طرفداری- پل گاسکوئین، مهاجم سابق تیم ملی انگلستان در سالروز گل فوق العاده خود به اسکاتلند با دیلی میل مصاحبه کرده است.
وی میگوید:
"بازیکنان خوبی در تیم بودند. سیمن، آدامز، شیرر، شرینگام. تری ونبلز هم مربی بود. او اجازه میداد ما بازی خودمان را انجام بدهیم. من میدانستم این جام چه ارزشی دارد. برای ۸ روز به یک کلینیک سلامت رفتم تا آماده باشم. یادم میآید که تری به من گفت که میخواهم من را کاپیتان کند اما بعدش گفت که به خاطر فشار زیاد روی من، بهتر است کاپیتان نباشم. مشکلی نبود. هر وقت بازی میکنم، یعنی اینکه من کاپیتانم. بازی اول مقابل سوئیس. زیاد عالی نبود. تری من را ۲۰ دقیقه مانده به آخر بازی بیرون کشید. به من گفت که باید این کار را میکردم. تو حواست به بازی نیست. بازی بعدی اسکاتلند بود. نه اینکه برای من اهمیتی داشته باشد. هیچوقت تیم حریف را نگاه نمیکردم. به تواناییهای خودم واقف بودم.
"ولی قبل از بازی با اسکاتلند نمیتوانستم بخوابم. همش فکر میکردم مربی من را بازی نمیدهد. ساعت ۱۰ شب به اتاق او رفتم و گفتم بازی میکنم یا نه. به من گفت نه. من غرق در اشک شدم. گفتم چرا. میدانم بازی اول خوب نبودم اما یک شانس دیگر به من بده. گفت نه. نمیتوانم. برای یک ساعت و نیم میگفت نه آخر به من گفت معلوم است که بازی میکنی. بگیر بخواب."
سر جف هرست وارد میشود. او و گاسکوئین یک مدیر برنامههای مشترک دارند. در مورد هرتس میگوید:
"حالا جف هرست به چیزی رسیده است. یک هتریک در فینال جام جهانی. من آن بازی را چند روز پیش در تلویزیون با او دیدم که به من گفت وقتی بازی تمام شد باور نمیکرده که هتریک کرده است. به من میگفت به ورزشگاه برگشته تا مطمئن شود که ۳ گل زده است و روی اسکوربرد نوشته بود Hurst ۳"
هرست هم در مورد گاسکوئین میگوید:
"نابغه عصر خود. بدون شک."
گازا میگوید:
"تنها بازی که واقعا نگران بودیم بازی با هلند بود. ما مثل خودشان بازی کردیم. زیاد پاس دادیم. همه میگفتند میبازیم اما ۴-۱ آنها را بردیم. آن بازی، نقطه اوج ما بود. بعد از آن مردم به مقایسه تیم ما و تیم ۱۹۶۶ که قهرمان جهان شد پرداختند. خودم زیاد مطمئن نیستم. فکر میکنم تیم ۶۶ ما را میبرد. اینقدر قوی بودند که حتما ما را میبردند. زمانی که هرست بازی میکرد بازیکنانی مانند آلن بال یا نابی استیلس بودند که حاضر بودند فداکاری کنند اما الان همه توپ میخواهند و به عرض میزنند. بازیکنان آن نسل فقط میخواست توپ را از حریف بگیرند و به یار جلویی که هرتس بود پاس بدهند."
برسیم به بازی که هیچگاه گازا را ول نمیکند. انگلیس در پنالتیها اسپانیا را میبرد و با آلمان در نیمه نهایی باید بازی کند. بازی ۱-۱ است و قانون گل طلایی در جریان است. یعنی هر کس اول گل بزند، پیروز است. شیرر سانتر میکند. گاسکوئین منتظر است. اما...
گل نمیشود.
خودش میگوید بازی با اسکاتلند را بهتر به یاد دارد:
"برای یک ثانیه صبر کردم چون فکر میکردم دروازه بان آنها توپ را میگیرد. همین مکث من باعث شد موقعیت از دست برود. صادقانه بگویم اگر آن موقعیت را کسانی مانند هرست یا شیرر یا گری لینکر داشتند، حتما گل میزدند. هر بار که آن صحنه را میبینم همین را میگویم. قسم میخورم. خنده دار اینکه هیچوقت به گل فکر نمیکنم. همیشه به این فکر میکنم که اگر گل زده بودم چطور خوشحالی میکردم. شاید فقط میدویدم. شاید دور کّل استادیوم را."
هرست آن بازی در ورزشگاه بود. در مورد موقعیت گازا میگوید:
"خیلی بد شانس بود. خیلی به گل نزدیک شده بودند. تیم ۹۶ یکی از بهترینهای تاریخ انگلستان بود."
