نورمن وایتساید هیچوقت از رویدادهای بزرگ رویگردان نبود. در 16 سالگی جوانترین بازیکنی شد که برای منچستریونایتد پا به زمین گذاشت، در 17 سال و 41 روزگی – هنوز از نظر قانونی در محلهاش Shankill Road در Belfast اجازه خرید نوشیدنی نداشت – جای پله را به عنوان جوانترین بازیکن تاریخ جام جهانی گرفت.
وایتساید در زمینه فجایع جسمانی موردی قابل تأمل است. حرفه وی به شکلی بیرحمانه با مصدومیتهایی در زانو و پاشنه پایش که اثرش را روی تمام بدنش گذاشتند کوتاه شد. در 16 سالگی، وایتساید سوپراستاری در یکی از بزرگترین باشگاههای دنیا بود، اما یک دهه بعد، در حالیکه بازنشستگی زودهنگامش از فوتبال حرفهای را اعلام میکرد سعی داشت تا جلوی ریختن اشکهایش را بگیرد. وقتی وایتسایدکفشهایش را بعد از دورانی درخشان در اواسط دهه سوم زندگیاش آویزان میکرد، به جمع فوتبالیهایی پیوست که همچون شمعی در باد بودند، او به هموطنش جورج بست میپیوست، فوتبالیستی با استعداد طبیعی خارق العاده که او هم دورانش در باشگاه به شکل تاسفبرانگیزی گذرا بود.
وایتساید در 7 می 1965 در بلفاست به دنیا آمد و در Shankill Road بزرگ شد. در خیابان های بلفاست، نورمن استعدادهایش را از سن کم تراش میداد و با پیشرفتش به عنوان بازیکنی فیزیکی و رویکردی واقعاً خشن، لقب Shankill Skinhead’/ بی کله شنکیل’ را به خود اختصاص داد. در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، به شایستگی به عنوان ستارهای در حال طلوع در فوتبال ایرلند شمالی شهرتی به هم زد.
در لیگ های آماتور بلفاست به جان کندن ادامه می داد تا اینکه باب بیشاپ، استعداد یاب افسانهای منچستریونایتد که مسوول آوردن جورج بست و سامی مکلروی به تئاتر رویاها بود، او را شناسایی کرد. بیشاپ که یک اولستریِ* آرام و بی ادعا بود – به همراه جو آرمسترانگ، سراستعدادیاب – مسوولبت فراهم کردن مجموعهای از استعدادهای هیجانانگیز برای سر مت بازبی را داشت. صمیمانه او را The Bishop’/اسقف’ خطاب می کردند، وقتی چشمان تیزبینش متوجه حضور تحمیلگر وایتساید شدند، میدانست که او ستارهای است در حال شکلگیری. "پدربزرگم را فراموش کن، او آنقدر پیر بود که جای جدم باشد، اما او چنان درخشش و هدیهای برای ارتباط برقرار کردن با بازیکنان جوان داشت که هیچ وقت احساس نمیکردید در حال معامله با یک پیرمرد هستید." وایتساید بعدها اینها را درباره آن استعدادیاب گفت.
او سرچشمه جریانی بیپایان از کیفیت بود که به تمام ردههای منچستریونایتد تزریق میشد اما یکی از بهترین کشفهایش وایتساید بود. بیشاپ بعدها به خاطر میآورد که چطور وایتساید در یکی از بازی های آزمایشی او را مطلقاً تحت تاثیر قرار داد؛ وقتی تنها بعد از 20 دقیقه و زدن 7 گل از بازی خارج شد، بیشاپ به اندازه کافی دیده بود؛ وایتساید دقیقاً همیان بازیکن با استعدادی بود که روؤسای او در یونایتد به او دستور پیدا کردنش را داده بودند.
بعد از ترک مدرسه در 16 سالگی، وایتساید ناگهان خودش را در یکی از بزرگترین باشگاههای دنیا یافت، در حال تمرین با مردانی که تقریباً دو برابر او سن داشتند. چشماندازی که اکثر آدمها را به وحشت میاندازد، وایتساید به طرزی قابل ملاحظه خودش را تطبیق داد و به سرعت تحسین همتیمیهایش را برای وفق دادن خودش با فوتبال حرفهای بهدست آورد. طولی نکشید که بازیکنی نامآشنا شد، و قهرمان کالت هواداران Stretford End و برای خونسردی شگفتآور و تسلطش در هنگام مالکیت مورد احترام واقع شد.
وایتساید پیش از هر چیز با مغزش فوتبال بازی میکرد، بعد با چشمانش – به نظر همیشه قبل از آنکه توپ به زیر پایش برسد میدانست میخواهد با آن چه کند. دیو سکستون با او قرارداد امضا کرد اما قبل از آنکه بتواند ستاره شدن این اعجوبه را ببیند اخراج شد. متاسفانه مصدومیت ها از همان زمان برای پسرک بلفاستی پشت هم از راه رسیدند و او در ابتدای سفرش با یونایتد به خاطر زانویش زیر تیغ جراحی رفت.
