طرفداری- در سرزمین مادری اش، مردم هر حرفی را باور می کردند. در چنین دنیای بدون اینترنت و شبکه های اجتماعی، هیچ راهی برای بررسی گفته های او نبود. الکساندر تورس، همبازی قیصر در فلومیننزه و واسکودوگاما می گوید: "در آن دوران، فوتبال را فقط از طریق تلویزیون دنبال می کردیم و خبر نداشتیم در کشورهای دیگر چه خبر است. می گفت از تیمی در دسته دوم فرانسه آمده است. امکان نداشت بفهمید راست می گوید یا نه. فقط حرف های خودش و یک تکه روزنامه با عکسش بود. می دانم که هیچ وقت بازی نکرد. واقعا داستان شگفت آوری است، چون فوتبال ورزشی رقابتی است و همه می خواهند همیشه در میدان باشند."
رناتو گائوچو یکی از بهترین دوستان قیصر بود که بعداد به مربی ای مشهور تبدیل شد. قیصر شباهت بسیاری به این ملی پوش برزیلی داشت و حتی بعضا در رستوران ها یا دیسکوها خود را به عنوان او جا می زد. یک بار وقتی گائوچو می خواسته وارد رستورانی شود و نام خود را به نگهبان جلوی در داده، به او گفته اند شخصی با همین نام، قبلا وارد شده و الان داخل است. گائوچو همان لحظه فهمید کار قیصر است. در هر حال، بازیکنان اهمیتی به این مساله نمی داند. فکر می کردند این حقه بازی ها، سرگرم کننده است. یکی از همبازیان سابق قیصر در آمه ریکا می گوید: "او دوست مان است و برای همه مان عزیز است. هیچ وقت آزارش به کسی نرسید. فقط می خواست خوشحال باشد، موهایش هم خیلی بلند بود."
قیصر حتی زمانی از یک تکه آجر به عنوان گوشی تلفن استفاده می کرده است. گوشه ای از رختکن می ایستاد و چند کلمه ای انگلیسی بلغور می کرد تا چنین به نظر برسد که باشگاه های دیگر می خواهند به دستش بیاورند. یک روز رونالدو تورس، یکی از تمرین دهنده های تیم، پشت او مخفی شد و فهمید خبری از تلفن نیست و ماجرا برملا شد. قیصر این طور تعریف می کند: "وانمود می کردم دارم با روسای باشگاه های دیگر صحبت می کنم. می خواستم از دستم عاصی شوند و جای دیگر بفرستند، ولی جواب نداد!"
بی استعدادی قیصر خیلی زود برای همبازیانش برملا می شد. مارکوس میرا، مربی بدنسازی سابق که قیصر را در 1989 در فلومیننزه ملاقات کرد، می گوید:
باید او را هم همانند دیگران تمرین می دادم. چاق بود و شکل و شمایلش با آن عینک دودی همیشگی و رفتارش کاملا مشخص می کرد که یک دلقک است. هیچ کس نمی دانست چطور توانسته در فلومیننزه بازی کند. همیشه یک مشکلی داشت. همیشه مصدوم بود. اضافه وزن داشت و شرایط تمرینی از خود بروز نمی داد. بد شوت می زد و بد بازی می کرد. بقیه بازیکنان مسخره اش می کردند که این آرتیست از کجا آمده؟ مارادونا صدایش می زدند. شبیه مارادونا هم بود، ولی مارادونای چاق! با این حال، به محض آمدن دوربین ها، قیصر را وسط زمین می دیدید. از خبرنگاران می خواست از او عکس بگیرند. با همه این ها، خوش صحبت بود. می دانست چطور وارد بحثی شود و دوست پیدا کند.
چاق بود و شکل و شمایلش با آن عینک دودی همیشگی و رفتارش کاملا مشخص می کرد که یک دلقک است
الکساندر تورس اذعان می کند حضور بازیکنی در تیم که بازی نمی کند، آنقدرها هم غیرعادی نبود:
در دهه 80، بازیکنان برای مدت زیادی در یک تیم می ماندند. بعضی اوقات دوستان شان را که آدم های سرگرم کننده و دوست داشتنی ای بودند، با خود می آوردند تا کبابی درست کند، لطیفه ای تعریف کند و کنار بازیکنان وقت بگذراند. اگر این مترسک، بدن متناسبی داشت و می توانست فوتبال بازی کند، حضورش مشکلی ایجاد نمی کرد و حتی حمایت هم می شد. مربیان اجازه می دادند این فرد جزو نفرات باشگاه تلقی شود. بازی نمی کردند، ولی در اتوبوس و استادیوم، کنار تیم بودند.
یکی دیگر از وظایف قیصر فراهم کردن خوراکی و نوشیدنی و دیگر تفریحات برای بازیکنان بود. قیصر بعد از آنکه در سال 2011 از برزیل طرد شد، بیشتر از یک بازیکن فوتبال، به عنوان کسی که هیچ وقت بازی نکرده، شناخته می شود. به شبکه تلویزیونی Globo گفته بود یکی از اعضای تیم آرژانتینی ایندیپندینته قهرمان جام لیبرتادورس سال 1984 بوده، اما بعدا مشخص شد این هم یکی از دروغ هایش است، چون یک بازیکن آرژانتینی هم نام خودش در آن تیم حضور داشته است. یک بار هم وقتی به یک تاک شو دعوت شده بود، یکی از زنان بدن ساز باشگاهش را با خود برده بود که بینندگان را سرگرم کند. یکی از شاگردانش می گوید: "خیلی ها می خواهند با او کار کنند. مربی بسیار خوبی است." وقتی از این زن درباره تاریخچه فوتبالی قیصر می پرسیم، لبخندزنان می گوید: "به نظرم جالب و خنده دار می آید."
کارلوس آلبرتو ده آرائویو ملقب به تاتو، که از دوستان قیصر بود ماجرایی تعریف می کند که حقه بازی او فاش شده است:
یک روز 8-7 بازیکن حلقه ای زدند و شروع با بازی خرس وسط کردند. در این بازی، نفر وسط باید توپ را بگیرد و از داخل حلقه خارج شود. کارلوس هنریکه (قیصر) خرس وسط بود. من و به به تو، قهرمان جام جهانی 94، هم از بازیکنان حلقه بودیم. کارلوس نمی توانست توپ را از کسی بگیرد. واقعا برایش سخت بود. همه فهمیدند هیچ چیز از فوتبال نمی فهمد. آدم خوبی است. دوست باحالی است، اما اگر اهل فوتبال باشید، می دانید که او فوتبالیست نیست.
کارلوس هنریکه اما گویا از دهه ها حقه بازی در دنیای فوتبال، پیشمان است: "به خاطر اینکه انتظارات مردم را برآورده نمی کردم، احساس گناه می کنم. خیلی از آدم های خوب آرزوهای بسیاری برایم داشتند که هیچ وقت نتوانستم عملی شان کنم."
با این حال، برای بقیه بازیکنان، که الان همه بازنشسته شده اند، او بیشتر از یک دلقک بود. انگار شخصیتی خاص داشت و استعداد غیرعادی فوتبالی در سرزمینی که مظهر این بازی است. تاتو می گوید: اینکه توانسته از پس این همه کار بربیاد، این همه تست پزشکی انجام دهد، این همه آدم در باشگاه های مختلف را قانع کند که مصدوم است یا به آنها بقبولاند بازیکن خوبی است و در عین حال هیچ وقت لازم نباشد بازی کند، واقعا از یک هنرمند برمی آید!"
بخش اول این یادداشت را اینجا بخوانید