«مهمترین خاصیت بتمن جدای از آن عناصر هولمزیاش این اصل است که آدم نمیکشد. بتمن آدم نمیکشد.»
بتمن احتمالاً یکی از واقعگرایانهترین ورود به جهان ابرقهرمانهاست. مردی که هیچقدرتی ندارد جز مغزی جستوجوگر و میلیاردها پول. از این رو به چالش کشیدن منطق داستانش از داستانهای ابرقهرمانی دیگر راحتتر است. به عبارتی بتمن(به صورت ایزوله و بدون در نظر گرفتن باقی جهان دیسی کامیکس) هنوز آنطور وارد جهان ماوراءالطبیعه نشده. بتمن در مورد آدمفضاییها یا ابرنازیهای کلهاستخوانی یا خدایان باستانی نیست. بتمن تقریباً همان شرلوک هولمز است و اودیسهای که در شهر گاتام رخ میدهد هم تنهبهتنهی داستانهای نوآر میزند. گاتام تاریک. گاتام بیقانون. گاتام این شربانوی خبیثی که کارآگاه ما را در خود میبلعد.
بتمن در واقع(منفرداً) داستانی کلاسیک از تقابل مرد و شهر است در پیرنگ نوآر و عناصر معمول ژانر نوآر مثل فمفاتالها و رئیسهای مافیا و شرکتهای عظیم چندملیتی که قصد دارند جهان را تصرف کنند. از این رو میشود در این چارچوب نسبتاً واقعگرایانه بحث فلسفی کرد. مهمترین خاصیت بتمن جدای از آن عناصر هولمزیاش این اصل است که آدم نمیکشد. بتمن آدم نمیکشد. ممکن است انقدر طرفش را کتک بزند که سه ماه در بیمارستان بستری باشد. یک کبد پاره یا یک کلیهی حلیمشده یا سه تا دندان ترک خورده و فکی که از چهارجا شکسته که این قابلها را ندارد. خلاصه بتمن هرکاری با جانیان گاتامی میکند جز کشتنشان. این فلسفهی «قتل نکردن» بتمن از مطلقگرایانه بودن اخلاقیاتش سرچشمه میگیرد. بتمن هرگز دستش را به خون کسی آلوده نمیکند. چون جانی نیست. چون از جانیان گاتامی بهتر است.
قتل در بسیاری از نظامهای اخلاقی، سیاسی، فلسفی و اجتماعی بزرگترین جنایتیست که میشود مرتکب شد. این که جان کسی را بگیریم و او را از ادامهی زندگیاش محروم کنیم. چیزی که میشد باشد را ابتر کنیم. در همین طرز تفکر اما سوال مطرح میشود که اگر گرفتن جان یک نفر باعث نجات جان دو نفر بشود چه؟ اگر باعث نجات جان صد نفر بشود؟ یک میلیون نفر؟ کجا این خط فرضی را میشود کشید و کجا میشود نتیجهگیری کرد کشتن یک نفر فایدهاش بیشتر است از نکشتنش.
البته بحث قتل و فایدهی کشتن و ضرر نکشتن(و برعکس) یک فرد برای نجات جان دیگری یا دوراهی غامض اخلاقی اعدام، صرفاً متوجه دو دوتا چهارتای ریاضیاتی نیست. موضوع این است که کشتن با قاتل چه میکند هرقدر که توجیه پشتش محکم باشد. فرض کنید قرار است عزیزترین آدم زندگیتان را اصلاً نجات بدهید از دست یک بیمار روانی شیزوفرنی. مطمئنید که بعد از کشتن بیمار کذایی با تمامیت ذهنی و سلامت روان خارج خواهید شد؟
مشخصاً در مورد بتمن و رسانهی کمیک و مشابهاتش توضیح سادهتری میشود عرضه کرد. اگر قرار بود بتمن در شمارهی صد و چندم جوکر را بکشد نویسندهها باید آدمبدهی تازه طراحی میکردند که به صرفه نبود. چندبار میشود آدمبدهای بهیادماندنی مثل جوکر و پنگوئن درست کرد؟ پس به قول جیمز اولیور کروود لذتی که در زندهنگهداشتن آدمبدهای کمیک هست در کشتنشان نیست. پس از نقطهنظر صنعتی و حرفهای بله. میشود توجیه کرد چرا جوکر را باید به آرکام برد به جای سپردنش به دست جوخهی اعدام. با این که مشخصاً جوکر فرار خواهد کرد و باز آدم خواهد کشت.