بعد از غلبه بر این مانع، شانس پیدا کرد تا در تیم ذخیره ها بدرخشد. فوراً بقیه را تحت تاثیر قرار داد، رون اتکینسون – که جانشین سکستون شده بود – او را زیر نورافکنهای تیم اول قرارداد کرد. تنها سه روز بعد از شکست تیم در فینال جام حذفی به واتفورد، وایتساید اولین بازیاش را برای یونایتد انجام داد، برابر برایتون در آوریل 82، زمانی که تنها 16 سال داشت. او در آن فصل در یک بازی دیگر برای یونایتد بازی کرد و در اولین بازی خانگیاش برای یونایتد برابر استوک گلزنی کرد. به سرعت تبدیل به یکی از بازیکنان محبوب هواداران شده بود، یک ستاره جوان که آماده است تا با یونایتدی که به دنبال برتری برابر تیم حاکم مطلق دهه 80 لیورپول بود، دنیار ا فتح کند.
با اینکه به زحمت تنها دو ساعت طعم بازی در لیگ را چشیده بود. بیلی بینگام از توانایی او در آن سطح مطمئن بود و او را در جمع 22 بازیکن نهایی تیم ملی ایرلند شمالی برای سفر به جام جهانی 82 قرار داد. بینگام در اصل به این فکر بود که او را به اسپانیا ببرد و پیشرفتش را در تمرینات زیر نظر بگیرد. قول جایگاه فیکس به او داده نشده بود اما بینگام احساس می کرد او خودش را نشان خواهد داد.
پیشبینی او بدل به پیشگویی شد، وایتساید بازیکن شگفتآور کمپ تمرینی پیش از تورنمنت ایرلند شمالی در برایتون بود. در یک بازی تمرینی، وایتساید گلی با کیفیتی شگفتانگیز زد و توپ را با قوسی ماهرانه از دستان بزرگ پت جنینگزی عبور داد که بعد به بینگام گفت از جوری که این پسر ضربه زده در شوک بوده است. بینگام که از شکوفایی نبوغ بازیکن 17 ساله در تمرینات راضی بود، قبل از آنکه تیم ملی کمپ تمرینی را ترک کند تصمیم گرفته بود که او یکی از بازیکنان ترکیب اصلی خواهد بود. تصمیم بزرگی بود، اما نشان می دهد که بازیکن جوان چقدر رشد کرده بوده است. بلوغ وایتساید بینگام را شگفتزده کرد، بینگامی که رفتهرفته میدید که این عضو نوپای تیم ملی برای موفقیت تیم ملی ابرلند کلیدی است.
جام جهانی 82، برای همه بازیکنان تیم ملی، تجربهای شگفتانگیز بود و تحصیلاتِی بیقیمتِ و دو و نیم هفتهای برای وایتساید. گرفتن جای پله به عنوان جوانترین بازیکنی که در جامهای جهانی بازی کرده یک چیز بود، اما وایتساید تمام 5 بازی ایرلند شمالی در تورنمنتی که بازیکنان تیم ملی را برای پیشروی جسورانهشان در خانه بدل به قهرمانانی کرد فیکس شد.
آنطور که می گویند وایتساید خودش را در آن بازی ها نشان داد، بیتفاوت به این واقعیت که در برابر بازیکنان باتجربه و در کلاس جهانی همچون پلاتینی از فرانسه و خوانیتو از اسپانیا قرار گرفته است. در واقع این خوانیتو بود که با پرت کردن وایتساید به سمت تابلوهای تبلیغاتی کنار زمین در پیروزی فراموشنشدنی ایرلندیها برابر تیم میزبان در ورزشگاه لوئیز کازانووا (مستایای کنونی) باعث خشم وایتساید نترس شد. با اینکه ارتش سبز و سفید در نهایت 4-1 مغلوب یک فرانسه خارق العاده شد و از بازی ها کنار رفت، وایتساید اودیسه خود در جامجهانی را با آغوش باز پذیرا شده بود. یک پسربچه بود که به جام جهانی رفت و یک مرد به یونایتد برگشت. یک مرد فوتبالی واقعی.
در طول فصل 3-82 برای یونایتد، وایتساید به بکی از با ثباتترین بازیکنان تیم اتکینسون بدل شد و به همراه استپلتون در خط حمله زوجی کارآمد شکل دادند. این زوج، با رهبری بابی رابسون، یونایتد را در آغاز فصل به پرواز درآوردند. وایتساید برگشت و از همانجایی که قبل از سفر به جام جهانی کار را رها کرده بود ادامه داد. توانایی او در عبور بیدغدغه از موانع و ترکیب آن با تمامکنندگی کشنده، او را در آن فصل به جایگاه یک قهرمان رساند و با اینکه هنوز به 18 سالگی نرسیده بود به پیشرفت خود ادامه میداد.
