طرفداری - افراد این لیست، از عادت ها و آیین ها پیروی نمی کردند. آن ها می نوشیدند، سیگار می کشیدند، پرهیجان بودند و از دستورات سرپیچی می کردند اما قبل از همه این موارد، آن ها جذاب بودند. (برای مطالعه بخش اول این یادداشت، کلیک کنید.)
9- مایکل لادروپ
چه موضوعی درباره مایکل لادروپ جذاب است؟ او جذاب ترین بازیکن یکی از جذاب ترین تیم های تاریخ نبود. دانمارکی که در یورو 92، قاره ای را منفجر کرد.
در دور مقدماتی، دو یار اصلی تیم دانمارک، مایکل و برایان لادروپ با سرمربی تیم مولر نیلسن به مشکل خوردند و تیم را ترک کردند. دانمارکی ها به مسابقات نرسیدند اما ده روز قبل از آغاز رقابت ها، از آن ها خواسته شد تا به جای تیم ملی یوگوسلاوی به یورو بیایند.
برایان به تیم بازگشت و با هم به سوئد سفر کردند تا قهرمان یورو نام بگیرند؛ مایکل اما تعطیلات خود را ترک نکرد تا در تیم قهرمان، جایی نداشته باشد. نویسنده دانمارکی، یان کیلتافت درباره او می نویسد:
احتمالا با او قهرمان نمی شدیم؛ زیرا سبک بازی تیم دفاعی و متکی به ضدحملات بود. بازیساز ماهر دانمارکی، به جای اینکه به فکر تاکتیک های دفاعی نیلسن باشد به دنبال استفاده از تمام قدرت برای حمله بود.
10- یوهان کرایوف
سال 2005 را به یاد بیاورید؛ وقتی که تیری آنری و رابرت پیرس، ستارگان تیم آرسنال، پنالتی عجیبی در برابر منچستر سیتی زدند و به گل نرسیدند. کاری که آن ها کردند، کپیه ای بود از ضربات پنالتی یوهان کرایوف. در دسامبر سال 1982، یوهان کرایوف پشت ضربه پنالتی آژاکس در برابر هلموند اسپورت ایستاد. او به جای شوت کردن توپ، آن را به هم تیمی اش یسپر اولسن پاس داد. خود یوهان در این باره می گوید:
اتفاق جدیدی بود. مردم همیشه از این چیزها خوششان می آید.
کرایوف آدم خاصی بود. بسیار بسیار کم حرف می زد و اصلا دنبال سرگرمی نبود. فوتبال برای او، خیلی جدی بود؛ مانند نسخه اولیه اریک کانتونا. تلفیقی از مهارت، جدیت، هوش و غرور، مرد هلندی را به لیست ما راه داد. رازآلود بودن او باعث شده بود فکر کنیم که شاید وی بهترین بازیکن دنیا نباشد اما از بقیه بازیکنان چیزهای بیشتری می داند.
کرایوف حرف هایی زد که تا قبل از او هیچکس نگفته بود، کارهایی کرد که تا قبل از او هیچکس انجام نداده بود.
بیشتر بخوانید:
11- زوونمیر بوبان
بوبان بیشتر از 10 سال در میلان بازی کرد و عضوی از تیم به یاد ماندنیای بود که بارسلونا را در سال 1994 و حین بازی فینال لیگ قهرمانان اروپا، با نتیجه چهار بر صفر در هم کوبید. چهار سال بعد او کاپیتان تیم ملی کرواسی در جام جهانی بود و رده سوم این رقابت را به دست آورد. بوبان عاشق مطالعه تاریخ و اشعار خورخه لوییز بورخس، شاعر آرژانتینی بود.
اولین خاطره که از زوونمیر به ذهن ما می آید، ضربه او به پلیس ها بود. ضربه ای که خیلی ها آن را از دلایل آغاز جنگ استقلال کرواسی خواندند؛ البته این حرف بی شک، اغراقی بیش از اندازه است.
