیم شاید این نام و این واژه دیگر نتواند به خوبی وضعیت را شرح دهد.
مساله تبعیض علیه زنان البته مختص جهان سوم نیست. در عرصه ورزش، این مهم حتی در کشورهای توسعه یافته و دموکراتیک هم مسالهای واضح و مبرهن است. برای ذکر مثال میتوان به مسابقات «تور دِ فرانس» اشاره کرد که در قرن 21 و در مهد دموکراسی زنان اجازه برگزاری مسابقه در مسیر اصلی را ندارند و جایزه بخش زنان مبلغی در حدود یک پنجم جایزه مردان است. در ویمبلدون و مهد لیبرالیسم، برای حفظ کیفیت چمن مسابقات زنان را در زمین مرکزی برگزار نمیکنند تا کیفیت چمن برای مسابقات مردان مناسب باشد. در این حوزه میتوان مثالهای فراوانی آورد. ولی هنگامی که میخواهیم این مساله را در افریقا بررسی کنیم شاید حرف زدن از دستمزد برابر کمی مضحک به نظر بیاید. جایی که شاید حق حیات را هم با منت برای عدهای از زنان به رسمیت میشناسند و اگر نبود قدرت باروریشان چهبسا ... .
اما نگاهی به ورزش افریقا در حوزه زنان روزنهای از امید باز میکند در دل سیاهی تبعیضی که بر قاره سیاه سایه افکنده. از تکواندو کار ساحلعاجی که کیمیای ما را در فینال مسابقات جهانی تکواندو شکست داد و صاحب نشان طلا شد گرفته تا بوکسورهای کنگویی که در این مقال قصد پرداخت به حکایت تلخ اما سرشار از امید زندگی آنها را داریم.
کینساشا، پایتخت جمهوری دموکراتیک کونگو شهری است که مردمش با ورزش زندگی و تنفس میکنند. خشونت نظامی و فساد نظام سیاسی به هنگام مشاهده تکنیکهای ناب فوتبال و مبارزات بوکسورها در کنار خیابانهای «کینگ لابله» بسیار دور و فراموش شده مینماید.
به محض اینکه در این شهر از ورزش فاصله میگیریم چهره اصلی شهر رخ مینمایاند؛ چهرهای خشن، خونین و سیاه همچون اعماق افریقا. سایه مردسالاری بر پیکره کنگو سنگینی میکند، زنان تنها مسوول کارهای درون خانه هستند و از تصدی و حضور در عرصههای جامعه و قدرت به شدت محرومند. از طرفی کنگو سالهاست که متحمل جنگهای خونبار است و آزارهای جنسی و تجاوزهای گسترده به زنان به عنوان ثمره جنگ و تروریسم چهره این کشور را تاریکتر از همیشه کرده است.
در این کشور با این مختصات سیاسی و وضع اسف بار صحبت کردن از برابری جنسیتی و یا امید بستن به چنین مفهوم و مقولهای بیش از حد سادهلوحانه به نظر میرسد. اما باور نکردنی است که در همین کشور 22 بوکسور زن زندگی میکنند که منادیان تغییر وضع زنان در این کشورند. زنانی که شاید چند سال بعد گرد فراموشی بر نام خودشان نشسته باشد ولی اکنون تلاشی شجاعانه برای زدودن غبار از چهره ورزش زنان دارند
میکی اندایا
«میکی اندایا» بوکسور 26 ساله کنگویی که در یکی از فقیرترین شهرهای کنگو متولد شده است بوکس را از سال 2010 در محل تولد خود شروع کرد. در محل زندگی او باشگاه بوکس استانداردی وجود نداشت و او باید مسافتی را برای آموزش دیدن و تمرین کردن میپیمود. پس از پیروزی در چند مسابقه او به تیم ملی معرفی میشود. مربیاش برای او بلیطی به کینساشا میگیرد و او به پایتخت میرود و تمرین را شروع میکند. در همان سال اول حضور در پایتخت در مسابقات کشوری اول شده و برای مسابقات افریقا در کامرون انتخاب میشود.
اندایا یک دختر 5 ساله به نام پرنسس دارد که خودش در باره او میگوید: «تمام هم و غم من در زندگی این است که او کمبودی نداشته باشد و بیش از اندازه مورد محبتم قرار گیرد. پرنسس وقتی مرا در حال مسابقه میبیند با شعف زایدالوصفی فریاد میزند «mama bomaye» یعنی مادر ناک اوتش کن. شنیدن فریادهای پرنسس به من شوق مبارزه میدهد و من خودم را در قامت محمدعلی کلی میبینم.»
اندایا به گفته خودش از محمدعلی کلی الهام گرفته و دوست دارد روزی بتواند همچون او در حرکات پا و اجرای تکنیکها سریع و ماهر شود.