اگرچه وایتساید در میانه فصل یکجور خشکسالی را پشت سر گذاشت، اما یکبار دیگر این استعدادش برای بازیهای بزرگ بود که درخشیدن میگرفت. در سالی که از نظر جام برای یونایتد استثنایی بود، وایتساید قهرمان یونایتد در فینال لیگ کاپ در ویمبلی برابر لیورپول بود. به همراه ملیونها بیننده دیگر، وایتساید تماشا کرد که چطور گوردون مککوئین پاسی 60 یاردی از خط دفاع را به سمت بدن توتموارش به پرواز درآورد. آلن هنسن - احتمالاً بهترین مدافع وقت اروپا – آن توپ را در تمام مسیرش به تماشا ایستاد، توپی را که وایتساید بدون زحمت با سینهاش کنترل کرد و بعد از مدافع اسکاتلندی عبور داد و او را ناتوان رها کرد. مثل همیشه با حفظ تعادل و با تسلط توپ را با عبور از بروس گروبلار در گوشه پائین دروازه دفن کرد.
وایتساید در یک فیلم مستند در سال 86 درباره خودش ادعا کرد که پیش از بازی ها مضطرب نمیشده است، اینکه موقع زدن یک ضربه به درون حفره موقع بازی اسنوکر با برادرانش بیشتر از زمانی که برای یونایتد برابر 100 هزار نفر در ویمبلی قدم به زمین می گذارد مضطرب میشده است. اگر این اولین باری بود که وایتساید را موقع صحبت کردن میدیدید، حرفهایش را به نشانه تکبر در میگرفتید، اما بعد از تماشای او در آن فینال که آنگونه از هنسن عبور کرد، حرفهای او را صادقانه مییافتید.
به لطف نبوغ رانی ولان، لیورپول توانست در آن عصر سرنوشتساز جام را به دست آورد، اما فقط سه هفته بعد وایتساید دوباره ویمبلی را نشانه میرفت؛ والی زیبایش در نیمه نهایی جام حذفی برابر آرسنال، یونایتد را در عرض یک ماه به دومین فینال رساند. در حالیکه دیدار اولیه با برایتون با تساوی 1-1 به پایان رسید، تاریخ یکبار دیگر برای وایتساید در حال نوشته شدن بود؛ او سانتر آلن دیویس را با یک ضربه سر دقیق و زاویهدار وارد دروازه کرد و یونایتد را به یک قهرمانی به یاد ماندنی در جام حذفی رساند. وایتساید در آن فصل مطلقاً بازیکن بازیهای بزرگ بود، در دو نیمهنهایی و دو فینال گل زد و از فرصتش برای درخشش در بازیهای بزرگ نهایت لذت را برد.
طبیعتاً ثبات او توجه خارجیها را جلب کرد و وقتی میلانی ها بعد از تماشای بازی او در جام برندگان اروپا برابر رقیب خود یعنی یوونتوس به او پیشنهادی ارائه دادند فرصت این را داشت تا به یک سوپراستار در فوتبال اروپا بدل شود. پیشنهاد 1.5 میلیون پوندی خیلی بود، در واقع آنقدر زیاد که یونایتد نمیتوانست مقاومت کند، اما وایتساید بدون یک ثانیه مکث پیشنهاد را رد کرد. فکر میکرد آماده چالش تغییر کشور و فرهنگ و تلاش برای یادگیری زبان ایتالیایی وقتی هنوز داشت زبان فوتبال را فرا میگرفت نیست.
با اینکه انتقال به ایتالیا را رد کرد اما وایتساید در هر صورت منتقل شد، به خط میانی یونایتد، آنهم با جار و جنجال. با اینکه خودش را به عنوان یک مهاجم برجسته در خط حمله تثبیت کرده بود، اتکینسون و کادر فنی شیاطین سرخ عدم رضایت خودشان بابت سرعت او را اعلام می کردند. با اینکه وایتساید در مصافتهای کوتاه سرعتی برقآسا نداشت اما در حرکاتش زرنگ و چابک بود و در بسیاری از مواقع سرعت را به فاکتوری بیاهمیت تبدیل میکرد. تلپاتی او با استپلتون در ایام خوش حرفهاش عنصری برجسته در موفقیت یونایتد بود اما لجبازی اتکینسون سرانجام غالب میشد.
