طرفداری- "دوران مربیگری من به اتمام رسیده است. من به دوران خودم می بالم. تیم های فوق العاده ای داشتم و اکنون قلبم سرشار از احساس است. هر لحظه ای از فوتبال در ذهن شما می ماند." این ها آخرین صحبت های اوتمار هیتسفلد، آقای ژنرال هستند. کسی که قهرمانی در اروپا را آنقدر راحت جلوه داد که کودکان در سرزمین های دور نیز سودای قهرمانی در اروپا داشتند. هیتسفلد از ابتدا دوگانه، نمی دانست کدام طرف مرز است، نمی دانست باید روبه کجا بایستد و به کجا پشت کند. او به مانند عمویش به جنگ رفت اما نه جنگ جهانی، به جنگی با 11 سرباز درون زمین که شاید شکست در آن بدتر از مرگ باشد. مهم نیست اوتمار هیتسفلد کجاست، مهم نیست روی نیمکت نشسته است یا از جلوی تلویزیون فوتبال می بیند. اهمیت ندهید که بعد از او فوتبال آلمان دیگر ژنرالی ندارد. ژرمن ها حالا قهرمان جهان هستند، تیم هایشان در اروپا می تازند، اما باور کنید وقتی کاپیتان لام جام طلایی جام جهانی را در سال 2014 بالای سر برد، فوتبال در گوشه ای با حالتی آمیخته با حزن و شادی به ژنرالی فکر می کرد که چند روز قبل پس از حذف سوئیس مقابل آرژانتین، خبر از آن اتفاقی داد که نباید می افتاد. افراد زیادی به رشد فوتبال خصوصا رشد فوتبال آلمان کمک کرده اند اما فوتبال آلمان تنها به یک فرد مدیون است. "اوتمار هیتسفلد."
جایی بین مرز سوئیس و آلمان متولد شد. حتی در لحظه تولد هم دوگانه بود. شاید اگر از خودش هم بپرسید نمی تواند بگوید خانه اش سوئیس است یا آلمان. دوران فوتبالی اش را در سوئیس آغاز کرد. برای اولین بار فوتبال حرفه ای را با پیراهن بازل تجربه کرد. 4 سال بعد از آنکه اولین قدم ها را در زمین سبز برداشت، دلش برای آلمان تنگ شد. به اتاقش رفت. چمدان هایش را بست، به فرودگاه رفت و وقتی پیاده شد در اشتوتگارت قرار داشت. تا سال 1978 برای اشتوتگارت به میدان رفت. سپس بازی در تیم های لوگانو و لوزرن را تجربه کرد و سال 1983 بود که فهمید نیکمت صدایش می زند. به اتاقش رفت، کفش هایش را در کمد گذاشت و رفت تا دنیایی را ساماندهی کند. سال 1983 بلافاصله سرمربی زوگ شد. فصل بعد به آرائوی سوئیس رفت و سال 1985 اولین جامش به عنوان مربی را کسب نمود. جام حذفی سوئیس را. سران گراسهاپر ژنرالی در قامت سرمربی آرائو دیدند. دست دست نکردند و او را به تیمشان آوردند. 4 جام با گراسهاپر به ارمغان آورد و اگر دلتان خواست دبل با این تیم سوئیسی را هم به کارنامه افتخاراتش اضافه کند، او آنقدر جام برده است که شاید این را به یاد نداشته باشد.
سال 1991 به دروتموند رفت، به وستفالن. به لانه زنبورها. در اولین فصل حضورش در دورتموند ،تیم را دوم لیگ کرد. فصل بعد در یوفا کاپ به فینال رسیدند. حریف یوونتوس بود. وقتی داور سوت پایان بازی را زد، ژنرال و پسرانش قهرمان نبودند اما در اول مسیر قهرمانی چرا. فصل 95-1994 در تاریخ دورتموند ماندگار شد. پسران آقای ژنرال با پس زدن حریفان بزرگ سینی زرین بوندس لیگا را پس از 32 سال دوباره در دست گرفتند. اما این پایان مسیر قهرمانی نبود. فصل بعد نوبت تکرار عنوان قهرمانی در آلمان فرا رسیده بود. سال 1997 نوبت دیدن تابلو پایان مسیر جاده قهرمانی بود. دورتموند به فینال لیگ قهرمانان رسید. حریف که بود؟ یوونتوس. چه پایانی باشکوه تر از قهرمانی در زمین حریف دیرینه، در المپیا اشتادیون مونیخ. چه پایانی باشکوه تر از قهرمانی با طعم انتقام از گور خر های تورین. سال 1998 نوبت خداحافظی و دور زدن جاده قهرمانی بود.
