مطلب ارسالی کاربران
چرا انگلستان شکست می خورد؟-2
ادامه خلاصه فصل دوم کتاب سایمون کوپر، Soccernomics. با عنوان چرا انگلستان شکست میخورد.
در جام جهانی 1950 برزیل، انگلستان با تکگل جو گیجنز(Jo Gaetjeans) از آمریکا شکست خورد. گیجنز مهاجری بود شغل اصلیاش ظرفشویی بود و در آن زمان حتی تابعیت آمریکا هم نداشت. این شاید اولین بار بود که انگلیسیها را با این واقعیت روبرو میکرد که چندان هم تیم بزرگی نیستند.
سایمون کوپر در ادامه ابتدا بررسی میکند آیا انتظاراتی که همیشه از تیم ملی انگلستان وجود دارد منطقی است یا نه. همچنین برخی دلایل ناکامی این تیم را جستجو می کند.
1) با توجه به درصد پیروزیهای انگلستان که حدوداً 65 درصد است، حتی نمیتوان انتظار داشت انگلستان به تمام مسابقات بینالمللی و قارهای صعود کند. انتظار قهرمانی در هر تورنمنت از تیمی که انتظار میرود حدوداً در دوسوم تورنمنتها حضورداشته باشد کمی غیرمنطقی است.
2) پیش از شکست از کرواسی در مقدماتی یورو 2008 که به حذف انگلستان انجامید، استیون جرارد حضور پرتعداد بازیکنان خارجی را تهدیدی برای فوتبال ملی انگلستان میدانست؛ اما شواهد نشان میدهد دیگر چیزی به اسم فوتبال انگلیسی وجود خارجی ندارد. مشکل فوتبال انگلیس این نیست که بازیکنان انگلیسی کم دارد، برعکس مشکل این است که بازیکن انگلیسی زیاد دارد. با در نظر گرفتن این مسئله که لیگ برتر طاقتفرساترین لیگ در بین لیگهای اروپایی است (طاقتفرسا، نه بهترین و موفقترین)، بازیکنان انگلیسی که همه در لیگ برتر بازی میکنند بیش از هر بازیکن دیگری در لیگهای دیگر خسته میشوند. فاصله کم بازیها احتمال مصدوم شدن بازیکن را تا 20 درصد افزایش میدهد. با این حساب بازیهای ملی برای بازیکنان جز مزاحمتی برای روند بازیهای باشگاهی نخواهند بود. مسئله دیگری که باید در نظر داشته باشیم این است که طبق قوانین اتحادیه اروپا (اگر انگلستان را هنوز خارج از آن در نظر نگیریم) نمیتوان مانع حضور بازیکنان خارجی شد. هواداران هم ترجیح میدهند تیمی متشکل از ستارههای بینالمللی داشته باشند.
3) بازیکنان انگلیسی غالباً متعلق به طبقه کارگر انگلستان هستند. همچنان فضای فوتبال انگلستان از پذیرش بازیکنانی که از طبقه متوسط هستند سر باز میزند. برای تعیین این مسئله میتوان شغل پدر بازیکنان را بررسی کرد. از 34 بازیکن انگلستان در دهه اول قرن بیست و یکم، پدر 18 نفر شغل کارگر، پدر 4 نفر شغل مرتبط با فوتبال، پدر 2 نفر سبزیفروش، پدر یک نفر شغل اسبابکشی، یک نفر شغل راننده تاکسی، یک نفر شغل پلیس و دو نفر شغل میخانهدار داشتند. تنها 5 نفر به کاری مشغول بودند که نیاز به تحصیلات بالاتر داشت. بااینکه میزان تحصیلات افراد در انگلستان از دهه 70 به بعد افزایشیافته، تأثیر این امر را در بازیکنان انگلیسی نمیتوان دید. بازیکنان متعلق به طبقات پایینتر سطح تحصیلات پایینتر و احتمالاً بهره هوشی کمتری هم دارند. همچنین برخی از عادات رایجتر در طبقه کارگر را هم حفظ میکنند، مانند رژیم غذایی نامناسب و مصرف بیشتر الکل و دخانیات (هرچند این نکات را صرفاً بااحتیاط میتوان پذیرفت). بااینوجود شواهدی وجود دارند که نشان میدهند میان استعداد ورزشی و استعداد تحصیلی ارتباطی وجود دارد. همانطور که یوهان کرویف زمانی گفته بود: فوتبال بازی است که باید با سرتان انجام دهید. عموم بازیکنان جوانتر در انگلستان همچنان با بازیکنان طبقه متوسط برخورد غیردوستانهای دارند. این عوامل نشان میدهند چرا باشگاههای انگلستان علیرغم ثروتشان درزمینه تولید بازیکنان از خیلی کشورهای فقیرتر ضعیفتر عمل میکنند.