تا اینجای داستان شرح امید و جنگیدن اندایا بود. وقتی اندایا سخن از شرایطش میگوید اما داستان شیرین باقی نمیماند: «من شغلی ندارم و حتی برای تامین غذای دخترم و هزینه رفت و آمد به محل تمرین با مشکل مواجهم. من ممکن است که جوایز متعددی را برنه شوم ولی این بدین معنی نیست که من به پولی دست پیدا میکنم. من قهرمان کشورم هستم ولی کوچکریت احساسی از قهرمان بودن ندارم و شاید هیچ وقت هم شبیه یک قهرمان نشوم. بوکس حتی پول کافی برای به مدرسه فرستادن پرنسس برای من به ارمغان نمیآورد.»
شاید در این خانه ظلمت، امید و تکاپوی امثال اندایا روزنه امیدی باشد که روزی بتوان در کمرنگ کردن تبعیضهای جنسیتی موفق بود...
ژوربل مالئو
همه بوکسورها در کنگو از محمدعلی الهام میگیرند و تصویر او بر ذهن و دلشان حک شده. اما عجیب است، آنچه ژوربل را به بوکس علاقهمند کرد دیدن فیلمهای مبارزات مایک تایسون تأسی کردن از او بود.
«من زمانی که جوانتر بودم عاشق او بودم، تلاش میکردم به سبک و استایل او مبارزه کنم. به دلیل اینکه جثه من بیشباهت به او نبود اگر مرا هنگام مبارزه میدیدید بیشک گمان میبردید که مایک تایسون در حال مبارزه است. همواره بزرگترین انگیزه برای من این بوده که از آدمی که امروز هستم بهتر شوم. میدانم با سخت تمرین کردن این مقصد دستیافتنی است و من روزی در سرتاسر جهان مشهور خواهم شد.»
بوکس برای ژوربل حکم شغل او را دارد و او به پیشه دیگری مشغول نیست. از طرفی او از این مساله رضایت دارد و باور دارد که با تلاش سخت در این راه میتواند موفق باشد. همچنین درباره خانواده میگوید: «من شوهر و یا فرزندی ندارم، مادر و مادربزرگ من تنها خانواده من هستند و چیزی نیست که مرا از مسیرم منحرف کند.»
«در این ورزش من احساس برابری با مردان میکنم، من از هیچ چیز نمیهراسم. احساس من چنین است که گویی جنسیت اصلا وارد ورزش نشده است. وقتی که مشت میخوری هیچ فرقی ندارد چه کسی هستی. »
او از سال 2010 به بوکس مشغول است و در این مدت دوبار قهرمان منطقه شده و دوبار در کشور مقام قهرمانی را به دست آورده. اگر در ژوین سال آینده بتواند مدال طلای افرقا را کسب کند میتواند راهی اروپا شده و به مسابقات جهانی آلمان برود. او میداند که این فرصت ممکن است هیچ وقت برای یک زن در جغرافیای زیستی او تکرار نشود.
آرزوی ژوربل این است که بتوانم برای خودش یک مدیر یا اسپانس پیدا کند. من تنها نیمسنگین وزن کشور هست ولی شرایط تمرینی نامطلوب بار حسرتی بر دلش نهاده که همین بار الهام بخش او نیز هست.
«وقتی بوکسورهای کشورهای دیگر را در مسابقات میبینم برایم واضح است که آنها تمرینات خوبی دارند و به خوبی حمایت میشوند، چیزی که برای ما در کنگو شبیه یک رویاست. شرایط خوب در تمرین برابر است با نتایج بهتر. شرایط تمرین ما خوب نیست و ما در شرایطی دشوار تمرین میکنیم. من قهرمان هستم ولی احساس بیپناهی میکنم. بودجهای که خرج ما میشود و پولی که به ما تخصیص داده میشود به هیچ وجه نمیتواند استعداد ما را بازتاب دهد و پتانسیلهای ما را شکوفا کند.»
سفی نادگه لوکامبو
سفی که پنج سال است به بوکس میپردازد هیچ مشوقی برای بوکس نداشته و هیچ کس نیز بوکس را به او پیشنهاد نداده است. او در حالی که از فقر مالی شدید رنج میبرد به سبک مارتین لوترکینگ و با همان صلابت میگوید: «من رویایی داشتم وقدرت را در بوکس یافتم»
او اولین جایزهاش را سال پیش به دست آورده و به گفته خودش همین جایزه باعث شده که اعتماد به نفسی دوچندان پیدا کرده و به خودش ایمان بیاورد.
