هر چند با تاخیر زیاد گذاشتم ولی حسش نبود :))))
ساعت 5 بعد از ظهر آن روز يکشنبه،يوهان با يه لباس ساده آمد و تاريخ بارسلونا را تغيير داد.
پيراهن آستين کوتاه ،با شماره 9 روي پشتش،ماه ها منتظر تا نعمت بازي رو به دست بياورد ، بارسا توي بحران بود،از جام يوفا حذف شده بود،يکي مانده به آخر در لاليگا،با چهار امتياز و 2 امتياز منفي (امتياز منفي در طول آن زمان وجود داشت) بعد 6 مسابقه.
اين بارسا يک فاجعه بود . کرايوف رسيد ، کمر تيم رو گرفت و از بيست و هشتمين روز ماه اکتبر سال 1973،تيم 17 پيروزي و 6 تساوي به دست آورد و با شکست 5–0 رئال مادريد توانست تا لاليگايي رو فتح بکند که بعدا براي او 14 سال فتح آن فراموش شد ( اين بار در نقش مربي تيم لاليگا رو فتح کرد ) ، يوهان در اولين بازي خود مقابل گرانادا 2 گل به ثمر رساند و در بازي هاي بعدي 14 گل و همان سال براي سومين بار بهترين بازيکن اروپا لقب گرفت.
نيوکمپ به او به عنوان يک معجزه مي نگريست ، يوهان يک نابغه بود ، 30 سال بعد رونالدينيو يک اثر مشابه رو در طرفداران ايجاد کرد،با خنده هايش،دريبل هايش ، با گل فوق العاده اش مقابل سويا ،حرکاتش در برنابئو و جادوهايش.اما کسي که تاريخ را تغيير داد يوهان بود.رونالدينيو يک جادوگر بود،و يوهان يک نابغه بود.به عنوان يک بازيکن ، او هرگز دوباره به دست نياورد چيزي رو که او توانست در اولين فصل حضورش در بارسا انجام بدهد،ولي آن بزرگترين کمک و سهمش نبود،بلکه وقتي بود که دوباره به عنوان سرمربي به بارسا بازگشت.
بعضي مردم اذعان کردند که يوهان تغيير عميقي در ذهنيت و طرز فکر خود کرده است،او به عنوان يک هنرمند بزرگ بود،اما فلسفه فوتبال او تحت تاثير مربيان انگليسي بود،کسي که در هلند سرمربيگري ميکرد ( ويک باکينگهام در آزاکس سال 1964 اولين تاثير رو بر او گذاشت ) .
به عنوان يک بازيکن،او معتقد بود که سبک فوتبال انگليسي قصد داشت بر جهان فرمانروايي بکند.در طول بازنشستگي خود،از خودش مي پرسيد،به ريشه هايش برگشت (ياني فن در فين استادش در مرکز آموزش آژاکس بود); او دانش خود رو توسعه داد و تکامل يافت.
برگشت به بارسا اما يا ايده هاي متفاوت : سلطه حفظ توپ،سازمان بازي اطراف توپ،حمله به عنوان يک حرفه و شغل و پايه وبنياد فوتبال موضعي .
يوهان آن رو توسعه داد تا وقتي که قلب باشگاه شد : از تيم اول تا آخرين تيم جوان آکادمي باشگاه،کرايوف يک ايده انقلابي در دنياي فوتبال به ارمغان آورد با وجود اينکه يک سکوت تاريخي از يک باشگاهي که سبک خاص خودش رو نداشت و همچنين نتايج تيم به ضرورت نتايج امروزي نبود.
ميراث او به عنوان يک تکنسين ، پيروزي ها و فتح ها رو براي اون تيم رويايي افزايش داد،تاثير او بزرگ باقي ماند،سال ها بعد،فرانک رايکارد و گوارديولا در بارسا (لوييس آراگونز و دل بوسکه در تيم ملي) آن ايده رو بالاتر بردند و موفقيت هايي را درو کردند که هيچ کس حتي آروزيش را هم نميکرد .
تاثير نابغه به عنوان يک بازيکن بزرگ بود ولي به عنوان يک مربي ماواراي تصور بود.مردي با هزار خطا و آزمايش ولي بدون او بارسلونا چيزي نبود که الان هست.
روحش شاد *_*