مطلب ارسالی کاربران
یادداشت: رونالدو و قهرمانیاش؛ عجیبترین خواب و خیال
ایان مکاینتاش
رونالدو همیشه با شوتهایِ محکم و دقیقش، با حرکات و تکنیکاش که مردانِ عادی را مثلِ قوطیِ کنسرو رویِ زمین میانداخت، قهرمان شده بود. نه این جوری، نه در محوطهیِ فنی، نه با دستهایِ بازش که همتیمیهایش را راهنمایی میکرد. گوشه چشمی به آینده؟ رونالدویِ مربی؟ احتمالا نه. رونالدو نه به پولش احتیاج دارد، نه به فشارش. اما به هر حال در شبِ فینالِ یورو 2016 رونالدویِ مصدوم و خسته هر چه داشت، تا آخرین قطرهیِ شخصیت و شهرتش را به تیمش، به بازیکنانش منتقل کرد، به این امید که تاثیری در نتیجه داشته باشد. شاید هم داشت.
بعد از بازی وقتی از رونالدو پرسیدند آیا این بالاترین افتخارِ دورانِ فوتبالش بوده موافقت کرد: «من همیشه میگم در ردهیِ باشگاهی همه چیز را میبرم، از نظرِ انفرادی همه چیز را میبرم. اما هیچوقت با پرتغال چیزی نمیبرم. اما امشب بردم و انقدر خوشحالم که نمیتونم حسم را توصیف کنم. این حسی باورنکردنیه. من خیلی خوشحالم، من لیاقتش را داشتم. من امشب بدشانس بودم و مصدوم شدم، اما بچهها کار را تموم کردن. اونا دویدن، اونا جنگیدن، مقابلِ 70 هزار نفر. هیچکس باور نمیکرد، ولی ما بردیم.»
واقعا حیف بود اگر تورنمنت برایِ رونالدو رویِ برانکارد، با زانویی بسته و صورتی پر اشک به پایان میرسید. با تمامِ جوِ منفیای که گاهی به پا میکند، رونالدو یکی از بزرگترین بازیکنانِ نسلِ خودش است، بازیکنی که برایِ جامِ جهانی 33 ساله و برایِ یورویِ بعدی 35 ساله خواهد بود. واقعا شاید این آخرین فرصت برایِ رونالدو بود.
اگر رونالدو در زمین شکست میخورد مشکلی نبود. فوتبال همین است. اما اینکه قبل از به دست آوردن فرصتی برایِ تاثیر گذاشتن رویِ بازی مصدوم شود و بیرون برود ظالمانه بود. رونالدو دو بار تلاش کرد بر مصدومیتش غلبه کند و به بازی بازگردد، اما کارش تمام شده بود، حداقل در زمین.
وقتی سوتِ پایانِ 90 دقیقه زده شد، رونالدو با کاپشنی به تن دوباره به زمین وارد شد، وقتی همتیمیهایش خسته رویِ چمن پهن شده بودند. رونالدو مثل پادشاهی قبل از آغاز نبرد میانِ سربازانش گشت زد، چند کلمه این ور، یک رویِ شانه زدن آن ور. رونالدو بینِ دو نیمهیِ وقتِ اضافه هم همین کار را تکرار کرد، در حالیکه کاملا رویِ اعصاب و حرکاتش کنترل داشت. اما وقتی ادر دقیقهیِ 109 گل زد، دیگر هیچ کنترلی باقی نماند. رونالدو، در حالیکه همه از رویِ نیمکت بلند شدند و ادر را محاصر کردند، تنها خوشحالی کرد و اشک ریخت. آدرنالین در رگهایِ رونالدو فوران میکرد. رونالدو در دقایقِ پایانی قادر به نشستن کنارِ دیگر بازیکنان رویِ نیمکت نبود و باید کنارِ خط میایستاد و تاثیری در بازی میگذاشت، هر تاثیری که میشد. کادرِ فنی پرتغال سعی کردند او را آرام کنند، اما موفق نشدند. هیچکس نمیتوانست جلویِ رونالدو را بگیرد.
چند ثانیه قبل از پایانِ بازی رونالدو فرناندو سانتوس را گرفت و به شدت تکانش داد. سانتوس مات و مبهوت بود، چون مربیان قبل از پایانِ بازی هیچ چیز را تمام شده نمیدانند. اما وقتی مارک کلاتنبرگ سوتش را به صدا درآورد، دیگر هیچ چیز برایِ نگرانی باقی نمانده بود. رونالدو باز هم تنها بود، با چشمانِ بازِ ناباوری پر از اشک. بعد یکی از مربیانِ پرتغال در آغوشش گرفت و رونالدو در حالی که رویِ زمین افتاده بود شانههایش از شدتِ گریه میلرزید. بعد رونالدو بلند شد، به تک تکِ همبازیهایش تبریک گفت و از آنجا که بعضی چیزها، حتی در نامحتملترین و عجیبترین رویاها هم تغییر نمیکنند، پیراهنش را درآورد.
این افتخاری بود که رونالدو سالها دنبالش بود، افتخاری که حداقل فعلا، اگر تصمیمِ مسی تغییر نکند، او را بالاتر از رقیبِ آرژانتینیاش قرار میدهد: یک – هیچ. این پیروزی نقطهیِ نهایی یک عمر دنبالِ بهترین و بالاترین شدن بود. نه، این جوری نبود که رونالدو قهرمانیاش با پرتغال را در رویاهایش میدید، اما وقتی جام را بالا برد این رویاها دیگر هیچ اهمیتی برایش نداشت.