اختصاصی طرفداری - در اینکه ایتالیایی ها عاشق کتاب "هنر جنگ" اثر سان تزو هستند شکی نیست، بارها و بارها مربیان مختلف آتزوری از این علاقه، از این تقلید گفته اند. ویتوریو پوتزو در اوج جنجال های فاشیستی این را گفته، آریگو ساکی خالق بیست و پنج متر رویایی این را گفته و خوب آنتونیو کونته هم از این علاقه و استفاده از دستورات کتاب سخن گفت. ایتالیاییهای عاشق و پیرو این جمله سان تزو: " ابتدا جلوی نقشه ها و طرح های حریف را بگیرید، سپس از اتحاد و پیوستگی آنها جلوگیری کنید، اکنون در یک فضای باز حمله نمایید" . با تمام این توصیفات، با تمام شباهت های بازی ایتالیایی ها و این جمله هوشمندانه، اما یک نکته کنایه آمیز به نظر می رسد، تطبیق روش بازی آلمان ها با یکی از جملات کلیدی سان تزو: " کسی برنده است که بداند چه موقع حمله کند، چه موقع نه" . یواخیم لوو به خوبی برای مهمترین عنصر تیمش، آنچه که با آن می توانست ایتالیا را اذیت کند برنامه ریزی نمود و در این راه بیشتر به سان تزو مقید ماند تا جمله کوچه بازاری"چک اول را بزن" . برنامه ریزی برخلاف انتظارات، نیمه اول حمله نکردن، نیمه دوم حمله کردن.
چرا نیمه اول موقع حمله کردن نبود؟ زیرا در این نیمه آلمان با مسائل مهمتری روبرو بود. آلمان در این نیمه قبل از هر چیز باید مفاهیم بازی اش را نسبت به پیشداوریها روشن می ساخت. در واقع قضیه انتخاب کردن از بین دو گزینه و دقایقی بازی با مبحث انتخابی در زمین بود و یواخیم به درستی از پس این موضوع برآمد. ایتالیا دو مهاجم در مرکز دارد و دو پیستون تیم هم به آنها اضافه می شوند، چهار مهاجم. با چند نفر باید برابر آنها دفاع نمود؟ چهار مدافع یا پنج مدافع! این اولین و مهمترین چالش برای آلمان بود. ابتدا حل چالش ها و بعد حمله کردن. خوب، سیستم سه چهار دو یک انتخاب شد، برای اینکه با پنج مدافع برابر چهار مهاجم حریف بازی شود.
چالش بعدی به نحوه بازی پیستون های تیم برابر پیستون های ایتالیا که مهمترین رکن بازی این تیم می است مربوط می شد. ابتدا حل چالش ها و بعد حمله کردن. هکتور و کیمیش باید عقب تر از فلورنتزی و دی شیلیو قرار بگیرند یا جلوتر! با توجه به اهمیت فوقالعاده پیستون ها در ایجاد تعادل، هجومی کردن و دفاعی کردن در بازی ایتالیا، پاسخ به این ابهام بسیار برای آلمان حیاتی بود، به همین دلیل یواخیم لوو روشی به اصطلاح "دو گانه سوز" را انتخاب و اجرا نمود. وقتی توپ در زمین ایتالیا و تحت مالکیت خط دفاعی آنها بود، هکتور و کیمیش عقب تر از پیستون ها و در عرض خط دفاعی خودی قرار می گرفتند تا بتوانند تاکتیک محبوب حمله ایتالیا را که معروف به "سازمان دو تکه" می باشد را بدون تاثیر کنند. تاکتیکی که در آن تیم به دو قسمت تقسیم می شود، یک قسمت خط دفاعی سه نفره صاحب توپ و هافبک پست شش در زمین خودی، یک قسمت یک خط عرضی شش نفره روی خط دفاعی حریف، شش گزینه پاس عمقی برابر حریفانی که با چهار مدافع جلوی آنها قرار می گرفتند و از سر ناآگاهی خط هافبک را به عقب اضافه نمی کردند، پاس بلند خط دفاع به پشت دفاع حریف، برتری عددی، احتمال خلق موقعیت بیشتر. آلمان با عقب بردن پیستون ها و یکی از هافبک ها که به صورت چرخشی انتخاب می شد برتری عددی را از آنها گرفت، احتمال قطع حمله را از خلق موقعیت بیشتر نمود، در واقع تاکتیک محبوب کونته را با مشکلات ویژه روبرو کرد.
روش دیگر استقرار پیستون ها نسبت به پیستون های حریف، روشی بود که کاملا تهاجم ایتالیا را به دردسر انداخت. وقتی مدافعان طراح ایتالیا با عدم احتمال خلق موقعیت از روی پاس های بلند روبرو شدند اقدام به انتقال کوتاه توپ به زمین حریف جهت برپایی حملات پله ای- ترکیبی نمودند، اما یواخیم لوو در این سانس با قرار دادن هکتور و کیمیش جلوتر از فلورنتزی و دی شیلیو، کاملا این دو پیستون را از دید و امکان جاکرینی و استورارو خارج ساخت و این بدترین ضربه به ایتالیا بود، این شیوه ایتالیا را با مشکل بسیار بزرگ و حادی به نام " عدم ساخت حمله" روبرو نمود. مشکلی که کاملا تا پایان بازی در تیم کونته وجود داشت، نه مهاجمان بازیکنانی پرتحرک در طول بودند که حمله را شکل دیگری بسازند و نه پیستون ها قادر به دور زدن پیستون های حریف بودند چون خط هافبک به اندازه ای که آنها زمان نیاز داشتند نمی توانست توپ را برابر خط هافبک آلمان حفظ نماید. بله، وقتی پیستون ها از سه پنج دو گرفته شوند همین مشکل به وجود می آید، عدم ساخت حمله، نداشتن زور برای حرکت به جلو. البته به بازی آمدن اینسینیه را می توان تلاشی کوچک جهت حل موضوع از سوی کونته دانست، اما "هرگز با یک گل بهار نمی شود" .