4) پژوهشهای اخیر نشان میدهند فوتبال انگلستان شبکه بستهای است که در را به روی خلاقیت و مهارتی که از آنسوی مرزهایش میآید بسته است. حتی تا نیمه اول قرن بیستم میتوان ادعا کرد انگلستان بهنوعی مرکز فوتبال اروپا و شاید جهان بوده است. دورانی که با شکست برابر مجارستان در مسابقه معروف به «مسابقه قرن» تمام شد. این زوال، بازتابی از زوال قدرت سیاسی و اقتصادی بریتانیا بود. همزمان قدرت قاره اروپا در فوتبال رو به فزونی میگذاشت (اوج این مسئله در جام جهانی 2006 بود). در قاره اروپا شبکه توانمندی در فوتبال وجود دارد. در جام باشگاههای اروپا باکیفیتترین نوع فوتبال ارائه میشود. کشورهای فرانسه، آلمان، ایتالیا، هلند و بلژیک هسته قدرتمندی در اروپا به وجود آوردهاند. جز یونان (که آنهم با یک مربی آلمانی موفق شد) موفقیتهای اخیر در این کشورها و کشورهایی که با این هسته رابطه قوی دارند بهدستآمده است، مانند اسپانیا، پرتغال و دانمارک (اسپانیا هم تا زمانی که تحت سلطه دیکتاتوری فرانکو بود مرزهایش به روی ارتباط با دیگران بسته بود). کشوری مانند انگلستان در حاشیه قرار دارد و برای برقراری رابطه با این هسته مشکلات بیشتری دارد. سبک بازی مستقیم و بدون فکر انگلستان معلول چنین مسئلهای است. همین دوری و عدو ارتباط باعث شده تا تمایل به استخدام مربیان بریتانیایی کاهش پیدا کند. در حال حاضر انگلستان دیگر در سطح درجهیک فوتبال قرار ندارد و یک تیم معمولی در میان تیمهای درجهدو فوتبال اروپاست. تأثیر مربیان خارجی بر فوتبال اسپانیا و تأثیر فناوری و دانش آمریکاییها در بدنسازی و پزشکی بر فوتبال آلمان چشمگیر بوده است.
5) آیا واقعاً انگلستان ضعیفتر از حد انتظار ظاهر میشود؟ اگر عواملی مانند تجربه تیم ملی در بازیهای بینالمللی، جمعیت کشور و درآمد سرانه (بهعنوان معیاری از سرمایهای که میتواند صرف فوتبال شود) در نظر بگیریم، میتوان با کمک یک مدل رگرسیون ارتباط بین گلهایی که انتظار میرود یک تیم در بازی به ثمر برساند و عوامل ذکرشده پیدا کرد. با بررسی نتایج این مدل و نتایج بازیهای واقعی مشاهده میشود انگلستان با توجه به سابقه، جمعیت و درآمد سرانهاش اگر عملکردی فراتر از حد انتظار نداشته باشد، ضعیفتر از آنهم ظاهرنشده است. در قدم بعدی مقایسه عملکرد انگلستان در دورههای که به تورنمنتها صعود کرده و دورههایی که از صعود بازمانده نشان میدهد تفاوت خاصی بین آنها درزمینه درصد برد و گلهای زده و خورده دیده نمیشود. پس چه چیزی تفاوت آنها را رقمزده است؟ شانس یا بدشانسی و درنتیجه پیشبینی عملکردش غیرممکن است. تنها توضیحی که برای بالا و پایین بودن عملکرد انگلستان میتوان بیان کرد عامل شانس و تصادفی بودن خیلی چیزها در مسابقات حذفی تورنمنتها به دلیل تعداد کم آنهاست.