انگلیس مقابل آلمان به پنالتیها رفت. آنها باختند. گازا برای ونبلز در تاتنهام هم بازی کرده بود. جایی که اوج دیوانگی او بود. در مورد یکی از آن دیوانگیهایش میگوید:
"چند هفته تاتنهام بودم و دائم به من کنایه میزدند. به من میگفتند که ما شنیدیم تو دیوانه هستی ولی در تمرین که اصلا چیز جالبی از تو نمیبینیم. منم به خودم میگفتم چه کار کنم. از جلو یک باغ وحش رد میشدم. فردا صبح ساعت ۸ به باغ وحش رفتم. در زدم و گفتم که یک شترمرغ میخواهم. فروشنده گفت باید آن را برگردانی. تازه یک مرسدس مشکی خریده بودم. شتر مرغ را در صندلی عقب جا کردم. شماره ۸ را هم بر تن شترمرغ کردم. رفتم تمرین. همینطور که میرفتم مردم میخندیدند و من میگفتم ببین همه من را میشناسند اما آن شترمرغ لعنتی را فراموش کرده بودم. آنها برای شترمرغ خوشحال بودند. در صندلی عقب غوغا کرده بود. صبر کردم تا بچهها تمرین را شروع کنند. گفتم رئیس، واست یک بازیکن جدید آوردم. مثل موشک سریع است. شترمرغ شروع کرد به دویدن در زمین تمرین. خیلی با مزه بود اما بعدا فهمیدم آنچنان هم با مزه نبوده چون بازیکنان دیگر ۱۲ به خانه رفتند اما من تا ۵ بعد از ظهر دنبال آن تخم حروم بودم. برگشتم باغ وحش. گفتم دمت گرم حاجی. میشه فردا یک مار آناکوندا قرض بگیرم. به من گفت برو حاجی. برو."
مربی که از همه بهتر گازا را شناخت سر بابی رابسون بود. او فهمیده بود که بزرگترین مشکل بازیکنش این است که بیش فعال است و وقتی حوصله او سر میرود، به دنبال پرت کردن حواسها است. خود گازا میگوید:
"یادم میآید با انگلستان به آلبانی رفتیم. خیلی بد بود. دو روز دیگر به بازی مانده بود و من واقعا حوصلهام سر رفته بود. از پنجره هتل نگاه کردم و دیدم که یک مرغ در حیاط است. تقریبا ۵۰ یارد با ما فاصله داشت. منم هر چه صابون بود را پرت کردم طرف آن. ناگهان سر بابی رابسون آمد داخل و گفت چی کار میکنی. گفتم با صابون به سمت آن مرغ شلیک میکنم رئیس. حوصلهام سر رفته. اون هم به من نگاه کرد و گفت حالا واقعاً میتونی مرغ را بزنی یا نه. خیلی جدی گفت. منم یکی پرت کردم و رابسون به من گفت که مواظب دستت باش. با من همراهی کرد. توی دلم میگفتم این سرمربی انگلستان است که دارد با من به سمت یک مرغ صابون پرت میکند. بعد از آن به من گفت بیا داخل. فردا بازی داریم."
بعد از آن همه بازی گوشی ها، مصدومیتها آمد و الکل. بهترین بازیکن نسل به زمین خورده بود.
"رفتم بوستون. افتضاح بود. در آپارتمان پدرم نشسته بودم که یکی زنگ زد و گفت میایی بوستون بازی کنی. به بابام گفتم چمدانت را ببند. میریم بوستون. به من آدرس دادند و گفتند فلان ساعت در فلان ایستگاه باید پیاده بشوی. به پدرم گفتمای داد بی داد. فکر کنم ما رفتیم یک بوستون دیگه. رئیس باشگاه خیلی با هوش بود. به من گفت هر هفته که ۲۵۰۰ هوادار به ورزشگاه بیاید، تو آن پولی که میخوایی را در آن هفته میگیری. به خودم گفتم ۲۵۰۰ نفر برای دیدن من حتما میآیند. وقتی قرارداد امضا کردم فهمیدم گنجایش کّل ورزشگاه آنها ۲۵۰۰ نفر است. بد جوری به من کلک زد."
بر عکس هرست که دوران فوتبالیش تمام و کمال بود، گاسکوئین هیچوقت نمیخواست بازنشت شود.
"هر وقت داگلیش به من میگفت بعد از بازنشستگی میخوایی چی کار کنی میگفتم که هنوز چند سال مانده است اما تا به خودم آمدم فهمیدم دوران من تمام شده است. شاید به همین خاطر الکلی شدم. میخوردم تا فراموش کنم."
تصمیم بزرگ زندگی او نرفتن به منچستریونایتد بود.
"ببین، من میتوانستم به یونایتد بروم اما دوست داشتم هر هفته کامل بازی کنم. به من میگفتند که اگر به آنجا میرفتم، یونایتد من را خیلی کنترل میکرد و پیشرفت میکردم ولی آنها وین رونی، ریو فردیناند، رایان گیگز و اریک کانتونا را هم کنترل کردند اما جواب نداد. طرف با دو پا رفت توی صورت هوادار. شاید کنترل آنها آنچنان هم که فکر میکنند خوب نیست."
خودش میگوید نقشش مثل وین رونی است اما کمی عقب تر.
مرد دیوانه از فوتبال امروز میگوید:
"۱۵ دقیقه بیشتر نمیتوانم نگاه کنم. طرف ۱۵۰ هزار پوند در هفته میگیرند اما توپ را نمیتواند کنترل کند."
با این حال، حس وطن دوستی او همچنان زنده است:
"واکر، مدافع راست. استعداد فوق العادهای است. واردی هم همینطور. تاتنهام هم استعدادهای زیادی دارد."
بعد با شیطنت ذاتی خود میگوید:
"استعداد دارند اما کسی را ندارند که در فینال جام جهانی هتریک کند یا یک شترمرغ به تمرین ببرد."
بعد از آن به همه دیوانگیهای خودش میخندد. به همه نبوغش!
مرد مست