طرفداری- شما نیاز ندارید یک انیشتین دنیای فوتبال باشید تا دریابید که وین رونی بهترین سال های فوتبالی اش را پشت سر نهاده است. سرآلکس فرگوسن چهار سال پیش به این ماجرا پی برد؛ برخی از هواداران نیز زودتر این نغمه را سر دادند. این غم پایان یافتن زندگی حرفه ای او از سال 2010 کلید خورده است اما در بازی یکشنبه گذشته برابر واتفورد به اوجش رسید. این ماجرا برای ژوزه مورینیو در انتخاب ترکیب ابتدایی تیمش برابر لستر سیتی نیز پا بر جا خواهد بود. اگر رونی در ترکیب اصلی حاضر باشد، این جریان تداوم خواهد داشت.
دوران اوج رونی در 30 مارس 2010 به سر رسید. او 24 ساله بود و طی 13 بازی 18 گل به ثمر رسانده بود و فرمی بهتر از آن نبود که بخواهد با آن راهی جام جهانی شود. اما او روی گل پیروزی بخش بایرن از ناحیه مچ پا مصدوم شد و سپس در حالی به تیم بازگشت که در ادامه سال فقط 2 بار موفق شد در جریان بازی گلزنی کند. در پایان سال 2010 او یک جام جهانی را با ناکامی پشت سر نهاده بود، در یک برنامه زنده تلویزیونی مورد انتقاد طرفداران قرار گرفته و زمزمه های انتقالش به منچسترسیتی به گوش می رسید. او دیگر هرگز نتوانست خود را بازیابی کند.
جز برخی درخشش های مقطعی در سال 2011، او در سالیان اخیر نتوانسته فرم ایده آلش را باز یابد. او در یک چرخه منفی و درک ناپذیر گیر کرد. دو عامل کیفیت بازیکنانی که کنار او بازی می کردند و به ویژه زندگی خصوصی اش هم انکار نشدنی هستند. رونی هم اکنون 30 ساله است اما در نگاهی واقع بینانه دست کم به سان یک بازیکن 35 ساله است. هرگاه که او بازی می کند، شما می توانید خشم وی را از عدم توانایی اش برای ارائه مهارت هایش را بخوانید.
در سال آخرم... احساس کردم که او نمی تواند با دیگر نفرات کنار بیاید و قدرتش را باخته است.ولی او توانایی شگفت انگیزی در مشارکت در تیم داشت
... با گذشت زمان حس کردم که توانایی بازی برای 90 دقیقه برایش دشوار و دشوارتر می شود و او در بازی ها خسته به نظر می رسید.
این سخنان سرآلکس فرگوسن در کتاب زندگینامه اش، شرح حال چهار فصل گذشته وازا است. با کیفیتی که رونی داشته، همواره از او به نیکی یاد خواهد می شود؛ همانند پا به توپ خوبش روی گل ماتا در دیدار پایانی جام حذفی فصل گذشته و پاس گلی که به مارکوس رشفورد در دیدار برابر هال سیتی داد. اما این ها ناچیز هستند و آنقدری نیستند که لخته ای که او در فاز هجومی منچستریونایتد پدیدار ساخته را جبران کنند. دانستن این حقیقت که او از فوریه گذشته تا کنون تنها دو بار گلزنی کرده است (که هر دویشان برابر بورنموث بوده است) هم چیز ویژه ای نیست که او را پناه دهد.
سخت است که شرح دهیم چرا روند پیر شدن وین رونی از قواعد معمول پیروی نمی کند. بازیکنان بزرگی همچون رایان گیگز و پل اسکولز در سی سالگی پذیرفتند که عنصری کلیدی در تیم هستند و از این رو لحظات افتخار آمیزی را رقم زدند. این اصلا مایه شرمندگی نیست و دوران اوج رونی را به دست فراموشی نمی سپارد. سریع ترین راه برای پی بردن به چگونگی نزول رونی تماشای ویدیویی از شرایط غیرقابل مقاومتش است.
شاید او به خوبی کریستیانو رونالدو یا لیونل کسی نبوده باشد اما او هنوز بازیکن پر افتخاری بود، بدون خودخواهیِ کاذب. اما حال وی در وضعیتی مخالف است: شخصیتی بد خلق دارد که به همه چیز و همه کس جز خود یورش می برد. دلربایی وی از مربیان بسیاری پس از خداحافظی فرگوسن، کمکی به او نکرده است.
رفتار دیوید مویس و اد وودوارد در سال 2013 با تنش های رونی به شکلی بود که برخی جدی جدی باورشان شد که شاید در قرارداد رونی بندی قرار دارد مبنی بر این که او می بایست حتما بازی کند. چنین چیزی بعید به نظر می رسد اما درک رونی از خود به گونه ای بوده است که به وی اجازه داده خیلی راحت از دو مربی پیشین انگلستان سرپیچی کند. مسئله کرنر زدن هری کین چیز خیلی مهمی نبود اما نشان دهنده از کنترل خارج شدن بازیکنی نافرمان بود.
