طرفداری- از طرف سر الکس فرگوسن به عنوان بهترین خرید قرن از نظر نسبت کیفیت به مبلغ شناخته شد. زمانی که در تابستان 1991 به اولدترافورد آمد، هشت سال فراموشنشدنی در انتظار غول بزرگ، پیتر اشمایکل بود.
در کنار این حقیقت که پیتر حاضر بود برای شما به عنوان یک مدافع به میدان برود، او در خط حمله هم بسیار فوقالعاده بود. یک سازماندهنده بسیار خوب که به بازیکنان انگیزه میداد. کسی که شما را مطمئن میکرد که همه در زمان لازم، در بهترین شرایط خود هستند. اصولاً او در هر جبههای، شخصیتی تاثیر گذار بود. یک شخصیت بزرگ، کسی که بلافاصله پس از رویدادی، احساس خود را نشان میداد. هرچند که از نظر فیزیکی آنقدر بزرگ بود که جای خالیای در درون دروازه باقی نمیماند. هیچکس نمیتواند با وجود پیتر در دروازه، آسوده خاطر باشد، همه باید بتوانند تا آن جایی که میتوانند سخت تلاش کنند و مطمئن شوند که همه میدانند وظیفه آنها چیست، اگرچه م بینیم که آن ها فراموش کرده اند , اگر شما در جایگاه درستی قرار نداشتید و نتوانستید کاری که باید انجام دهید را انجام دهید، پیتر می تواند در یک چشم زدن به سوی آن برود.
او جاهطلبی بالایی داشت، اشتیاق بالایی برای حضور در زمین داشت و خود را متعهد میدانست که فرصتی را در اختیار حریف قرار ندهد و گل دریافت نکند. همیشه در تمرینات اینگونه بود و این خصلت خود را به زمین هم میبرد، میان تمرین و مسابقه اصلی برای او تفاوتی وجود نداشت. برای یک بازیکن، داشتن تفکری مانند پیتر اشمایکل برای بازیکنان بسیار مهم است. بسیاری توانایی و کیفیت دارند، اما عدم جاهطلبی و ذهنیت برنده بودن، باعث شکست آنها میشود. او همه ملاکها را یکجا در اختیار داشت. از نظر فنی او بینظیر بود. پرشهای بلندی داشت، با توپ دوست بود و به خوبی میتوانست از پاهایش استفاده کند. در کنار همه اینها، بازیخوانی خوبی داشت که به او کمک فراوانی میکرد. از طرف دیگر، او بدن بسیار منعطف و بزرگی داشت که در راه تبدیل شدن به یکی از بهترین دروازهبانان لیگ برتر انگلستان، به او کمک شایانی کرد. حقیقت این است که مردم همچنان در مورد او صحبت میکنند و حالا شاید زمان مناسبی باشد که همهچیز را در مورد او بدانیم.
یاغیِ آرام
بیرون از زمین، او یکی از همان پسرها بود. از آنهایی که میتوانستید با او شوخی کنید، بخندید و از حضور در کنار او لذت ببرید. خیلی معمولی رفتار میکرد، راحت بود و در جشنها به سایر بازیکنان میپیوست. برخی بازیکنان همیشه خودشان را برای خودشان نگه میدارند، اما او از آنهایی بود که با همه گرم میگرفت و در اولدترافورد بسیار اجتماعی بود. هیچگاه در مباحثهها حضور نداشت، چیزی که به نظر میرسد خوب است، از آن دسته افرادی که در رختکن به آنها نیاز دارید. مردم برخی اوقات میگویند که دروازهبانها ژن دیوانگی دارند، اما فکر میکنم پیتر این عامل را در خود نداشت. فکر نمیکنم با این سطح از آرامش بشود دیوانه بود. بیرون از زمین، او بسیار آرام و ساکت بود. درون زمین؟ آمار قهرمانیها و رکوردهای او گویای همهچیز است.
لحظههای به یاد ماندنی پیتر در اولدترافورد کم نیستند؛ خاطرهسازیهایی که او در ورزشگاه خانگی شیاطین سرخ انجام داد. باشگاه در زمان حضور او، بسیار موفق بود. اما آنچیزی که او را به یکی از بهترینها تبدیل کرد، توانایی او در مهارهای تاثیر گذار در بازیهای بزرگ بود. زمانی که واقعاً به او نیاز بود، میتوانست جریان بازی را عوض کند و معجزه کند. در آن زمان، او بیشتر مانند دروازهبانان هندبال بود، بیرون میآمد و بدن بزرگ خود را در مقابل توپ قرار میداد، خودش را میکشید تا یک توپ را مهیار کند و همیشه مطمئن میشد که توپ از منطقه خطر دور شده است.
