اختصاصـی طـرفداری- مسعود شصت چی یا همان مرد چند هزار چهره! مطمئناً خیلی ها با این اسم آشنایی دارند اما می خواهیم در این مقاله کمی مو شکافانه تر به بررسی شخصیت او در خودمان بپردازیم...
مسعود انسانی آرام، ساده و وظیفه شناس بود؛ کسی که در ناشناخته ترین قسمت اداره اش کار می کرد و حتی برای قضای حاجت رفتن هم مرخصی ساعتی می گرفت! اما همین فرد با قرار گرفتن در موقعیت های مختلف که اغلب هیچ تخصصی در آن نداشت، به خوبی در نقش خود فرو می رفت و خیلی چیزها از جمله هنجار، ارزش و ضد ارزش را فراموش می کرد...
همه ما یک شصت چیِ درون داریم! همه ما خیلی راحت به خود اجازه می دهیم تا در کاری که در آن تخصص نداریم به راحتی دخالت کنیم؛ از فوتبال که عشق همه ماست شروع می کنم!
منی که نهایت هنرم هفته ای چند جلسه سالن رفتن با دوستان است، خیلی راحت به خودم اجازه می دهم که از آرین روبن به خاطر از دست دادن تک به تک در فینال جام جهانی انتقاد کنم! یا بهتر بگویم، مسخره اش کنم!
بدون توجه به خیلی مسائل ریز ولی مهم و حرفه ای؛ تنش و استرسی که فینال جام جهانی دارد! تنشی که حاصل از شور و هیچان و فشاری است که از درون خود و آگاهی از دیده شدن توسط میلیون ها نفر بیننده دارد!
منی که اطلاع و تخصصی در سیاست ندارم، باید این جرأت را در خودم ایجاد کنم که راحت از کنار مباحثی در آن زمینه بگذرم! و یا حداقل به کسی که ظاهراً در آن سر رشته دارد خرده نگیرم؛ چرا که آن فرد هر چقدر هم از نظر ما نالایق باشد، بالاخره بیشتر از ما در آن زمینه تجربه دارد و همیشه 0<1 است!!
این تنها یک مثال از هزاران نوع دیگر بود؛ هیچکس نمی تواند انکار کند که در خلوت خود نگفته است که من اگر جای فلانی بودم این کار را می کردم!
یا حتی در زمینه طرفداری کردن؛ پدیده جــو گیر شدن متأسفانه بلای جان بسیاری از مردم شده است. که از ندانستن و عمل کردن بدتر است. گاهی دیده ایم که یک شخص تاریخ جنگ بین کاتالان و مادرید و ظلم های ژنرال فرانکو را طوری می شمارد و ذکر می کند که حیرت زده می شویم. در حالی که اغلب همان فرد از تاریخ جنگ ها و ظلم هایی که به کشور خود شده است هیچ اطلاعی ندارد! شاید بگویید علاقه است که پویایی ایجاد می کند، اما این دلیل به هیچ وجه نمی تواند قانع کننده باشد. چطور می شود فردی خصوصیات و خلق و خوی همسایه اش را بهتر از خواهر و برادر خود بشناسد؟!
چطور می شود از جشن هایی که در تاریخ چند هزار ساله کشورمان بوده اطلاعی نداشته باشیم اما تاریخچه جشن هالووین را از بر باشیم و در مورد فلسفه لباس میکی ماوس نظریه صادر کنیم؟!
این تنـــها و تنــــها مصداق بارزی بر پدیده جو گیری است! تنها تفاوت ما با مسعود شصت چی این است که ما با خواست خود اشتباهی می شویم! ما نمی توانیم در جمعی باشیم و در مقابل بحثی که از آن اطلاعی نداریم سکوت اختیار کنیم. و یا جرأت نمی دانم گفتن داشته باشیم.
دوستی می پرسد آن فیلم را دیده ای (Devil's Advocate)؟!
- آره، همون که رابرت دنیرو! بازی کرده بود رو میگی، نه؟!
نه، ال پاچینو تو این فیلم بازی کرده بود.
- آره، من اسم هاشونو قاطی کردم! شاهکار بود! فقط صحنه سر بریده اسب رو تخت اون مرده رو خوشم نیومد! می تونست بهتر باشه!!
اینگونه مواقع اگر برحسب اتفاق بازیگر آن رابرت دنیرو بود! و درست از کار در آمد، باید احساس رضایت درونی خود را سرکوب و از پیش روی در مسیری که سخت تر خواهد شد پرهیز کرد، چرا که عواقب آن برای هیچکس خوب نخواهد بود و ممکن است در قبال باور خیلی ها مسئول باشیم...
متأسفانه این عامل روز به روز در میان ما بزرگتر و گسترده تر می شود؛ از من حقیر گرفته تا کسی که نام استادی در دانشگاه را یدک می کشد! "نمی دانم" برای بسیاری درد است. اگر من ندانم و اطلاع نداشته باشم تقصیر توست که می دانی و از من می پرسی!!
این ندانستن و اصرار ورزیدن بر دانستن شاید یکی از بزرگترین معضلات جامعه امروز ماست؛ جامعه ای که بسیاری افراد بدون صلاحیت و بدون تخصص در سر رشته امور قرار گرفته اند. مثل پازلی است که ساخته شده و در خوش بینانه ترین حالت جای چشم با انگشت پا عوض شده است! و گاهی باید خدا را شکر کرد که مخلوطی از پازل دیگر نباشد... یا مانند شام دیروز که با نهار امروز مخلوط شده و معجونی به دست داده است!
که ناگفته معلوم است هیچ خوشایند نخواهد بود و تنها در حد رفع گرسنگی و امرار معاش کفایت می کند و هیچ بازدهی و سودی برای بدن (بخوانید جامعه) نخواهد داشت!
مسعود شصت چی با خواندن این مقاله به یک باره نخواهد مُرد! اما می توانیم قبل از تبعید به برره، آرام آرام برخی عادات را از خود پاک کنیم و حداقل در خلوت خود احساس رضایت مندی و آرامش داشته باشیم.
در پایان با این جمله کلیشه ای که "ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است!" باید بگویم که حداقل وقتی در موقعیتی قرار می گیریم که اطلاع یا آگاهی نداریم، از آن به عنوان نوعی توفیق اجباری استفاده کنیم و بدون توهین و تحقیر فردی که در آن کار سر رشته ای دارد، از تجربیات و اعمال او استفاده کنیم و ما نیز به دنبال یادگیری آن برویم. البته اگر قصد ادامه دادن در آن مسیر را داریم...