اختصاصی طرفداری- جغد مینِروا فقط آنگاه پرواز می کند که زوال شفق آغاز می شود/ گئورگ ویلهلم فریدریش هگل*
پرده ی اول: (21 می 2003، ورزشگاه المپیک سویای اسپانیا، فینال جام یوفا)
کسی نمی داند که لوبوس میشل داور سرشناس اهل اسلواکی، قرار است چه بازی مهمی را برای مربی ناشناس پورتو سوت بزند. ژوزه مورینیو مربی جوانی که تازه چهل سالگی را تمام کرده، موفق شده است تا در نیمه نهایی جام یوفا، لاتزیوی پرستاره ی روبرتو مانچینی (با حضور ستارگانی چون: خوان سورین، فرانچسکو کولونزه، یاپ استم، فرناندو کوتو، سینیشا میهایلوویچ، دیه گو سیمئونه، دژان استانکوویچ، کلودیو لوپز و...) را در مجموع 1-4 درهم بشکند و در فینال به مصاف سلتیک رود.
اما سلتیکِ مارتین اونیل، تیم چموشی است. دو بار عقب افتاده و هر دو بار کار را به تساوی کشانده است. دقیقه ی 115 وقت های اضافی است و هر دو مربی نظاره گر نفرات خسته ی خود هستند. مانیش در میانه ی زمین صاحب توپ می شود و با یک پاس فوق العاده مارکو فریرا را با دروازه بان سلتیک تک به تک میکند اما دروازه بان در این مصاف موفقتر است و توپ را دفع میکند؛ غافل از اینکه توپِ دفع شده به مهاجم جوان برزیلی پورتو، دِرلی خواهد رسید. درلی مدافع روبرو را فریب می دهد و شوت می زند. کاری از دست مدافعان سلتیک ساخته نیست. تمام! قانون گل نقره ای تنفیذ شد! دوربین چهره ی خونسرد مرد پرتغالی را نشان می دهد که حتی حاضر نیست از جای خود بلند شود. او حالا اولین قهرمانیِ تاریخ باشگاه پورتو در جام یوفا را به ارمغان آورده است. گویی «اولین قهرمانی ها» را به ناف او بسته اند: اولین قهرمانی پورتو در جام یوفا، اولین قهرمانی چلسی در نیم قرن اخیر، اولین قهرمانی اینتر در نیم قرن اخیر.
به مخیله ی کسی خطور نمی کند که مورینیو قرار است تیم میانمقدارِ پورتو را در فصل بعد، قهرمان جام باشگاههای اروپا کند، نیز کمتر کسی باور دارد که وی در ظرف ده سال آینده، صاحب کلکسیون کم نظیری از قهرمانی ها و رکوردهای گینس گونه در تالار آمار و افتخارات فوتبال باشگاهی اروپا و جهان خواهد شد.
پرده ی دوم: چهارده سال بعد (24می 2017، ورزشگاه فریندز آرنای شهر سولنا در سوئد، فینال جام یوفا)
در این چهارده سال مورینیو تمام افتخارات ممکن برای یک مربی را کسب کرده است. افتخاراتی که حتی دستیابی به ثلث آن، غالباً برای مربیانی با کارنامه بیش از دو دهه هم ناممکن است: سه گانه ی پرتغال، سه گانه ی انگلیس، سه گانه ی ایتالیا، سه گانه ی اسپانیا، جام یوفا، دو بار قهرمانی در لیگ قهرمانان و بسیاری از دستاوردهای دیگر.
اما بزرگان، اشتباهات بزرگ می کنند و از همین رو اشتباهات نوابغ، ماندگار و ابدی است. اشتباهات ماندگار مربیان بزرگ تاریخ فوتبال کم نبودند. فصل 2016/2017 را می توان فاجعه بارترین فصل نابغه ی پرتغالی دانست. عقبه ی چهارسال سیاه بدون فرگوسن را نمیتوان با عقبه ی "پیش از مورینیوییِ" چلسی و رئال و حتی اینتر مقایسه کرد. انگار زمان به نقطه اول برگشته باشد. مورینیو می بایست در کالبد یک تیم خوگرفته به رتبه های پنجم تا هفتم، روح قهرمانی بدمد و خاطرات منچستر فرگوسن را تَکرار نماید. کاری که وی پیش تر به حماسی ترین و دراماتیک ترین شکل، برای اینتر و چلسی انجام داده بود.
اما اشتباهات وی از بستن تیم آغاز شد. او بیش از اینکه درهای ورودی تیم را باز کند، دروازه های خروجی را گشود. تزریق فقط 4 بازیکن به تیم مضمحل لوئیس فن خال (پوگبا، زلاتان، میخیتاریان، بایی) و فروش سه بازیکن (اشنایدرلین، دیپای، شواین اشتایگر)، عملاً یعنی شما برای قهرمانی در یکی از دشوارترین ادوار لیگ انگلیس (باحضور چلسیِ کونته، آرسنالِ ونگر، منچسترسیتیِ پپ، تاتنهامِ پوچتینو، لسترسیتیِ رانیری، لیورپولِ کلوپ) فقط دو بازیکن را به تیم تزریق کرده اید که یکیشان 35سال سن دارد و دیگری با انبوهی از حاشیه ها به تیم پیوسته است! این اشتباه وقتی نمود بیشتری می یابد که عملکرد منچستر را با همشهری متمولش منچسترسیتی مقایسه کنیم که نزدیک به ده بازیکن را به تیم خود افزود.