سم آلاردایس نشان داده که رونی در پستی متفاوت از آنچه خود آلاردایس عنوان کرده بود بازی خواهد کرد و این کاملا عجیب بود. تصور کردن چگونگی واکنش فرگوسن به چنین چیزی آسان است: پل اینس در فصل 95-1994 به دلیل تخلف از اوامر فرگوسن بارش را برای بازی کردن در ایتالیا بست.
آلاردایس رابطه دوستانه و عالی ای با فرگوسن دارد و تعریف رضایتبخش از رونی در ترکیب تیمش، نشان از این دارد که شاید او مورینیو دریافته اند که حضور رونی در ترکیب تیم در تیم، برای سیاست های کوتاه مدت ضروری است. پیشتر گفته می شد که ورزش و سیاست از هم جدا هستند اما امروزه ورزش سیاسی است. چیزی جز خودخواهی،سهام و دسیسه های مالی برای مالکان میلیاردر اهمیتی ندارد. این دنیایی است که اتفاقات در آن دیگر به صورت چهره به چهره و چشم به چشم رخ نمی دهد. با این اوصاف و با توجه به پوشش خبری کودکانه و احمقانه حاکم بر فوتبال انگلستان، گام برداشتن به نحو درست اهمیت فراوانی دارد.
شاید یکی از میان مورینیو و آلاردایس می خواست رونی را از ترکیب تیمش کنار بگذارد، اما رسانه ها قطعا به این مسئله واکنش نشان می دادند، حتی اگر کارشناسان تلویزیونی ای را که رونی را در حد یک غلام پایین می آوردند نادیده بگیریم. مورینیو در لحظه ورودش به مادرید در سال 2010 از دست رائول و گوتی خلاص شده بود اما سیاست های غیرقابل پیروزی رئال مادرید او را به ستوه آورد. شاید مورینیوی قدیمی رونی را مستقیما کنار می گذاشت، به ویژه این که در سالیان اخیر شایعاتی منفی درباره اثر رونی در رختکن یونایتد شنیده شده است.
شاید مورینیو و آلاردایس به لطف توانایی های مدیریتی خود بتوانند رونی را احیا کنند. مورینیو در سال 2013 در پی جذب او بود. او همیشه بازیکنان باتجربه انگلیسی را می پسندد. اما میزان مشکلات رونی فراتر از آنچه است که قابل حل و فصل باشد. رونی می تواند نخستین بازیکنی باشد که نظرات مثبت و منفی طرفداران را روی خود می بیند. بسیاری از کارشناسانی که در مورد کنار گذاشتن وی از ترکیب نگران هستند، هیچ اتفاق نظری درباره پستی که او باید در آن بازی کند ندارند، فقط می گوسند که باید بازی کند. اینجا تناقضی آشکار بین کاپیتانی است که در عین حال می بایست برای باشگاهش سودمند باشد. در رفتن از نظریه عدم شایستگی رونی برای بازی کردن کار آسانی نیست.
یا این که او کلا نباید بار دیگر پست شماره 10 بازی کند. بالا رفتن سن، او را از لحاظ بدنی و ذهنی آهسته تر و برای بازی کردن در شرایط تنگاتنگ بسیار ضعیف کرده است. عجیب نیست که دو پاس گل او در این فصل برابر ساوتهمپتون و هال سیتی، در شرایطی که او فضایی بزرگ در کناره های زمین در اختیار داشته است، از راه رسیده اند. با وجود این که او کماکان عنصری مفید است، هیچ پستی برای کاپیتان منچستریونایتد و تیم ملی انگلستان خالی نیست.
اگر مجبور به بازی دادن به او هستید، باید از او در کناره ها بهره ببرید. بهترین پست برای او بازی کردن به عنوان یک کوارتربک خواهد بود ولی تیم های کمی توانایی سازگاری با چنین تشکیلاتی را دارند. رونی در پایان فصل گذشته با پل اسکولز مقایسه می شد اما این امر مشخصا اشتباه بود، اسکولز در عین حال که یک کوارتر بک بود، یک هافبک جلو زن به شمار می رفت. رونی شبیه هافبکی در لیگ MLS است.
تیم منچستریونایتد و به ویژه مورینیو نیازمند الگویی نمادین و مشخصا قدرتمند هستند. سر آلکس فرگوسن پس از جدایی روی کین در سال 2005 گفت:
فکر می کنم با جدایی روی (کین) رختکن تیم آرام شد. کل تیم نفسی به راحتی کشید.
تیمی جدید بنا نهاده شد و در سه فصل بعدی قهرمان لیگ برتر نام گرفت. رونی با کین فرق دارد و مشخصا او کاپیتانی محبوب است اما جدایی او هم می تواند تسکین دهنده تیم باشد. او در زمین بسیار قدرتمند، گیج و ناکارآمد ظاهر شده است. پل پوگبا و هنریک مخیتاریان شاید بتوانند در غیبت او نفسی بکشند و در مناسب ترین پست شان بازی کنند.
جدایی رونی بعید به نظر می رسد و کنار گذاشتن او از ترکیب نیز آغازگر تنشی کلان از سوی رسانه ها خواهد بود. فوتبال تنها سرشار از انیشتین ها نیست؛ سرشار از ماکیاولی ها هم هست.