SHAHAB Zamaniسلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريک و لغزان است
وگر دست محبت سوی كسي ياری
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريک
چو ديدار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ، پس ديگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
مسيحای جوانمرد من ! اي ترسای پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آااااای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ........
....... :(((((((((((