ولی بیایید تجاهل کنیم و در حدود این نظام بحث کنیم و بتمن را با این فرض تحلیل کنیم که نمیتواند و نمیخواهد آدم بکشد. با این که مشخصاً میداند جوکر را نمیشود توی آرکام نگه داشت. میداند که فرار کردنش یعنی قربانی کردن شهروندان گاتام. هر نظامی از درون بینقص است و تنها از بیرون میشود بهش نقد وارد کرد. پس بیایید از درون نظام از خودمان بپرسیم آدم نکشتن بتمن در نظامی که جزء به جزئش فاسد است، نشان از روانپریشی دارد یا حماقت؟ آیا راهی هست که بتمن را از گناه آدم نکشتن تبرئه کرد و دستهای پاکیزهاش را بخشید؟ پس کمربندها را ببندید که ببینیم بالاخره شرلوک هولمز ماسکخفاشپوش ما جزماندیشی کمالگراست یا یک چیز بدتری.
چرا بتمن آدم نمیکشد
مغالطهی سطح شیبدار
معمولترین راه تبرئهی بتمن از سوی طرفدارانش(از جمله خود من) همین مغالطهی فلسفی سطح شیبدار است که هرچند از نظر فلسفی و در نظام منطقی یک مغالطه محسوب میشود ولی بحث ما در مورد آدمها و گرفتن جانشان است. بتمن سالهای سال و از سوی اساتید مختلف تعلیم دیده است و از خودداری بالایی برخوردار است. و با وجود قوای ذهنی و بدنی خارقالعادهاش اگر بتمن از خط قتل بگذرد، قتل بعدی دیگر به اندازهی قبلی سخت نخواهد بود. همانطور که در مغالطهی سطح شیبدار هم میبینیم که اگر عمل الف کار بدی باشد که در نهایت به ی ختم شود که کاری صدبرابر بدتر است، پس منطقاً عمل الف نباید رخ بدهد.
دور از ذهن هم نیست وقتی بتمن اولین شرورش را بکشد به اصطلاح کاسهی حیا را سر بکشد و به کشتن به صورت راهحلی قابل قبول نگاه کند. این سراشیبی که بتمن درش پا بگذارد برای طرفدارانش خوشآیند نخواهد بود. بتمن چون انسانیتش را حفظ میکند حس همذاتپنداری را در ما برمیانگیزد. ولی اگر شخصیت وسواسی و دچار رواننژندی پساحادثهای آقای بروس وین را مثل من خوب مورد تحلیل قرار داده باشید متوجه میشوید که بروس وین از پروسهی قتل یک آدم سالم بیرون نخواهد آمد. به قولی بتمن نه فقط به خاطر مطلقگرایی اخلاقیست که آدم نمیکشد که برای سلامت روحی خودش هم هست. ضمناً به یاد داشته باشید که جمعیت شرورهای روانی گاتام یحتمل از جمعیت شهروندانش بیشتر است و قتل یک صحبتی است و نسلکشی یک بحث دیگر.
بتمن مأمور قانون است
بتمن بخشی از جیسیپیدی است. فقط کارآیی بالاتری دارد. بتمن سالهاست که دارد با پلیس همکاری میکند و درنتیجه از روشهای معمول پلیسی هم تبعیت میکند. بخش قضایی و محکوم کردن جانیان ربطی به او ندارد. نظام حکومتی گاتام به بتمن قدرت قضایی و اجرای حکم نمیدهد. بتمن مجبور است مثل هر شهروند دیگری از قانون تبعیت کند وگرنه قاتل است و باید حالا حین اجرای عدالت با پلیس هم درگیر شود. بنابراین میشود اینطور نتیجه گرفت که بتمن هم مثل هر شهروند قانونمدار دیگری دارد از همان حدود اجراییای که قانون تأییدش میکند تبعیت میکند(حالا کمربندش از مال بقیه بهتر است) و دیگر این که طی پروسهای منطقی طرف قانون را میگیرد که نخواهد در دو جبهه همزمان بجنگد(هیتلر، ناپلئون، درس گرفتن از تاریخ).
