طرفداری - در ایتالیایی «کاتناچیو» به معنای "چفت و بست" است که بر خط دفاع بسیار سازمان یافته و مؤثر، متمرکز بر خنثی کردن حملات و جلوگیری از ایجاد موقعیتهای گل حریف با کمک نفرات دفاعی متعدد اشاره دارد. «کاتناچیو» به قفل نیز معروف است. این سبک توسط کارل راپان مربی اتریشی بنیانگذاری شد.
در دهه 1950، پادوا، تیم تحت هدایت نرئو روکو پیشگام استفاده از این سبک در ایتالیا بود که این مقدمه، استفاده دوباره از این سبک در اوایل دهه 1960 توسط اینترمیلان هلنیو هررا شد. آنها یک مدافع سویپر را که «Verrouilleur» نامیده میشد در پشت خط دفاعی تیم قرار میدادند. در این سیستم چهار مدافع یارگیر مختص رویارویی با حمله حریف بودند و در صورتی که توپ از پوشش این مدافعان خارج میشد یا لو میرفت، «Verrouilleur» آن را به راحتی جمع میکرد. این سویپر آزاد به جز بازپس گیری توپهای لو رفته یا عبور کرده، وظایف دیگری مانند رویارویی با مهاجمان حریف (که از خط دفاع عبور کردهاند) و در صورت لزوم دابل مارک کردن (اضافه شدن به مدافعین برای ایجاد موقعیت دو به یک) نیز داشت. در مجموع، پنج بازیکن هیچ مشارکتی در کارهای دفاعی نداشتند و به علاوهی اینها، سه بازیکن نیز اختصاصاً بر روی کارهای دفاعی متمرکز بودند. هررا بعدها عنوان کرد که سیستمش تهاجمیتر از آن است که مردم فکر میکنند. به یاد داشته باشید که او «فول بکهای تهاجمی» را به دنیای فوتبال معرفی کرد. هررا قبل از مرگش در این رابطه صحبت کرده بود:
"مسئله این است که بیشتر کسانی که از من نسخه برداری کردند اینکار را اشتباه انجام دادند. آنها فراموش کرده اند که اصول تهاجمی را که کاتناچیو من شامل میشد مدنظر قرار دهند. من پیکی را به عنوان سویپر دراختیار داشتم، بله، اما فاکتی را نیز داشتم، مدافع میانی که مانند یک مهاجم گلهای پرشماری به ثمر میرساند."
امروزه، تیمهایی که از سبک «کاتناچیو» استفاده میکنند، بر دفاع محض و فوتبال تخریبی استوار هستند که سعی میکنند بازی را از جریان بیندازند. اصول تهاجمی این تیمها بسیار ساده است؛ آنها پس از باز پس گیری توپ، آن را با ارسال پاسهای بلند به باکس حریف میرسانند تا مهاجمهای نوک به کمک بازیساز و بال های تیم، کار را تمام کنند.
این فلسفه سبکی از فوتبال را توضیح میدهد که تیم عقب رفته و جمع شده در نزدیکی دروازه خودی، سعی میکند توپ را با سرعت زیاد و با لمس توپ محدود به دروازه حریف برساند. فوتبال «دفاع - ضد حمله» نیازمند بازیکنانی با قابلیتهای تکنیکی و تاکتیکی بالایی میباشد که بتوانند توپ را با ترکیبها و پاسهای طولی گیج کننده، به باکس حریف نزدیک کنند.
اصطلاح «فوتبال کریولو» (به آرژانتینی، Fútbol Criollo) در آرژانتین، به فوتبالی می گویند که فرد گرایی و حرکات آزاد، پایه و اساس این فلسفه را تشکیل بدهند. هنگامی که مهاجران انگلیسی ورزش فوتبال را به دنیا معرفی کردند، باشگاههای تازه تأسیس در دیگر نقاط جهان سیاستهای خودشان را داشتند. در این زمان «کریولو ها» (اشخاصی که مخلوطی از مردمهای سفید پوست و سیاه پوست بودند. آنها بیشتر در کارائیب زندگی میکردند.) سبک خودشان را در پاسخ به سبک فوتبال بریتانیایی که بر بازی فیزیکی و تاکتیکی استوار است، به جهان معرفی کردند. این فلسفه دقیقاً نقطه مقابل فلسفه فوتبال انگلیسیها بود. زیرا؛ اساس این سبک حرکات انفرادی و تکنیکی در مقابل حرکات فیزیکی و قدرتی انگلیسیها است. این فلسفه هنوز هم در بعضی از نقاط جهان استفاده میشود.