به لطف او و با تشکر از گیگزی
اگر بخواهیم یکی از لحظههای به یاد ماندنی او در یونایتد را در نظر بگیریم، احتمالاً باید نیمه نهایی جام حذفی در برابر آرسنال را به یاد آوریم. در همان فصلی که منچستر یونایتد برنده سه گانه شد. او در آن بازی فوقالعاده بود و درحالی که همهچیز در برای یونایتد در آستانه فروپاشی بود، پنالتی برگکمپ را مهار کرد تا یونایتد به راهش در قهرمانی جام حذفی ادامه دهد. همانگونه که اتفاقات رخ دادند، پیتر یک مهار فوقالعاده داشت و بعدتر گیگز با یک حرکت خارقالعاده گل زد، تا شاگردان سر الکس فرگوسن به فینال جام حذفی برسند.
لحظهای که پیتر اشمایکل پنالتی برگکمپ را در نیمه نهایی جام حذفی مهار کرد.
هیچکدام از این اتفاقها بدون پیتر امکانپذیر نبودند. مطمئن نیستم که رایان اگر پیتر آن نمایش معجزهوار را نداشت، میتوانست آن گل زیبا را به ثمر برساند. اگر او آن شب در ویلا پارک نمیبود، آنگاه یونایتد چگونه میخواست به سهگانهاش برسد؟ قطعاً لحظات فوقالعاده دیگری هم در طول حضور او در درون دروازه منچستر یونایتد وجود دارد، اما مهار آن پنالتی در آن شب، تاثیری بزرگ در مسیر منچستر یونایتد داشت. فکر میکند بازی کردن پشت سر استیو بروس، گری پالیستر و گری نویل و دنیس اروین هم در این راه به پیتر کمک کرد. در ابتدا که او به یونایتد آمد، 27 ساله بود و در اولین بازیاش برای یونایتد، خط دفاع فوقالعادهای را پیش روی خود میدید. گری پالیستر و استیو بروس دو تن از بهترین مدافعان مرکزی تاریخ انگلستان بودند که همهچیز را در مورد لیگ برتر و سبک بازی مهاجمان میدانستند. بنابراین حضور در دروازه تیمی که چنین مدافعانی دارد، آنچنان هم سخت و عذابآور نیست. بعدتر او پشت سر یاپ استام، رونی جانسن و من (هنینگ برگ) بازی میکرد. در آن زمان ما از او با تجربهتر بودیم و پیتر با اتکا به ما، موفق شد تجربه خوبی کسب کند که بعدها این موضوع به او کمک کرد.
یکی مانند او را پیدا کنید
فکر میکنم یکی از مهمترین نکات حضور او در منچستر یونایتد پیدا کردن جانشین برای او بود. میدانم که سر الکس فرگوسن معمولاً بازیکنان بسیار بسیار سطح بالایی را انتخاب میکند اما پیدا کردن جانشین برای پیتر چندان آسان نبود. باشگاه چندین دروازهبان مختلف را امتحان کرد اما تا زمانی که ادوین آمد، هیچکس موفق نبود. من میدانم که فرگوسن میخواسته است او را کمی زودتر به یونایتد بیاورد، اما این موضوع واقعاً در آن زمان امکانپذیر نبود. قطعاً جدایی پیتر از باشگاه، مشکل زیادی ایجاد کرد، نه تنها برای تیم درون زمین، بلکه از نظر نظم تیمی درون رختکن. او باشگاه را ترک کرد تا به پرتغال برود (به اسپورتینگ بپیوندد) و زمانی که برگشت برای استون ویلا و منچستر سیتی به میدان برود، همچنان آن روحیه پیروزیطلبی خود را داشت و همچنان توپهای فوقالعادهای را مهار میکرد. او به بلکبرن رفت و پایهگذار گلی بود که وارد دروازه فابین بارتز در منچستر یونایتد شد.
قسمتهای دیگر از این سری یادداشتها: •100-91 • 90-81 • 80-71 • 70-61 • 60-51 • 50-41 • 40-31 • 30-21 • 20-11
10 (دیوید ژینولا)