بتمن به شرورهای گاتام محتاج است
این یکی خوشآیند بتمندوستها نیست. بتمن شخصیتی مغموم و تاریک دارد. شاید حتا در بعضی از تجسمهایش در برخی کمیکها، از بروس وین چیزی نمانده جز نقابی که زیرش انتقام صلب شده. ماشینی انتقامجو که خالی از فکر تنها تکرار الگوریتمی وسواسطوری است. حالا بیایید خلافکارها را ازش بگیرید. زرهخالی فرو میریزد. انگار هرگز چیزی زیرش نبوده. بروس وین بدون فکر انتقام(و نه خود عمل انتقام) هیچ چیز نیست جز همان رواننژندی پساحادثهای و وسواسهای کمالگرایانهی اخلاقی. البته باید قبول کنیم که هرقدر در بتمنهای جدید به پیش میرویم این تصور از بتمن در شخصیتی نرمالتر محو میشود. بتمن جدید شاید آنقدر یکجانبه جهان را ارزیابی نمیکند. حتا نتیجه میگیرد که قاتل پدر و مادرش گاتام است. همهی حکومت گاتام. و دنبال یک فرد واحد گشتن دیوانگی است.
پس بیایید این تجسم تازهی بتمن را ارزیابی کنیم. آیا این بتمن شنگولتر و بامرامتر و قابل معاشرتتر هم به شرورهای گاتام محتاج است؟ مثلاً وقتی سوپرمن جوکر را میکشد دارد به یک رابطهی بیمارگونهی عاشقانه پایان میدهد. رابطهای که هزاران قربانی داشته. ولی در عین حال دلیل حیات بتمن را از او میگیرد. حالا بتمن به مثابه مایو شدوسانگی که ایلیدانش را از دست داده باشد خالی است. بتمن جدیده ولی به احتمال زیاد سوت بزند و برود سراغ آدمبدهی بعدی. به خصوص که موج تازهای از شرورها در راه هستند. که میداند این فرقهی جغدها چه با خودش خواهد آورد(حتا اگر موقتاً از بین رفته باشند).
چرا بتمن باید آدم بکشد
وحشتی که به جان خلافکاران نمیافتد
منش بتمن در مواجهه با حریفش استفاده از حربهی وحشت از درد و تاریکی است. در واقع بروس سالها در نظامهای مختلف رزمی آموزش دیده که این دو سلاح را به درستی و کارآمدی هرچه بیشتر استفاده کند. برای همین هم خفاش بودنش توجیه دارد. ولی چه میشود اگر بتمن با بیماری روانی روبهرو شود که نه از درد هراسی دارد و نه از تاریکی. و میدانیم که لااقل یک نفر وجود دارد که از درد نمیترسد. جوکر.
جوکر فلسفهی بتمن را عاشقانه محور عملیاتش قرار داده. اصلاً بخشی از مناسک درگیری بتمن و جوکر آن فشاریست که جوکر به بتمن میآورد که آدم بکشد. جوکر دلیل وجودش را در بتمن بازمییابد(همانطور که بتمن در جوکر وسواسش را التیام میبخشد). برای جوکر و خلافکارهای دیگر گاتام تنها یک سبکسنگینکردن ساده بین بازگشت به خلاف و تبدیل شدن به شهروندی سالم وجود دارد. قرار نیست بمیرند ولی اگر گیر بیفتند ممکن است یک ماهی در بیمارستان بخوابند و غذای متوسط گیرشان بیاید و توی کاسه بشاشند و برینند. اظهر منالشمس است که غالب خلافکاران گاتامی کدام مسیر را انتخاب میکنند.
