فوتبال آلمان یک اصل نانوشته دارد و آن اینکه بوندس لیگا و تیم ملی آلمان تاثیرات مستقیمی بر یکدیگر دارند. این موضوع جنبه تاریخی دارد و تقریبا اکثریت کارشناسان فوتبال جهان بر درستی این نظریه اتفاق نظر دارند.
همه چیز از یورو 2000 شروع شد که در آن ژرمن ها با نتایجی کابوس وار از گردونه رقابتها کنار رفتند! شکستی که کل فوتبال آلمان را به معنای واقعی کلمه شوکه کرد و بزرگان فوتبال آلمان را به فکر چاره اندیشی انداخت. نهایتا در جلسه هم اندیشی که بعدها خیلی ها آن را نقطه عطف فوتبال آلمان برشمردند، تصمیماتی حیاتی گرفته شد که از آن جمله می توان به اجبار تیم های بوندس لیگا به اختصاص دادن مبلغی برای سرمایه گذاری روی تیمهای پایه اشاره کرد. قانونی که ظرف یک دهه بعد تاثیر و کارآمدی اش بر همگان روشن شد. اما این تصمیم به خودی خود منجر به موفقیت های فعلی بعد از یک دهه نگردید. لازم بود که فردی نو گرا با اندیشه هایی مدرن و تازه بنیان فوتبال سنتی، محکم و باحوصله آلمان را دگرگون کند و تابوی ترس از تغییر و همچنین جوانگرایی و تغییر سبک به فوتبالی مدرن و تهاجمی و شناور را بشکند. بدون تردید آن شخص یورگن کلینزمن بود. بعد از ناکامی ژرمنها در یورو 2004 فولر کنار گذاشته شد و فدراسیون فوتبال آلمان که با پاسخ رد هیتسفیلد مواجه شده بود در اقدامی عجیب و جنجالی و با چرخشی 180 درجه ای در حالی که همگان گمان می کردند ماتئوس مربی بعدی ژرمن ها است، اعلام کرد که با کلینزی به توافق رسیده است. انتخابی که با انتقادات تندی همراه شد.
دوران 2 ساله مربیگری کلینزمن اوج درگیری رسانه ها با یک سرمربی تیم ملی در تاریخ فوتبال آلمان و شاید به جرات در تاریخ فوتبال جهان بود. یورگن ابتدا یواخیم لو را به عنوان دستیار خود برگزید و با استخدام چند بدنساز آمریکایی اولین موج حملات بر علیه خود را شکل داد. مطبوعات آلمانی با ذکر اینکه آلمان خود مهد بدنسازهای دنیاست این کار او را برنمی تابیدند و حملاتی گسترده را علیه او شکل دادند. جنجال های رسانه ای هر روز بیشتر می شد، ولی کلینزی بدون توجه به تیغ تیز انتقادات برنامه ها و ایده های تجدد خواهانه خود را به پیش می برد. استفاده از بازیکنان جوان و بعضا گمنام، برگزاری تست های آمادگی جسمانی در حین رقابت های بوندسلیگا از بازیکنان ملی پوش، زندگی در آمریکا و رفت و امد از آمریکا به آلمان، مشخص نبودن شماره یک بودن لمن یا کان و غیره، موجی از انتقادات را روانه کلینزمن کرده بود ولی او بدون توجه به این موارد به کارش ادامه داد اما در این بین باختهای عجیب و غریب در بازی های دوستانه خصوصا باخت دور از انتظار 4-1 برابر ایتالیا منتقدان تجدد ستیز کلینزی را به آستانه انفجار رساند.
یکی از روزنامه لقب قاتل به او داد و عده ی زیادی از منتقدین و حتی سیاستمداران خواهان برکناری او شدند کار تا جایی پیش رفت که او در مجلس آلمان برای پاسخگویی به این شکست عجیب حاضر شد. با ادامه این روند فوتبال دوستان و بزرگان فوتبال آلمان نسبت به موفقیت ژرمن ها در جام جهانی به دیده شک افتاده بودند و حتی سواسینگر، رییس وقت فدراسیون فوتبال آلمان، گفته بود رسیدن به یک چهارم نهایی جام برای آلمان موفقیتی بزرگ است! پله هم شانسی برای موفقیت آلمان قائل نبود. اما عجیب ترین واکنش را می توان در مصاحبه جنجالی قیصر فوتبال آلمان بکن بائر دید جایی که گفت: "این تیم ملی آلمان بدرد سطل آشغال می خورد!" اظهاراتی که خشم کلینزمن را برانگیخت.