این قحطی بازیکن را به خصوص می توان در هفته های پایانی لیگ انگلیس به وضوح دید؛ آنجا که نیمکت منچستر نهایتاً 15 یا 16 بازیکن داشت. البته شاید مورینیو هیچگاه تصور نمی کرد که در مهمترین مقطع بازی های منچستر، سه دفاع میانی خود (اسمالینگ، جونز، روخو) به علاوه ی ماتا و زلاتان را همزمان از دست خواهد داد! ولی از مربی سرد و گرم چشیده ای چون وی انتظارات بیشتری بود.
اشتباه دیگر مورینیو، وعده قهرمانی بود که با عملکرد منچستر در همان هفته ی های آغازین رنگ باخت. درماندگی مفرط خط حمله ی منچستر2016/2017 نیازی به تشریح ندارد. رکوردزنی منفی در تعداد بردهای خانگی و نیز انبوه تساوی های یک/یک و صفر/صفر حامل این خبر بد بود که در انحطاط عملکرد رونی، و خامی و بی تجربگی راشفورد و مارشیال، زلاتان 35ساله در بهترین حالت فقط از 40% موقعیت ها، خلق گل می کند! مقایسه ی نسبت تعداد موقعیت/تعداد گل زلاتان با مهاجمینی مثل لوکاکو، کین، کاستا و حتی آگوئرو نشانگر اوج فاجعه در خط حمله منچستر است. شاهد آنکه چنین مهاجمی توانسته است لقب بهترین گلزن منچستر را در فصل جاری کسب کند.
باری! از این همه نقاط ضعف که بگذریم و حتی اگر با سر الکس فرگوسن نیز مخالف باشیم که بدشانسی مزید علل ناکامی منچستر بوده است، حالا پس از فینال جام یوفا منچستر تفاوت چندانی با منچسترسیتی و لیورپول ندارد. مورینیو در هفته های پایانی فصل بارها اعلان کرده بود که تنها هدفش، کسب بلیط لیگ قهرمانان فصل بعد است. اکنون اتفاقی که برای فی المثل آرسنال پنجمی ناممکن است، برای منچستر ششمی رخ داد. در واقع مورینیو به رغم تمام ناکامی ها، نهایتاً موفق شد اتوبوس داغان منچستر را به ایستگاه قهرمانی جام یوفا و حضور در لیگ قهرمانان فصل بعد برساند. هرچند کسب لیگ کاپ و سوپرکاپ فصل جاری نیز می توانست برای هر تیمی موفقیت به حساب بیاید ولی منصفانه باید گفت که کسب این دو جامِ میانمقدار در اوضاع و احوال کنونی، افتخاری برای منچستر و مربی بزرگش نبوده و نیست.
بازی منچستر/آژاکس، در واقع قمار مورینیو با مورینیو بود. مرد مغرور و پرادعای پرتغالی با کوله باری از رکوردهای عجیب و غریب (آخرین رکوردش، رکورد 174گلِ زده در یک فصل اسپانیا است که رئال زیدان و پیشتر بارسای پپ نیز از پس شکستن آن برنیامده اند) مهمترین بازی کل فصل2016/2017 منچستر را با برد تمام کرد تا همچنان امید به اوج گرفتن را در قلب هواداران منچستر زنده نگه دارد. میراث این فصل تلخ منچستر، علاوه بر ناکامی ها و انبوه رکوردهای تناقض آمیز (رکورد کمترین شکست در پنج سال اخیر + رکورد کمترین برد در خانه!) ایجاد یک ساختار دفاعی منظم و مستحکم پس از 4سال جدایی فرگوسن (دومین خط دفاع لیگ انگلیس پس از تاتنهام با 29گل خورده بالاتر از چلسی و منچسترسیتی و لیورپول)، ایجاد ترکیبی از بازیکنان آینده دار (پوگبا، میخیتاریان، بایی، هررا، رشفورد) و بالاخره کسب مجوز حضور مستقیم و بدون دردسرِ پلی آف در لیگ قهرمانان است (اتفاقی که حتی برای لیورپول کلوپ هم نیفتاد) که پیش شرط ورود قریب الاحتمال هامس رودریگز، آنتوان گریزمان و چند بازیکن بزرگ احتمالی دیگر در فصل آتی است. باخت در فینال جام یوفا به مثابه بر باد دادن تمام همین اندک سرمایه هایی بود که مورینیو در فصل جاری گرد آورد. باختی که منچستر را دستکم یک فصل دیگر در ظلمات غیبت از سطح اول فوتبال اروپا نگه می داشت.
اما حالا پرده ی دوم تئاتر فوتبالی آقای خاص، در آخرین لحظاتِ ترس از فرورفتن در تاریکی مطلق و در واپسین فَترت باقیمانده تا ظلمات شب، بالا می رود. جغد مینِروا بار دیگر بال گشوده است.
.die Eule der Minerva beginnt erst mit der einbrechenden Dämmerung ihren Flug
.the Owl of Minerva takes flight only as the dusk begins to fall
Hegel, Preface to the Philosophy of Right -
یادداشت ارسالی از عدنان فلاحی