وایتساید به خط میانی منتقل شد و مارک هیوز به عنوان بازیکن جدید خط حمله خریداری شد. اگرچه، به شکلی کنایهآمیز، این هیوز بود که در فینال جام حذفی سال 85 برابر اورتون در خط هافبک بازی کرد و وایتساید احتمالاً معروفترین گلش با پیراهن قرمز را به ثمر رساند. آن تیمِ تافیها مدافع عنوان بودند و نبوغ پایدارشان آنها را به افتخارات دیگری همچون قهرمانی لیگ و جام برندگان اروپا هم رسانده بود.
از اورتون به طور جدی برای دفاع از عنوان قهرمانی حمایت میشد و آنها زمانی که رو در روی وایتساید و همتیمیهایش قرار گرفتند مثل همیشه محکم بودند، اما باری دیگر، Stormin’ Norman/نورمن طوفانی تحت تاثیر عظمت رویداد قرار نگرفت. وقتی کوین موران بعد از سرنگون کردن پیتر رید در دقیقه 78 اخراج شد شانس اورتون برای پیروزی حتی کمتر هم شد. بعد، وقتی بازی در وقتهای اضافی در جریان بود، وایتساید لحظهاش را انتخاب کرد.
از بال راست داخل شد، پا عوض کرد و با یک ضربه قوسی خارق العاده توپش سوتکشان از پت فن دن هاوو مدافع اورتون عبور کرد و هیچ امیدی برای دروازه بان باقی نگذاشت و پروازکنان با گذر از نویل سَوتهال به کنج دروازه رفت. جان ماتسون گزارشگر BBC کلمات جاودانه "نورمن وایتساید دوباره انجامش داد..." را فریاد زد و این پایانبخش درخشش او در بازیهای بزرگ بود. بارها و بارها او خودش را به عنوان زننده گل های عالی در بازیهای بزرگ ثابت کرد. هنوز فقط 20 سالش بود و نامش را در کتابهای تاریخ حک کرده بود و آنهم دوباره در یکی از بزرگترین روزهای تاریخ یونایتد.
فصل بعد وایتساید خودش را در تیم تثبیت کرد و به جوانترین کاپیتان منچستریونایتد از زمان دانکن ادواردز بدل شد که یکی از هشت بازیکنی بود که به شکلی غمانگیز در حادثه هوایی مونیخ در سال 1958 درگذشت. بابی چارلتون که از پیشرفت وایتساید برای بدل شدن به رهبر تیم تحت تاثیر قرار گرفته بود، او را تشویق کرد که به همین روند ادامه دهد. گرچه تنها دو سال بعد از زدن گل قهرمانی جام حذفی، دنیای وایتساید از هم میپاشید.
سر الکس فرگوسن در سال 1986 سرمربی یونایتد شد و آمدن او همزمان شد با افت وایتساید. زانوی راستش مشکلاتی اساسی ایجاد میکرد واو دوره های پزشکی طولانی را از سر گذراند تا مجبور به بازنشستگی زودهنگام نشود. او که افسرده و سرخورده شده بود و بیشتر زمان خود را بیرون از زمین بازی می گذراند، به فرهنگ نوشیدنی روی آورد که در آن زمان ها در منچستر رواج داشت . گفته میشود جلسات پر از آبجوی متعددی را با برایان رابسون و پل مکگرث می گذراند که نارحتی هر چه بیشتر فرگی را به همراه داشت.
وقتی پاشنه وایتساید در فصل 88-1987 ترک برداشت، مجبور شد یک سال از میادین دور بماند و حرفهاش در یونایتد عملاً مُرده و دفن شده بود. وقتی فرگوسن فروش او به اورتون را تصویب کرد، هیجان ناشی از تاریخسازی در جام جهانی و جام حذفی ناگهان به خاطرهای دور بدل شده بود. با اینکه با تافی ها درخششی گذرا داشت، برای هر بیننده عادی هم معلوم بود که وی بازیکنی رو به افول است. و اینطور هم نبود که میتوانست کاری در موردش انجام دهد؛ بدن او مورد تهاجم شدیدترین مصدومیت ها قرار گرفته بود و فرصت بازی چندانی در احتیارش نبود. در 26 ساگلی، وایتساید مجبور به بازنشستگی شد.
هواداران منچستریونایتد هنوز با اندوه به آن فینالهای معروف و روزهایی که مردی از بلفاستی اولدترافورد را نبوغآسا به پیش میراند نگاه میکنند. از نظر استایل بازی، وایتساید به کلی از هموطنش جورج بست متفاوت بود، اما وقتی به گذرا بودن دورانشان در اوج نگاه میکنیم، متمایز کردنشان از هم سخت میشود.
دوران وایتساید در اوج به شکل سرگیجهآور و هیجانانگیزی کوتاه بود و احتمالاً خیلی زود از راه رسید؛ در پایان، انکار ناپذیر است که در اوجش، میشد او را یک فوتبالیست مبتکر و یک نابغه دانست.