هنگامی که یک باشگاه ترجیح بدهد بازیکنان بزرگی را بدون پیاده سازی مفهوم پر اهمیتی در اختیار داشته باشد، از این فلسفه استفاده میکند. سرمربیها از سیستمهای متفاوتی استفاده میکنند و بالاتر از همه اینها، سعی میکنند که تیم را با بهترین بازیکنان هدایت کنند.
هنوز اختلاف نظرهای بسیاری راجب خواستگاه اصلی این فلسفه وجود دارد.در حالی که مفسرهای فوتبالی استورات هال، شروع آن را از سال 1958 در نظر میگیرند، سر چشمه فلسفه « ژوگا بونیتو» به بازیکن فوتبال برزیل، «دیدی» (Didi) نسبت داده می شود. نویسندهی انگلیسی، بیتس، در روزنامهای در سال 1952 از این اصطلاح استفاده کرده بود. در دهههای گذشته، هر دو اصطلاح به دفعات زیاد استفاده شدهاند، به خصوص برای تشریح سبک بازی تیم ملی برزیل در زمان زیکو و سوکراتیس.
از «بازی پوزیسیونی» (به اسپانیایی، «Juego de Posición ») به عنوان نسخهی پیشرفتهتر «توتال فوتبال» یاد میشود. این سیستم، سازگاری بیشتری نسبت به «توتال فوتبال» با فوتبال مدرن امروزی دارد. بر خلاف «توتال فوتبال» که حرکت آزادانه یک بازیکن و رفتارهای با ثباتش مهمترین نقش را بازی میکردند، «بازی پوزیسیونی» میخواهد که بازیکن در یک ترکیب از پیش تعیین شده حرکات خاصی را در مناطق خاص انجام دهد و در موقعیتهای مختلف، نقشهای مختلفی را بر عهده بگیرد. به علاوه، مستمر بودن حرکات بازیکنان و ایجاد ترکیبهای مثلثی و لوزی، سبک بازی روان و جذابی را پدید میآورد که حریف را وادار به انجام حرکات نا خواسته میکند تا فضاهایی برای تیم آزاد شود. در این حال، تیم با گردش دقیق توپ از این فضاها استفاده و مناطق خاص زمین را اشغال میکند. در« بازی پوزیسیونی» بر خلاف «تیکی تاکا» مالکیت توپ تنها ابزاری است برای کنترل بازی، نه فقط ایدلوژی احمقانه به عنوان یک هدف. تیمی که از این فلسفه استفاده میکند، در صورت از دست دادن توپ، آن را با تاکتیک دفاعی«Gegenpressing» یا «Counterpressing» به سرعت پس میگیرد و پس از آن با پاسهای کوتاه بازی را آرام میکند. هنگامی که تیم مالک توپ و میدان است،میتواند روش جدیدی برای حمله به کار گیرد. دید خوب، مهارت پاسهای دقیق و صبر و بردباری از مهمترین شاخصههای بازیکنان در فلسفه «بازی پوزیسیونی» هستند.
«فوتبال مستقیم» به مدت زیادی فوتبال بریتانیا را در اختیار گرفته است. روش این سبک به این شکل است که بازیکنان در نیمه زمین خودی، توپ را از حریف میگیرند و با یک پاس بلند، آن را به مهاجمهای فیزیکی و بلند قامت تیم، ارسال میکنند. این تئوری اولین بار توسط چارلز ریپ در دهه 1950 مورد بحث قرار گرفت. ریپ نه تنها تعداد پاسهایی که منجر به گل میشوند را آنالیز کرد، بلکه مکانهایی که آن پاسها از آنجا نشأت میگرفتند را نیز مشخص نمود. در سال 1990، چارلز هیوز به ریاست انجمن فوتبال انگلستان (Football Association یا به اختصار، FA) منصوب شد و از این موقعیت برای پرورش و گسترش تئوریهای خود در سرتاسر بریتانیا استفاده کرد. هیوز به این نتیجه رسید که بیشترین موفقیت و پیروزی، از آن تیمهایی است که از سبک بازی مستقیم استفاده میکنند.
