طرفداری - در حالی که تنها چند ساعت به آغاز فینال لیگ قهرمانان سال 2012 مانده بود، سرمربی چلسی روبرتو دی متئو هنوز نتوانسته بود درباره اینکه چه کسی را در پست هافبک چپ بازی دهد دودل بود. کسی که بتواند برابر آرین روبن و فیلیپ لام بازی کند و البته به خط حمله تیم نیز کمک برساند. دی متئو به اشلی کول، مدافع چپ با سابقه آبی ها مراجعه کرد و از او پرسید که نظرش درباره هافبک چپ تیم در بازی برابر بایرن مونیخ چیست و چه کسی باید آنجا بازی کند.
کول اذعان کرد که رایان برتراند 23 ساله گزینه ای مناسب برای بازی در آن پست است. دی متئو شگفت زده شد اما کول ادامه داد: "به او اعتماد دارم."
رایان بازی کرد و درخشید و چلسی نیز از سد بایرن مونیخ گذشت. این پیروزی با مدیریت استعدادها رخ داد. دی متئو نفس خود را کنار گذاشت و به دو بازیکن اعتماد کرد و تصمیمش را گرفت.
مسئله مدیریت استعدادها حداقل از سال 1997 دغدغه ای در کسب و کار دنیا بوده است. تیم های بزرگ فوتبال دنیا بیش از نیمی از بودجه شان را خرج خرید 3 تا 7 درصد از بازیکتان شان می کنند. بازیکنان بزرگ، جوان،چندملیتی و مشهور هستند و در نتیجه، مدیریت آن ها از همیشه سخت تر شده است. مربیان فوتبال، بیش از هر وظیفه دیگری باید توانایی مدیریت استعداد را داشته باشند.
یکی از نویسندگان این مطلب ،مایک فورد این نبرد استعدادها را به خوبی دیده؛ زیرا بین سال ها 2007 تا 2013 جزو مدیران چلسی بوده است. او حالا مشاور تیم های ورزشی دنیا است و در تیم سن آنتونیو اسپرز در لیگ NBA نیز فعالیت دارد و تجربیاتی زیادی درباره مدیریت استعدادها به دست آورده است.
1. استعدادهای بزرگ معمولا با غرور زیادی وارد می شوند. این موضوع را بپذیرید.
کارلوس کی روش می گوید:
بازیکنان والا، از خاص بودن خود، آگاهی عمیقی دارند و استعداد ناب شان را می شناسند.
استعدادهای بزرگ می دانند که کارفرمایان به آن ها نیاز دارند. این باعث می شود به خود اجازه دهند که قوانین را بشکنند. عقل سلیم می گوید که فردگرایی به مجموعه ها صدمه می زند. اما بخشی از موفقیت بازیکنان بزرگ، به نفس شان باز می گردد.
در فینال لیگ قهرمانان 2012 ضربه پنالتی آخر را دیدیه دروگبا زد و گل شد اما چهار سال قبل در فینال مسکو، او اصلا به ضربات پنالتی نرسید و این در حالی بود که انتظار داشت ضربه پنج را خودش بزند.
در سال 2012، فورد نزد دیدیه رفت و از او خواست که ضربه پنجم را بزند. دروگبا پاسخ داد:
فقط می خواهم ضربه پنجم را بزنم؛ به خصوص بعد از اتفاقات مسکو.
او خودش را محور اصلی این داستان درام می دید و به دنبال انتقام شخصی بود. برخلاف کلیشه ها در هر تیمی، یک "من" وجود دارد.
اگر تنها می خواهد استعدادهای مطیع را هدایت کنید هرگز نمی توانید از توانایی افرادی مانند دروگبا بهره ببرید. به همین دلیل آرسن ونگر می گوید:
اگر هفته آسانی در تمرینات بگذرانید باید منتظر آخر هفته ای سخت در بازی ها باشید. اگر به دنبال داشتن آخر هفته ای آسان هستید پس خودتان را برای گذراندن هفته ای سخت آماده کنید.
گاس هیدینک نیز در این باره عنوان می کند:
هیچ بازیکنی بزرگتر از تیم نیست.
اما این تنها کلیشه ای ورزشی است. وقتی هیدینک سرمربی آیندهوون بود، حدود 25 سال پیش، ستاره تیمش روماریو نام داشت. مهاجم برزیلی تعطیلاتش را بیش از اندازه طول می داد تا به کارناوال های ریو برسد و در تمرینات نیز کم کاری می کرد و غذا را نیز با تیم نمی خورد. هیدینک اما با او کاری نداشت. چندی از بازیکنان سختکوش تیم نزد هیدینک آمدند و از رفتار روماریو شکایت کردند اما هیدینک با روماریو کاری نداشت. روماریو وقتی این وضعیت را دید، فهمید مجبور است در بازی ها بدرخشد و خوب عمل کند. او دردسرساز اما فوتبالیست خوبی بود. گاهی لازم نیست مجموعه، مکانی کاملا منظم باشد.