بتمن فایدهگرا نیست
تصویری که در زیر میبینید مسئلهی معروف اخلاقی/روانشناختی اتوبوس ریلی است که اولین بار فیلسوف قرن بیستمی فیلیپا فوت مطرحش میکند. فرض کنید کابینی در مسیر ریل در حال گذر است و در مسیرش ۵ نفر به ریل بسته شدهاند. شما این فرصت را دارید که با کشیدن اهرمی مسیر کابین اتوبوس ریلی را عوض کنید. تنها یک مشکل وجود دارد. در این مسیر دیگر یک نفر به ریل بسته شده. حالا قضاوت با شماست. جان ۵ نفر را نجات میدهید یا ۱ نفر را؟ به یاد داشته باشید که اگر جان ۵ نفر را نجات بدهید مرتکب قتل شدهاید. حال آن که اگر هیچ کاری نکنید از نظر اخلاقی گناهی مرتکب نشدهاید.
این مسئلهی جذاب و بحثبرانگیز فلسفی در طول سالیان تغییرات ریز و درشت بسیاری داشته است. از جمله نوع جانبی مردک چاق. فرض کنید تنها راه نجات آن پنج تن این باشد که شما یک آدم چاق را بیندازید جلوی ریل که باعث توقف کابین شود. و بسیاری انواع دیگر این روایت که همگی کم و بیش یکی هستند ولی میزان مشارکت شما در قتل آن یک نفر فرق میکند. برای این که روشن باشد پارادوکس اخلاقیاش کجاست بیایید به خاطر داشته باشیم که اگر شما آن یک نفر را نکشید همچنان به صورت غیرمستقیم باعث مرگ ۵ نفر شدهاید. میشود که با ژیمناستیک اخلاقی خودتان را از گناه قتل مبرا کنید ولی عدم همکاری شما در نهایت باعث مرگ ۵ نفر انسان شدهاست.
احتمالاً بدتان نیاید بدانید نود درصد آدمهایی که دربرابر این انتخاب قرار میگیرند گزینهی قتل یک نفر به ازای نجات پنج نفر را برمیگزینند. اگر خوانندهی سرسخت متون فلسفی و اخلاقی باشید میدانید که به این دید ۵ به ۱ جهانبینی Utilitarianism یا فایدهگرایی(منفعتگرایی) میگویند که پیروانش معتقدند غایت اخلاقی که باید در تمام اعمالمان به دنبال آن باشیم، بیشترین غلبه ممکن خیر بر شر (یا کمترین غلبه ممکن شر بر خیر) در کل جهان است.
رابطهی بتمن و جوکر هم به خوبی در این مسئلهی فلسفی منعکس شده است. بتمن به واسطهی جزماندیشی فکری که توی ذهنش صلبیت یافته نمیتواند جوکر را بکشد. حالا ماهوای این اندیشه هر چه هست. هر توجیهی که درست یا غلط در ذهن بتمن وجود دارد، به خاطرش بتمن هر بار از قتل جوکر بازمیماند. حتا فعالانه جانش را نجات میدهد! یعنی بتمن نه فقط کنار نمیایستد که قطار از روی پنج یارو رد بشود که میرود پشت قطار و هلش میدهد روی یاروها و بعد میرود دست و پای جوکر را باز میکند پشتش را خاکروبی میکند و سوار لامبورگینی میشوند و میروند دور دور و بستنی و پفک و بعد هم جوکر را صحیح و سالم میرساند آرکام تا انشاالله هفتهی آینده همین آش و همین کاسه.
برای راحتی کار فرض کنید هر بار جوکر از آرکام فرار میکند ۵ نفر را میکشد. جوکر به طور معمول از آرکام فرار میکند و در نتیجه تعداد قربانیانش همواره در نموداری خطی در حال افزایش است. این که بتمن در قبال قربانیان جوکر احساس مسئولیت میکند و خودش را سرزنش میکند هم ذرهای در نتیجهی نهایی تغییر ایجاد نمیکند.
