📃 مهمانهای این روزهای گرم خوزستان
▫️گرم است گرم! دل و جرات مي خواهد كه به رفتن فكر كنی حتی! همه چيز انگار شعله پوشيده باشد كه گرمْ گرمْ و به اشارهای به چشمهايت شليك شود. خوزستان است اينجا و خورشيد، خودش را در كوچه و خيابان فرش كرده است.
▫️درخت باشي، پرنده باشي، رودخانه باشی يا آدميزادی، خورشيد خورشيد است و میتابد و میتاباند. چه میتواند كند دلی كه به آب و خاكش خو كرده است و گرما نمیتواند از پايش درآورد! چه میتواند كند دلی كه دلبستهی حتی همين گرمای بیرحم است! چه میتواند كند دلی كه عادت كرده به ديدن مهمانان تابستانی، خنك شود و مهمانی نيست كه دلش آرام بگيرد و با لبخند از پلههای ايستگاه راه آهن پايين بيايد!
▫️ايستگاه گفتم؛ يادم آمد از خودم سوال كنم قطاری كه اين روزها میآيد و میرود چه كسی را به اهواز میآورد و چه كسی را با خود از اهواز میبرد! با خودم فكر كردم چه كسی اين روزها به تماشای پل سفيد، چه كسی به خيال قدم زدن در ساحل كارون و چه كسی به هوس پيادهروی در خيابان نادری به اهواز میآيد!؟ به خودم كه نمیتوانم دروغ بگويم! «بله هيچكس نمیآيد و هيچ كس نخواهد آمد»!
▫️آن قدر بزرگ نوشتيم اهواز هوا ندارد و كارون تماشايی نيست و گرما، قتل عام كرده است كه خودمان هم میترسيم از خانه بيرون بزنيم. گفتم قطار، يادم آمد نمیتوانم از گرما نوشته باشم و با مصيبت آن گريسته باشم و از شرافت مجموعهای ننويسم كه اگرچه قطارهايش بی ميهمان به اهواز میآيند اما در اين ظل نفسگير آفتاب، ردای گرما و شرجی اهواز را به تن كردهاند و گردهمايی مديران خود را به نشانهی همدردی با همهی خوزستان، در اهواز به پا كرده است.
▫️مديران راه آهن جمهوری اسلامی به اهواز آمدهاند و اهوازِ گرم را خوشحال كردهاند. حتما شما هم مثل من به ياد سربازهايی خواهيد افتاد كه گرمای خوزستان را به اميد خنكای پيروزی تاب میآوردند و به خوزستانِ در جنگ میآمدند! دعا كنيم كه اين حس ناياب قد بكشد و آموزگار آنهايی باشد كه سايهی فراموشی را به آفتاب همدردی ترجيح دادهاند! تنتون تنِ نخل و روز و شبتون به قشنگیِ «لب كارون»...
همين