شاید بزرگترین دستاورد سر الکس فرگوسن در منچستریونایتد استفاده درست از اریک کانتونای پرحاشیه بین سال های 1992 تا 1997 بود. مرد فرانسوی در 26 سالگی به منچستریونایتد آمد و همه تیم های قبلی خود را با حواشی زیاد ترک کرده بود. فرگوسن می دانست تنها راه کنار آمدن با کانتونا این است که همیشه طرف او را بگیرید؛ مهم نیست حق با او است یا خیر.
2. مدتی طول می کشد تا برخی استعدادها شکوفا شوند.
این نکته را از سرمربی سن آنتونیو اسپرز می شنویم؛ گرگ پوپوویچ. برخی بازیکنان اول کارشان نمی توانند خیلی خوب کار کنند؛ دلیل این امر می تواند خامی، بی نظمی، عدم تعهد و یا کمبود توانایی گوش دادن بازیکنان باشد. اما با این وجود بسیاری از ورزشکاران پیشرفت می کنند. معمولا بعد از رسیدن به سنی خاص، تشکیل دادن خانواده یا بعد از چندبار شکست خوردن.
آن ها خودشان را بهتر می شناسند و محدودیت های خود را پیدا می کنند و تبدیل به بازیکنی قابل هدایت خواهند شد.
3. از افرادی که برای مجموعه فداکاری می کنند، به طور جداگانه تجلیل کنید.
بودوین زندن، بازیکن تیم ملی هلند و بارسلونا و چلسی می گوید:
فوتبال، فردی ترین فوتبال دنیا است. حداقل می توانی چنین تجربه ای نیز داشته باشی. در نهایت، عملکرد هر فرد برای خودش است.
هر استعداد به دنبال افتخارات فردی است نه فقط افتخارات گروهی. هر بازیکنی آرزو دارد در پست خودش تبدیل به ستاره شود. زندن و اوورمارس در یورو 2000 بر سر بازی در وینگ چپ هلند بحث شان شد و اوورمارس قبول نمی کرد که به سمت راست زمین برود. در بازی اول برابر دانمارک، فرانک رایکارد به اوورمارس اجازه داد تا در سمت چپ بماند و زندن به سمت راست رفت. زندن این گونه از آن دوران یاد می کند:
بدترین 45 دقیقه دوران فوتبالم را گذراندم.
رایکارد قصد تعویض داشت و زندن خودش را برای بیرون رفتن از زمین آماده کرده بود اما رایکارد اوورمارس را از زمین بیرون آورد و زندن را به سمت چپ برد. زندن در آن بازی یک گل و یک پاس گل ثبت کرد و هلند با نتیجه 3-0 برنده شد.
با پاداش دادن به زندن برای فداکاری اش در راه تیم، رایکارد دیگران را نیز تشویق کرد که در راه گروه، فداکاری کنند.
4. سرمربی نباید به دنبال سلطه بر استعدادها باشد.
استعدادها هستند که بازی را می برد. برترین بازیکنان تیم هستند که در کنار مالک می نشینند و گاهی فرمان را از سرمربی می گیرند. سرمربیان موفق این موضوع را قبول می کنند. آن ها نمی خواهند رهبری شان را با سوار استعدادها شدن ثابت کنند.
نمونه اش را در عملکرد پپ گواردیولا در بایرن مونیخ دیدیم. پپ، رختکن را قلمروی بازیکنان می دانستند و تنها در بین دو نیمه به رختکن می رفت. سرمربیان فوتبال به ژنرال های ارتشی تشبیه می شوند اما امروزه آن ها بیشتر شبیه کارگردان ها هستند. آن ها باید بازیکنان را با چرب زبانی حرکت دهند نه دستور دادن.
حتی فرگوسن نیز چنین دیدگاهی دارد. در سال 2010 بهترین بازیکن شیاطین سرخ، وین رونی تیم را تهدید کرد که در ازای مبلغ بیشتر دستمزد به تیم همشهری، منچسترسیتی خواهد رفت. فرگوسن عصبانی بود اما به رونی نیاز داشت. پس دستمزد رونی را بالا برد و او را به تیم بازگرداند. شغل سرمربی ها برد در بازی ها است نه پیروزی در نبردهای شخصی. مفهوم کلیدی در این زمینه، رهبری خدمتگذار است.
ادامه دارد...