وقتی در تاریخ 13 می 1990، دو تیم ستاره سرخ بلگراد و دینامو زاگرب در برابر هم قرار گرفتند، تنش های زیادی بین کروات ها و صرب ها وجود داشت. خشونت در سکوها آغاز شد، تماشاچیان به زمین ریختند و پلیس هم برای سرکوب آشوبگران وارد زمین شد. بوبان دید که یک افسر و شش پلیس باتون به دست در حال کتک زدن یکی از هواداران زاگربی هستند؛ او بلافاصله با آن ها درگیر شد و ضربه ای به قفسه سینه افسر زد. خود مرد کروات در این باره می گوید:
هولیگان های بلگراد و پلیس در حال تخریب ورزشگاه ما بودند؛ پلیس، زیر نظر رژیم کار می کرد و واکنشی به هولیگان ها نشان نداد. به عنوان شخص معروفی دیده شدم که آماده ریسک بر روی زندگی، فوتبال و همه دارایی هایش است، تنها برای یک آرمان و یک دلیل؛ کرواسی
12- لو یاشین
خیلی ها یاشین را با نام عنکبوت سیاه، اختاپوس سیاه و یا پلنگ سیاه می شناسند. لباس های تمام سیاهی که می پوشید، به دلیل ترساندن رقبایش بود. این تنها یکی از دلایلی است که سنگربان بلشویک ها را تبدیل به یک پیشرو کرده بود.
وی همیشه با میهن پرستی خود یاد می شد و در نقل قولی جالب گفته بود:
جای لذت تماشای یوری گاگارین در فضا را تنها لذت مهار پنالتی می گیرد.
مهار پنالتی ها برای او کار ساده ای بود؛ لو بیشتر از 150 پنالتی را در دوران فوتبالش مهار کرده است. بخش زیادی از مهارهای او در جام جهانی 1958 بود. در بازی با انگلستان، تام فاینی تلاش کرد تا با پای مخالفش دروازه شوروی را باز کند؛ تلاشی بسیار بسیار بیهوده. یاشین با درخشش عجیب خود، برزیل را هم از سر راه کنار زد.
دو سال بعد یاشین مدال طلای المپیک 1956 را کسب کرد، اولین قهرمانی اروپایی روسیه را به این کشور هدیه داد و تبدیل به اولین و آخرین دروازه بانی شد که برنده توپ طلای جهان می شود.
سیاستمداران او را مجبور کرده بودند که بخش زیادی از فوتبالش را پشت پرده آهنین و در تیم دینامو مسکو بگذراند. او به هر جا سفر می کرد دو مراقب داشت تا به وی اجازه ندهند که به تیم های بزرگ غربی بپیوندد. به دلیل اهمیت او در تیم باشگاهی و ملی، سرمربی ها از سرکشی های او چشم پوشی می کردند. مرد سیاه پوش درباره موفقیت هایش اذعان می کند:
راز موفقیتم، سیگار کشیدن و نوشیدن زیاد الکل است؛ باعث می شود آرام شوم و عضلاتم آماده شود.
13- سوکراتس
می خواهید از کجا داستان زندگی سوکراتس براسیلیرو سامپایو د سوزا ویرا د اولیورا را آغاز کنیم؟ هدبندی که در جام جهانی 1986 بر سر می کرد یا ریش جذابش؟ او به اندازه فیلسوف هم نام یونانی اش، عمیق می اندیشید.
سوکراتس تحصیلات پزشکی دارد و به همین دلیل وی را "دکتر" می خوانند؛ با این حال، او به شدت سیگاری و الکلی بود. سوکراتس بر علیه دیکتاتوری می جنگید، در حالی که عاشق معمر قذافی و فیدل کاسترو بود. تناقض از درون او فوران می کرد و هیچکس جز خودش، سوکراتس را درک نمی کرد.
به عنوان یک فوتبالیست، سوکراتس بسیار جذاب بود، در خط هافبک بوتافوگو، کورینتیانس و تیم ملی برزیل می جنگید و دو پا، گلزن و در یک کلام بی همتا بود. اصلا از حرکات تکنیکی خوشش نمی آمد و برخلاف بقیه برزیلی ها بسیار خشک بازی می کرد.
دکتر سوکراتس، سابقه نویسندگی را نیز دارد، او درباره فلسفه، عشق، سیاست و اقتصاد نوشته است و تا قبل از مرگ ناگهانی اش در سال 2011، مشغول نوشتن رمانی درباره جام جهانی بود.
با وجود ماجراجویی های زیاد، سوکراتس فوتبال بازی کردن را بهترین لحظات زندگی اش می داند. هیچکس وقتی که او پیراهن "دموکراسی" را پوشید فراموش نخواهد کرد. خودش می گوید:
وقتی مردم قدرت حرف زدن را نداند، من برایشان صحبت خواهم کرد. با اینکه فوتبالیست بودم اما پاهایم بلندگوی سخنانم بود.