حال این که از دیدگاه منفعتگرایی بتمن وظیفهی اخلاقیاش است که جوکر را بکشد. اگر همواره در هر عملی ما مجبور باشیم تفوق نهایی خیر بر شر را در نظر بگیریم کشتن جوکر باعث میشود میزان خوشحالی به شدت بالا برود و میزان عذاب و ناراحتی(و هزینهی کفن و دفن و عزاداری) کلی پایین بیاید. در این نظام فکری اگر شما قاتلی دیوانه و جامعهستیز مثل جوکر را بکشید، لااقل جان پنج نفر را نجات دادهاید. به طور متوسط از مرگ هر یک نفر، هفت نفر به صورت مستقیم دچار ضربهی روحی میشوند. پس شما چهل نفر را از رنج نجات دادهاید. جدای از آن هرچه تعداد قتل بالا برود میتواند باعث افزایش خردهجنایات خشونتآمیز در جامعه شود. پس مرگ جوکر باعث رنج کمتری در جهان میشود. درجایی که بتمن باید غصهی هزاران قربانی جوکر را بخورد اگر در هر برهه از زمان جوکر را بکشد تنها نیاز است غصهی مرگ جوکر و قربانیان پیشینش را بخورد. در حالی که با هربار نجات دادنش باید غصهی مرگ ۵ نفر دیگر را به کولهبار عزایش اضافه کند.
قول کریستوفر نولان بتمن همانی است که مردم گاتام میخواهند که باشد. ولی این مقاومت بروس وین در برابر کشتن جدیترین بلای جان شهروندان گاتام از طاعون اسپانیایی به این طرف، کمی خودخواهانه است. مگر نه این که قهرمان باید تصمیمهای سخت سخت بگیرد و ازخودگذشتگی به خرج بدهد؟ نباید مگر حتا اگر شده سلامت روانیاش را قربانی کند که مردم را نجات بدهد؟ زنده نگهداشتن جوکر در کنه وجودش تصمیمی خودخواهانه نیست؟ بتمن حاضر است جان و مال مردم را قربانی کند که یک موقع اصول شخصیاش خدشهدار نشود؟ مگر نه این که قهرمان حتا روی اصولش پا میگذارد برای آن غایت برتر؟ به نظر میرسد بتمن خودخواهتر از آن است که دستش را به خون جوکر آلوده کند.
بتمن اخلاق کاری ندارد
به عنوان کسی که مدتها کار غیرانتفاعی کرده باید بگویم بتمن اخلاق کاری ندارد. به نظرم کسی که قبول میکند کاری را انجام بدهد و کسی هم کار را برعهدهاش نگذاشته همانقدر نسبت به کامل کردن کارش مسئول است که کسی که بابت کارش پول میگیرد. در واقع کسی که کار داوطلبانه میکند حتا مسئولیتش سنگینتر است چون احتمالاً تنها کسیست که چنین کاری را پذیرفته و کامل نکردن کارش میتواند تبعات جبرانناپذیری داشته باشد.
بروس وین هم خودش تصمیم گرفته که خفاش شب گاتام بشود. کسی زورش نکرده که به جنگ خلافکاران برود و پنجهی آهنین عدالت باشد(انصافاً مایو شدوسانگ خیلی بتمن بهتری میشد). پس وقتی در مواقعی مشخص میشود که کشتن جوکر یا پنگوئن یا دکتر فریز یا مدهتر و دیگران بهترین روش است و بروس این کار را نمیکند یعنی در وظیفهاش کوتاهی کرده. کسی که مسئولیت قبول میکند دیگر نباید کارش را نصفه رها کند. بهتر نیست بروس وینکنار بکشد و بگذارد آدمهای مسئولیتپذیرتری که حاضرند از مواضع شخصیشان چشمپوشی کنند عدالت را در گاتام به دست بگیرند؟
وقتی همه چیز گاتام تا استخوان فاسد است و امروز که قاتلی به زندان بیفتد فردایش آزاد میشود که برود قربانی بعدیاش را بکشد، و وظیفهی شما هم این است که از قتل آدمها جلوگیری کنید… یعنی واقعاً اصول شخصی بروس وین اینقدر برایش مهم است که حاضر است کامیون کامیون آدم بمیرد و ازشان کوتاه نیاید؟
در نهایت باید پذیرفت. بتمن قهرمانی ناقص است. قهرمانی که تا لبهی پرتگاه میرود ولی هرگز برای نجات جهان توی پرتگاه نمیپرد. و در کنار اطوار شرلوک هولمزی و ثروت ریچی ریچ طوریاش همین نواقص بیشمارش است که جذابش میکند و شاید با یک نگاه نشود از مجانینی که باهاشان درگیر است تمیزش داد.