طرفداری- اصولا نویسندگی بر پایه خبر های هفته، کار دشواری است. نه برای اینکه شما باید کل هفته اخبار را دنبال کنید و سعی کنید بهترین خبر ها را پیدا کنید و بعد کامنت های خبرها را بخوانید تا مبادا حتی ناخواسته از کسی کاپی کنید، بلکه به خاطر این دشوار است که یک هفته، مثل هفته قبل خبر کم است و یک هفته مثل این بار، خبر برای کار، زیاد! بیایید خیلی ریز و گذری، خبرهای هفته را مرور کنیم.
مطلب را با سخنان عجیب و غریب کاپیتان کره جنوبی شروع می کنیم که باعث تعجب همگان شد. مثلا ایشان فرموده اند مردم تهران نا مهربان هستند! در حالی که اصلا هم اینگونه نیست و ایشان احتمالا بخشی از سنت های ما را بد متوجه شده اند. مثلا رانندگان تاکسی می دانند که من از حمل سکه در جیبم خیلی بدم می آید. به همین خاطر هیچ وقت بقیه پول من را نمی دهند و کرایه را به بالا رند می کنند، آن هم فقط و فقط به خاطر خودم که این خودش کلی مهربانی است. یا مثلا عده ای آدم خیر، همت می کردند و یک یخچال پر از غذا را برای آدم های نیازمند، در کنار خیابان قرار می دادند. حالا درست است که فردا می آمدی و می دیدی یخچال کلا نیست، چون آدم نیازمند اشتباهی یخچال را به همراه غذاها خورده، ولی این چیزی از مهربانی ما کم نمی کند.
ضمن اینکه از مهربانی ما همین بس که بازی را در موقع وارونگی هوا برگزار نکردیم، الان که هوا خوبه. به نظر ما دفعه دیگر کاپیتان کره حرف زیادی زد، بازی را در اهواز برگزار کنند تا معنی آلودگی هوا به صورت سه بعدی برایشان مشخص شود و دیگر از آلودگی هوای تهران گله نکنند.
اما در بین دو نیمه بازی ایران و کره اتفاقاتی افتاد که نشان داد فدراسیون فوتبال ما، در راه و عقیده خود بسیار استوار است. مثلا در سال های نه چندان دور، وقتی تیم ملی مربی نداشت، گمانه زنی ها از مارچلو لیپی و دیگر مربیان درجه یک اروپایی آغاز می شد. بعد از چند وقت کار به مربیان شناخته شده کروات می رسید. بعد کار به مربیان ناشناخته اروپایی پیشنهاد می شد ولی در نهایت تیم ملی به افشین پیروانی می رسید. نحوه انتخاب مداح هم به همین شکل بود. اول سخن از آقای کویتی پور بود. بعد شایعه ها به سمت عبدالرضا هلالی رفت، بعد از آن جناب بنی فاطمه کاندید شدند ولی در نهایت شخصی برای مداحی آمد که نه تنها من، بلکه خیلی های دیگر هم شناختی از وی نداشتند. اما قضیه به همین جا ختم نشد و اوضاع وقتی وخیم شد که سید جواد هاشمی میکروفون را در دست گرفت و چیزهایی گفت که باعث شود ما از خودمان بپرسیم: چرا؟ واقعا چرا آخه؟ آیا وقتی خبری از بهمن هاشمی و مرتضی حسینی نیست، درست است سید جواد هاشمی وارد شود و ما هر لحظه نگران باشیم که نکند یه هو همین وسط شهید شود؟
البته، این را هم باید بگویم که نویسندگی بر پایه خبرهای هفته، مزیت هایی هم دارد. بعضی از خبرها خیلی نیازی به دستکاری ندارد و نوشتن اصل خبر، خودش طنز است. مثل این خبر که فدراسیون تنیس روی میز، خیلی رک و پوست کنده به ملی پوشان گفته آقا پول نداریم! سنگ کاغذ قیچی سه تایی، هرکی باخت پول سفر پای اونه! البته قول بدید اگر مدال گرفتید بیاید دفتر فدراسیون با هم پز بدیم و بگوییم علت موفقیت شما مدیریت ما بوده است. بسیار دوست دارم بدانم که آیا بودجه فقط برای فرستادن اعضای تیم ملی نیست، یا بودجه برای فرستادن بچه های تیم ملی به همراه رئیس فدراسیون و معاون رئیس فدراسیون و حسابدار فدراسیون و دیگر اعضای فدراسیون نیست. به هر حال این هم مسئله ای است که دوستان باید پاسخ دهند.
در آخر، برای آنکه از فوتبال اروپا هم عقب نمانیم، فکر کردیم که اگر فیفا به بازیکنان اجازه می داد شماره شان را حذف کنند و به جای آن، متنی بنویسند، آنها چه چیزی انتخاب می کردند؟