فوتبال «تک ضرب» یعنی، ارسال پاس یا زدن شوت تنها با یک بار لمس توپ. بازیکنان، در این سبک ترجیح میدهند توپ را بدون دریبل و با لمس توپ محدود، به هم تیمی خود ارسال کنند و یا آن را به طرف دروازه حریف بفرستند. این فلسفه ریشه در سبک فوتبال هلند در دهه 1980 دارد. از تیمهایی که از این سبک استفاده میکردند، میتوان به آرسنال آرسن ونگر در اواسط قرن 21 و تیم ملی هلند زیر نظر رینوس میشل در دهه 1970 اشاره کرد. این سیستم،معمولاً توسط تیمهایی اجرا میشود که دارای مهاجمانی ماهر و باهوش باشند. مهاجمان بعد از دریافت توپ، یا آن را به هم تیمی خود پاس میدهند و یا مانند ضربهی شلاق، توپ را به سمت دروازهی حریف شوت میکنند. این سبک از فوتبال در صورتی که درست اجرا شود، میتواند تیم را از زیر فشار حریف خارج کند و با ارسال پاسهای سریع و تک ضرب، از ضعفهای به وجود آمده در ساختار دفاعی حریف نهایت استفاده را ببرد.
«تیکی تاکا» بدترین عبارت برای وصف فلسفه «بازی پوزیسیونی» است. مفسر اسپانیایی، آندرس مونتس این کلمه را برای اولین بار در جام جهانی 2006 به کار برد. احتمالا،ریشهی این عبارت به اسباب بازی محبوبی در اسپانیا که «Tiqui Taca» نام دارد، بر میگردد. با وجود اینکه این کلمه به اشتباه به سبک بازی تیم ملی اسپانیا و تیم بارسلونا گواردیولا نسبت داده میشود، اما میتوان «تیکی تاکا» را به تیمهایی نسبت داد که از نظر تاکتیکی به بن بست رسیدهاند و مالکیت توپ هدف نهایی و اصلی آنها شده است. آنها بدون آگاهی از مفهوم «بازی پوزیسیونی» تنها به دنبال مالکیت توپ هستند و از این رو فوتبال این تیمها خسته کننده به نظر میآید.
زیر شاخهی دیگری از «تیکی تاکا» وجود دارد که به آن «تیکی ناچیو» می گویند. ویژگی این سبک، دفاع همه جانبه با استفاده از ابزار مالکیت توپ است. بسیاری از خبرنگارها و طرفدارها، از «تیکی تاکا» برای توصیف تیم ملی اسپانیا، زیر نظر لوییس آراگونز استفاده کرده بودند. در آن زمان بازیکنان مالکیت توپ را در نیمه زمین حریف حفظ میکردند و سعی در شکستن خطوط دفاعی رقیب، با استفاده از حرکات پیچیده و پاسهای سریع داشتند. بعدها در حالی که هنوز بعضی از ناظرها و طرفدارها آن را تیکی تاکا مینامیدند، پپ گواردیولا این سبک را به نقطهی اوج خود رساند. به هر حال، گواردیولا روی خوشی به این انتخاب هوادارها نشان نداد:
تیکی تاکا یک چیز احمقانهای است که هیچ هدفی ندارد. شما باید توپ را نزد خود نگه دارید تا از آن برای ضربه زدن به حریف استفاده کنید.
