• یک هفته (ادوارد کلاین و باستر کیتن، 1920): هر بار میخواهم جادوی سینمای صامت را به رخ بکشم این فیلم را نمایش میدهم تا همه میخکوب شوند. بازی با فضا و اشیا حیرت انگیز است. همیشه در پایان فیلم از خود میپرسم: آیا میتوان طی بیست دقیقه به قله ی رفیع تری از کیفیت سینمایی دست یافت؟
• کازابلانکا (مایکل کورتیز 1942): اثری سرشار از احساسات شاعرانه و خطرات دوست داشتن در بستری ظاهراً سیاسی و میهن پرستانه. فیلمی دربارهی عشق مرد به زن، عشق زن به مرد و سرانجام دلبستگی مرد به مرد. وحدت مکانی رخدادها در «کافه ی ریک» فوقالعاده است و اسطوره ی هامفری بوگارت تلخ اندیش و احساساتی دست نیافتنی.
• زندگی شگفت انگیزی است (فرانک کاپرا، 1946): هیاهوگران صاحب پول و قدرت اعتقادی به سرشت انسانی و نیروی محبت ندارند، اما جیمز استوارت در بدفورد فالز رفقای فراوانی دارد و فرشته ی آسمانی هست تا این بنده ی نومید را به زندگی بازگرداند. هر بار حالم بد است این فیلم را تماشا میکنم.
• دزدان دوچرخه (ویتوریو دسیکا 1948): تنهایی آدمی در جامعه ای بی ترحم که همه در آن قربانی میشوند مضمونی دیرآشنا است. اما پرداخت بصری دسیکا از شهر و آدمهایش و بازی لامبرتو ماجورانی، مردی که با ربوده شدن دوچرخه اش بی همه چیز میشود، و انتسو استایولا، پسرکی که همیشه فکر میکنم او را جایی اطراف خود دیده ام، مرا با خود میبرد.
• جویندگان (جان فورد 1956): سفری برای انتقام. سفری برای تطهیر. هر بار جویندگان را تماشا میکنم نکته ی جدیدی در آن مییابم. نگاه جان وین از پشت زین به دوردستی که میداند برای نجات اطرافیانش بدان نمیرسد میخکوبکننده است و شادابی و شیطنت ورا مایلز برابر جفری هانتر شور زندگی میدمد.
• بروبچه های اون بالا (مارسل کارنه، 1945): جذابیتی در این اثر 195 دقیقه ای هست که از نمای اول بلوار دوکریم تا نمای آخر که «دو بورو» نام «گارانس» را صدا میزند و او را بار دیگر از دست میدهد بیوقفه و بدون مکث مرا پی خود میکشد. نمایش در نمایش اثر لبالب از ظرافت است و ادای جملات توسط بازیگران کیفیتی آهنگین دارد. عشق پا بر جای «گارانس» (آرلتی) و «دوبورو» (ژانلویی بارو) را فراموش نمیکنم.
• هفت سامورایی (کوروساوا 1954): وقتی فیلمی را حداقل هر شش ماه یک بار تماشا میکنید بی تردید محبوبترین فیلمتان است. همه چیز این فیلم برایم کیفیتی ازلی و اسطوره ای دارد.
• بازگشت به آینده، قسمت اول (رابرت زمکیس، 1985): میخواهم یک فیلم علمی تخیلی در این سیاهه داشته باشم و این فیلم را برگزیدم که برخلاف اکثر آثار این ژانر لبالب از شور و نشاط است. با شخصیتهایی دوست داشتنی (خصوصاً مایکل ج. فاکس)، گفتوگوهایی پرلطیفه، موسیقی مفرح و جزییاتی کاملاً یکدست شده.
• داستان عامه پسند (تارانتینو 1994): به نظر میرسید سینما با این فیلم راهش را عوض کرد. همه ی شخصیتها / بازیگران فوقالعاده هستند: جان تراولتا. اما تورمن. ساموئل ال جکسن. تیم رات. آماندا پلامر. ماریا د مدیرس. وینگ رامس. اریک استولتس. رزانا آرکت. کریستوفر واکن. هاروی کایتل.
• زیرزمین (امیر کاستاریکا 1995): تاریخ. دروغ. فریب. پنهانکاری. قدرت طلبی. عشق. دیوانه بازی. خیالپردازی. نمیتوانم در چند خط صحنه آرایی، بازی، موسیقی، رنگ و نور اثر و روحیه ی موذیگری و فضای پرهرج و مرجش را توصیف کنم. اما میتوانم بگویم دیوانه ی این فیلم هستم.
اما همه ی اینها: طبعاً فیلمهای پرشماری باید پا به این سیاهه بگذارند: دیوید وارک گریفیث، لورل و هاردی، فریتس لانگ، ارنست لوبیچ، پرستن استرجس، جان کاساوتیس، برادران مارکس، اینگمار برگمن، جان بورمن، ژولین دوویویه، هوارد هاکس، فدریکو فلینی، آندری وایدا، رائول والش ، ژان رنوار، کن لوچ و دیوید فینچر.
پ.ن:توضیحاتی هم در کنار هر فیلم نوشته شده گفته های خود ایشونه