فرانچسکو توتی در آخرین نامه خود به هوادارن رم میگوید:
مردم از من می پرسند چرا تمام زندگی ام را در آ اس رم گذراندم؟
رم، خانواده من است. دوست من است. رم دریا است، کوه است و اثر تاریخی است. بی شک رم برای رومیان است.
رم زرد و قرمز است.
رم برای من دنیا است.
این باشگاه و این شهر زندگی من هستند.
برای همیشه.
.......................................................................
جان ولفگان گوته در سفرش به ایتالیا وقتی به رم می رسد این جمله را می گوید: بله، آخر من به پایتخت جهان رسیدم.حال می بینیم تمام رویا های دوران جوانیم به واقعیت تبدیل شده است.آری فقط رم است که می تواند رم را درک کند.
اما برای باور قهرمان نمایشنامه ما احتیاجی به رمی بودن نیست.فقط باید کمی متعصب بود.کمی مغرور بود.والبته کمی هم دلاور.
فرانچسکو نمایشنامه ما هم متعصب است هم مغرور و هم دلاور.
متعصب مثل زمانی که در برنامه تلویزیونی ازش پرسیدند چرا پیراهن تیم دیگری را نمی پوشی و جواب داد:من با بازی کردن در رم بزرگ شدم و می خواهم با بازی کردن در رم بمیرم.من همیشه طرفدار رم بوده ام.
مغرور مثل زمانی جام جهانی را بالای سر برد.
دلاور مانند لشگر یک نفره ای که با چنگ و دندون از محبوب ابدیش در مقابله با دشمنی چون لاتزیو دفاع می کند و بعد شاید برای تحقیر دشمن عکس یادگاری می گیرد..........
شهر رم شهر بزرگی است و ساختمان های زیادی هم دارد.اما تنها،تنها یک برج بلند دارد و آن برج پلاکش 10 است.
همگی به احترامش کلاه از سر برمیداریم