«توتال فوتبال» ( به هلندی، Totaalvoetbal ) مفهومی است که در آن اگر بازیکنی از پست خود خارج شود، یک بازیکن همتیمی جای او را پر میکند و به این ترتیب ساختار از پیش سازماندهی شده اعاده میگردد. در این سیستم شناور هیچ بازیکنی در نقش از پیش معین شده خود ثابت نمیماند و هرکس میتواند به تناوب مهاجم، هافبک و یا مدافع باشد. بسیاری از تاریخ نویسان فوتبالی سر منشأ سیستم مدرن 3-3-4 را ارنست هاپل میدانند. واژه "Total" به این معناست که مدافعان در کارهای هجومی و مهاجمان در کارهای تدافعی شرکت میکنند. بارسلونا نیز با همین سیستم به موفقیت میرسد و در زمان فرانک رایکارد یک جهش در این تیم به وجود آمد و در زمان پپ گواردیولا فراتر آر آن عمل شد. جک رینولدز نخستین شخصی بود که این سیستم را در میانههای قرن بیستم در تیم آژاکس آمستردام بهکار بست و رینوس میشل مربی هلندی توانست نیروی ویرانگر توتال فوتبال را در آژاکس و تیم ملی فوتبال هلند به نمایش بگذارد. تیم ملی هلند با این سیستم به نیرومندترین تیم فوتبال دهه 1970 تبدیل شد. یوهان کرایوف کاپیتان هلند و آژاکس در دهه 1970 نقش محوری در تکامل این سیستم داشت. هرچند پست کرایوف در اصل هافبک تهاجمی بود اما او در تمام نقاط زمین بازی میکرد و به عنوان نخستین بازیکن واقعی «توتال فوتبال» شهرت یافت. کرایوف این سیستم را در مدت هشت سال مربیگریش (از 1988 تا 1996) در تیم بارسلونای آن زمان، مشهور به تیم رؤیایی (The Royal Team)، به کار بست و تأثیر عظیمی بر روند و فلسفهٔ فوتبال این باشگاه و به طور کلی فوتبال اسپانیا پس از آن تاریخ گذاشت. از دیگر مربیانی که به طور نسبی پیرو این فلسفهٔ فوتبالی هستند میتوان به، لوئی فان خال، فرانک دی بوئر، برندون راجرز و آرسن ونگر اشاره کرد.
«فوتبال انتقالی» نباید با فوتبال «دفاع - ضد حمله» اشتباه گرفته شود. عمده تمرکز این فلسفه بر روی «پرس» و «کانترپرس» در میانه میدان است. هدف، بازپس گیری توپ در نزدیکی دروازه حریف، به هم ریختن نظم تیمی آنها و طراحی حمله با حداقل تعداد مدافعین است.
«زونا میستا» به تئوری تاکتیکی ایتالیایی می گویند که در فواصل سالهای 1970 تا اواسط 1990 استفاده میشد. اولین کسانی که از این سیستم استفاده کردند، لویجی رادیچه و جووانی تراپاتونی بودند.
«زونا میستا» نسخهی تکامل یافتهی سیستم «کاتناچیو» است. این سیستم از ترکیب دفاع ایتالیایی و حمله هلندی به وجود آمده است وساختار تدافعی این سیستم بر دفاع منطقهای نامنظم استوار است. در دفاع منطقهای خالص، هر کدام از هافبکها و مدافعان وظیفه پوشش دادن به مناطق خاصی از زمین را به عهده دارند. هرگاه بازیکنی خارج از منطقه خود حرکت کند، هم تیمی او علاوه بر حفاظت از منطقه خود، وظیفه پوشش دادن فضای خالی ناشی از جای خالی او را نیز به عهده میگیرد. با این حال از فلسفه «کاتناچیو» برای یارگیری مضاعف در مواجهه با بازیکنان قدرتمند هم استفاده میشد.
بر این اساس «زونا میستا» (عبارت ایتالیایی برای Mixed Zone) خلق شد.در «زونا میستا» چهار مدافع حضور دارند و یک سویپر آزادانه حرکت و برای دیگر مدافعان توپ رسانی میکند. برای مثال یک مدافع در بال چپ، هم در دفاع و هم در حمله شرکت میکند. دو مدافع یارکوب - که از این پس مدافع میانی خوانده شدند - مناطق مرکزی را پوشش میدهند. خط میانی شامل یک هافبک دفاعی، یک هافبک وسط، یک بازیساز در پست 10 و یک بال کناری که برای نمونه بال راست را پوشش میدهد (و گاهی هم به مهاجمها اضافه میشود) است. «زونا میستا» از دو مهاجم استفاده میکند. یک مهاجم مرکزی جلوتر، و یک مهاجم دوم در سمت چپ او که بهصورت wide بازی میکند (اقتباسی از بال چپِ سیستم «کاتناچیو»)، گاهی به عنوان مهاجم بازی میکند و گاهی، وقتی بازیساز اصلی مجبور به دفاع میشود، در خط میانی جای بازیساز را پر میکند.
ارسالی نویسنده افتخاری طرفداری، مهدی عبدی
برگرفته از وبسایت TheFalse9