چالش سوم و آخری که یواخیم لوو باید برطرف می نمود، مربوط به نوع بازی خط هافبک بود. ابتدا حل چالش ها و بعد حمله کردن. لوو چه قبل از بازی و چه بعد از آن از اهمیت ویژه بستن میانه میدان برابر ایتالیا سخن گفت. فکر، فکر و فکر. خط هافبک در زمین حریف یا در زمین خودی! در واقع مسئله توپگیری برابر ایتالیای منظم و متراکم از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار است، چون ارتباط مستقیمی با حمله کردن دارد، ارتباط مستقیمی با حمله کردن وقتی حریف با تمام نفرات پشت توپ است یا با نفرات کمتر و سازمان نامنظم تر. فکر، فکر و فکر و سرانجام تصمیم. خط هافبک تبدیل به دو قسمت، یک قسمت یک نفره در زمین خودی جهت کمک به خط دفاع روی پاس های بلند و قسمت بعدی شامل دو نفر در زمین حریف و تشکیل یک مربع چهار نفره با مولر و گومز بین توپ و خط عرضی مرکز میدان. یک تیر و دو نشان، هم فشار جهت جلوگیری از پاس های کوتاه، هم پوشش جهت جلوگیری از پاس های بلند. سیستم پرسینگ ترکیبی از فشار و پوشش که تا پایان بازی نیز در شرایط مختلف حمله کردن تیم اجرا شد. سیستم پرسینگ آلمان که به جرأت می توان گفت اولین تیمی در این جام بودند که پرسینگی بهتر از پرسینگ ایتالیا به نمایش گذاشتند. توپگیرتر، تخریب فضای بیشتر، یارگیری قوی تر.
"کسی برنده است که بداند چه موقع حمله کند، چه موقع نه" . اکنون در شروع نیمه دوم، پس از حل چالش ها، موقع حمله کردن بود. پس از رفع و رجوع ابهاماتی که ممکن بود در یک بازی پرفشار به تیم ضربه بزند، موقع حمله کردن بود و آلمان نیز حمله کرد. آلمان برخلاف روند طبیعی فوتبال در حمله خطوط را به هم نزدیک نمود تا بتواند تراکم را در زمین حریف شکل دهد و در دفاع به خاطر بازی دو سازمان حریف، خطوط و نفرات را از هم باز کرد تا در هر دو نیمه زمین استقرار داشته باشند. تاکتیکی برخلاف روند معمول فوتبال، اما نه احمقانه، بلکه هوشمندانه.
در واقع بازی پرفشار و تهاجمی آلمان در نیمه دوم، حاصل دانه هایی بود که در نیمه اول کاشت. بواتنگ با صد وسیزده پاس، کروس با نود وهفت و هوملس با نود و پنج پاس بیشترین آمار را به دست آوردند، سه بازیکن عقب زمین که در نیمه دوم به زمین ایتالیا تغییر استقرار هنگام حمله دادند تا طراحی تیم را برعهده بگیرند و البته عمل مهم فشار از عقب را که بسیار برای فوتبال تهاجمی مفید است را انجام بدهند و خوب حاصل رسیدن به گل بود.
اما در این میان، در بحبوحه تغییرات مختلف تاکتیکی آلمان، دست روی دست گذاشتن ایتالیا عجیب به نظر می رسید. تیم کونته بیش از حد در بازی مطابق بازی حریف حل شده بود و هر جوری که آلمان می خواست برایش بازی می کرد. در واقع اگر به نیمه دوم نگاه کنیم به صورت واضح بی وزنی تاکتیکی آتزوری قابل مشاهده است و بدتر اینکه حتی آنها بعد از خوردن گل توانایی واکنش نشان دادن به عنوان یک تیم بزرگ را نداشتند. دلیل چه بود؟ نیاز به واکاوی پیچیده ندارد، همه چیز نیمه دوم حاصل بازی در نیمه اول بود، مشکلات تاکتیکی ایتالیا نیز همینطور. بیش از مسئله عدم ساخت حمله، به عنوان مسئله غیرمتعارف تر خط دفاع دچار کمبود پلن برای بازی با توپ شده بود. پاس کوتاه به پست شش بسته. پاس بلند به سازمان جلو بسته. اینجا زمانی بود که به عنوان "غافلگیری بزرگ" از آن یاد می شود و کونته باید دست از ام الفساد تاکتیکی تیم، دست از سه پنج دو می کشید. سیستمی که حریف به طور ویژه سیستم چندین ساله خود را برای آن تغییر می دهد، سیستمی که کاملا حریف رکن های اساسی آن یعنی پیستون ها را ناک اوت نموده است، سیستمی که برای تو محبوب و بزرگ است، اما همه چیز به خاطر پیروز شدن مفهوم می گیرد و به خاطر پیروز شدن باید تغییر کند.
به اعتقاد من نه فقط در این بازی، بلکه عدم تغییر سه پنج دو توسط کونته بین دو نیمه یا از دقیقه شصت به بعد را باید جزو مهم ترین اشتباهات تاکتیکی تورنمنت دانست. گواردیولا باید در زمان لازم از غافلگیری بزرگ استفاده کند و تیکی تاکا را تغییر دهد. کلوپ باید در زمان لازم دست از پرسینگ بی حد و حصرش بکشد و کونته نیز باید در زمان لازم دست از سه پنج دو می کشید. آن موقع است که می توان یک مربی را بزرگ دانست، وقتی که به خاطر پیروزی دست از تاکتیک های محبوب خود بکشد.