اوتمار به بایرن مونیخ رفت. به باواریا. به تیمی که قرار بود چند سال بعد به فرزندی خلف برای او تبدیل شود. سال اول تماشایی بود. قهرمانی در بوندس لیگا با 15 امتیاز اختلاف. در همان سال به فینال لیگ قهرمانان رسیدند. ورزشگاه نیوکمپ و بازی مقابل منچستریونایتد برای تمام افراد روی زمین خاطره انگیز شد جز مونیخی ها. دو گل بازیکنان منچستریونایتد در فرگی تایم، هیتسفلدرا از قهرمانی در اروپا دور کرد. اما هیتسفلد می دانست این اول جاده قهرمانی است. پسرانش را برداشت و به خانه بازگشت. فصل بعد بایرن دبل کرد. به نیمه نهایی لیگ قهرمانان هم رسید.
فصل بعد تیمش برای سومین بار متوالی قهرمان آلمان شد. در لیگ قهرمانان آن فصل در یک چهارم نهایی ابتدا منچستریونایند را به شهر منچستر بازگرداند. در نیمه نهایی هم از رئال مادرید انتقام گرفت، تیمی که فصل پیش بایرن مونیخ را حذف کرده بود، درست در همین مرحله. پیروزی در مقابل رئال مادرید یعنی رسیدن دوباره به یک فینال اروپایی. چیزی که برای اوتمار هیتسفلداز نوشیدن آب نیز راحت تر بود. فینال در سن سیرو بود و مقابل والنسیا. تجربه ژنرال به او می گفت زمان دیدن تابلو پایان جاده قهرمانی رسیده است و بله، رسیده بود.
دو تیم در طول 120 دقیقه بر روی دو پنالتی به گل دست یافتند و در نهایت همین ضربات پنالتی قهرمان را مشخص کرد. بایرن مونیخ برنده شد و هیتسفلدبه تاریخ پیوست. او اولین مربی بعد از ارنست هاپل شد که با دو تیم مختلف بر قله اروپا ایستاده است. هرچند در سال 2004 با بی مهری در حالی که یک سال قرارداد داشت از بایرن مونیخ اخراج شد.
1 فوریه 2007 پس از اخراج فلیکس ماگات از بایرن مونیخ دوباره به باواریا آمد. بایرن مونیخ چهارم لیگ شد و پس از 1 دهه نتوانست جواز صعود به لیگ قهرمانان را به دست آورد. فصل بعد اعلام کرد که دیگر در بایرن مونیخ نخواهد ماند. در مجموع 14 جام با بایرن مونیخ کسب کرد. عددی بس دیوانه کننده!
دلش برای سوئیس تنگ شده بود. به آنجا رفت. هدایت تیم ملی سوئیس را به عهده گرفت. در آسودگی تمام سوئیس را در مرحله گروهی مقدماتی جام جهانی اول کرد و سوئیسی ها مسافر آفریقای جنوبی شدند. در جام جهانی 2010 اما با 1 برد، 1 تساوی و 1 شکست خیلی زود به خانه بازگشتند. سربازان ژنرال به یورو 2012 نرسیدند، اما بازهم این اول جاده موفقیت بود. دو سال بعد تیم هیتسفلدبدون حتی یک شکست در مرحله مقدماتی جام جهانی، جواز حضور در برزیل را کسب کرد.
17 اکتبر 2013 آنچه نباید شنیده می شد، شنیده شد. آقای ژنرال از بازنشستگی صحبت کرد، از رفتن. گفت بعد از جام جهانی 2014 می رود. در گروهشان در جام جهانی 2014 دوم شدند و به مرحله بعد رفتند و تاریخ منحوس به بازی آرژانتین و سوئیس رسید. به آخرین بازی اوتمار هیتسفلدبه عنوان مربی. با گل دیر هنگام آنخل دی ماریا در وقت های اضافی سوئیس حذف شد و اوتمار برای همیشه به خانه رفت. پس از آن از لیگ چین هم پیشنهاد داشت اما ژنرال ها یک بار حرف می زنند و جواب به چشم تنگ ها "نه" بود.
اولیور کان در مورد او این چنین گفته است:" او مربی ازلی و ابدی بایرن مونیخ است. کسی که همه چیز در مورد فوتبال را می داند."
پس از سال ها رفتن و رفتن در جاده موفقیت و قهرمانی حالا هیتسفلددیگر در کنار زمین سبز نیست. دیگر دوربین های تلویزیونی برای آرام کردن هواداران چهره مصممش را نشان نمی دهند. اما هیچ یک از این ها مهم نیست. لااقل برای مردی که عادت به دوگانگی دارد این ها اهمیتی ندارد. روزی در جایی حوالی مرز سوئیس چشم به جهان گشود و مهم هم نیست روز دردناک فراغ او کی می رسد. او همیشه زنده است، او همیشه جان دارد. او همیشه ژنرال است.