حرفهای او نیز بیشباهت به حرف سایر زنان بوکسور کنگو نیست، شکایت از اینکه وضعیت مالی ضعیف آزارش میدهد و کار را برایش سخت کرده است. او بوکس را تنها به دلیل عشق به ورزش و باور به اینکه میتواند در سطح دنیا شناخته شود ادامه میدهد.
این همه روحیه و امید نزد زنانی که در تاریکترین سرزمینهای دنیا زیست میکنند شاید بتواند در اوج ناامیدی چراغی از امید بیفروزد که میشود و نباید برای تغییر شرایط دست روی دست گذاشت.
نکته تلخ اما حرف پایانی سفی است: «در نهایت باید ازدواج کنم. این سرنوشتی است که برای من رقم خواهند زد.»
مارسلا ساکوبی
مارسلا سه سال است که به بوکس مشغول است. داستان ورود او به این حوزه نیز داستان جالبی است؛ کاملا اتفاقی ولی خوش یمن. او که دانشجوی حقوق بود بعداز ظهرها برای تمرین و ورزش کردن به دویدن میپرداخت. تا اینکه با باشگاهی آشنا شد که اعضای بوکسور آن، او را در دویدن همراهی کردند. بدین ترتیب پای او به عرصه بوکس باز شد. تقطه اتصال مارسلا به بوکس میل به چالش کشیدن خودش در مقابل بوکسورهای پسری بود که با آنها میدوید.
«در ابتدا بسیار دشوار بود ولی اولین گردهمایی بوکسی که در آن برای مشاهده مسابقات شرکت کردم الهام بخش من شد و با خود گفتم که من میتوانم به خوبی اینها باشم. من از ابتدا مربی خوبی داشتم ولی به دلیل اینکه تنها شاگرد دخترش من بودم فشار زیادی روی هر دویمان بود. مربی انکله به من نشان داد که چه تواناییهایی دارم و به من گفت که میتوانم فرد بزرگی شوم. روزی یک مربی دیگر مرا در حال مشتزنی با پسرها دید و مرا به فدراسیون بوکس معرفی کرد.»
«وقتی برای اولین مسابقهام وارد رینگ شدم واقعا ترسیده بودم چرا که من تنها چهار ماه تمرین کرده بودم. سال 2014 بود که اولین بار به روی رینگ رفتم. پس از آن من قهرمان جایزه کینساشا شدم بدین معنی که سه بوکسور از ناحیههای دیگر را شکست دادم.»
در وصف وضعیت مارسلا و اشتیاق او به موفقیت و شناساندن خودش به دنیا و از طرفی شکوه از برخوردهای سنت و تبعیضهای روا داشته شده علیه زنها در کنگو هیچ چیز رساتر از صحبتهای خود مارسلا نیست:
«من میدانم که اکنون برای من میسر است که مقاصد بالاتری را هدف بگیرم و مدال طلا در سطح بینالمللی کسب کنم. اگر من بتوانم قهرمان افریقا شوم آن زمان است که برای خودم شهرت و احترام کسب کردهام. من دوست دارم در خارج از کنگو مبارزه کنم چون راستش را بخواهید فکر میکنم ما آماتور هستیم. ما حتی لباس مناسب برای تمرین نداریم، اینجا مثل جاهای دیگر نیست که همه امکانات به ما اعطا شده باشد. ما باید در شرایطی به مراتب دشوارتر از سایرین تمرین کنیم. من مجبورم در فضای باز و در کنار خیابان تمرین کنم. مربی من در حق من فداکاری میکند و پولهای شخصیاش را برای خرید دستکش و کیسه بوکس برای من خرج میکند. این پول میتواند خرج خانواده او شود ولی او این پول را خرج من میکند چرا که دولت در اینجا فقط برای فوتبال بودجه دارد. ما در شهر بسیار فقیریم و این مرا رنج میدهد. من دوست ندارم هر روز در خیابان تمرین کنم درحالی که همه مرا تماشا میکنند.»
«مردم در اینجا فکر میکنند که بوکسورهای زن وقت خود را تلف میکنند و زنها تنها به درد پخت و پر میخورند و اینکه با مردها به رختخواب رفته و برای آنها بچه بیاورند. من میدانم که وقتم را تلف نمیکنم. آینده نزدیک من در بوکس رقم خواهد خورد. من هم ذهن و هم مهارت کافی بری موفقیت را دارم و فعلا نمیخواهم شوهر کنم. هر کسی موهبتهایی که من دارم را ندارد.»
«هرچند این نمیتواند همواره دوام بیاورد. وقتی که من برنده جایزه کینساشا شدم، پاداش و جایزه من تنها 10 دلار بود. پولی کم برای تلاشی بیاندازه. بوکس کردن برای کسب درآمد اینجا معنا و مفهومی ندارد. در نهایت من باید برای حمایت با مردی ازدواج کنم.»