نتایج و نوع بازیهای آلمان در جام جهانی باعث حیرت منتقدین و حتی هواداران کلینزی شد. نکته ای که بیش از همه حتی بیشتر از جسارت استفاده کردن از بازیکنان جوان یا نتایج خوب برای کارشناسان تعجب اور بود سبک نوین فوتبال آلمان کلینزمن بود. آلمان علاوه بر زدن 14 گل و کسب بهترین خط حمله جام توانست با فوتبالی شناور و زیبا دوستداران و همچنین مربیان آلمانی را به فکر فرو ببرد. فکر تغییر سبک از فوتبال سنتی و گرایش به فوتبال شناور و تهاجمی.
پس از پایان جام کلینزمن استعفا داد و با بیان اینکه یواخیم لو برای او بیشتر از یک دستیار بوده، صحبتی که بسیاری آن را یک تعارف می دانستند، مقدمات سرمربیگری لو را در تیم ملی فراهم کرد. کلینزی بعد از جام جهانی 2006 گفت: "تاثیرات فوتبال سرعتی و تهاجمی تیم ملی را بزودی در بوندس لیگا مشاهده خواهیم کرد." سخنی که به گزاف گفته نشد و در عمل رخ داد. اکنون بعد از گذشت 7 سال از ان تورنمنت، رویایی فینال تمام ژرمن در ومبلی لندن برگزار شد؛ فینالی که کلینزمن غیر مستقیم در آن نقش دارد.
بدون شک جوانگرایی و استفاده از بازیکنان مستعد که اکنون در بوندس لیگا به یک رویه معمول تبدیل شده و شکستن تفکر ترس از جوانگرایی و همچنین فوتبال سنتی را باید تا حدود زیادی مرهون تابو شکنی های شخص کلینزمن بود. فوتبال مدرن و نوین آلمان به نوعی مدیون این مرد دوست داشتنی و آینده نگر است. او با عزمی راسخ و اراده ای پولادین تمام آن موانع را از 2004 تا 2006 پشت سر گذاشت تا امروز فوتبال ملی و باشگاهی آلمان به این مرحله از پویایی و اقتدار برسد. البته پر واضح است که نمی توان تمام این پیشرفت ها را به کلینزمن نسبت داد و از کارهای مدیریتی و بنیادی و همچنین، مربیان فهیم بوندس لیگا گذشت اما باید پذیرفت که بنیانگذار این مکتب جدید شخص کلینزمن بود.
راهی که کلینزمن بنیان نهاد، بعدا توسط یواخیم لو در تیم ملی و علی الخصوص یورگن کلوپ در بوندس لیگا و تیم بزرگی نظیر دورتموند ادامه داده شد. این دو مربی خوش فکر که از لحاظ فلسفه فوتبالی و نگاه نو گرایانه شان شباهت های بسیاری به کلینزی داشتند، راه او را ادامه دادند. هم اکنون نیز در بوندس لیگا مربیانی چون توماس توچل (ماینز) و کریستین استرایش (فرایبورگ) از این فلسفه پیروی می کنند و به نظر ایده های کلینزی کماکان بعد از گذشت 8-7 سال در بوندس لیگا حکمفرما است. البته در گذر زمان با کاستن از نقاط ضعف سبک کلینزمن و افزودن بر نقاط قوت آن توسط یواخیم لو و خصوصا یورگن کلوپ تلفیقی باور نکردنی و براستی ترسناک در هم آمیخته و باعث شده فوتبال المان بر قله ی لیگ قهرمانان بایستد. ساده لوحانه است که بپذیریم فردی که در این سیر پیشرفت و ترقی تیم ملی آلمان و مجموعه بوندس لیگا را متحول کرد، نقشی نداشته است.
شاید هیچکس به اندازه کلینزمن از برگزاری فینال تمام آلمانی خوشحال نشده باشد. براستی که در گذر تاریخ گاه یک فرد می تواند به تنهایی سرمنشا تحولی بس بزرگ و عظیم در یک مجموعه شود. کسانی همچون یورگن کلوپ، کلینزمن یا پپ گواردیولا!
شاید بهترین نتیجه گیری از داستان کلینزمن و نگاه جدیدش به فوتبال در سالهای 2004 تا 2006 این باشد که بعضی افراد جلوتر از عصر خود حرکت می کنند و ایده ها و افکار آنان در زمان حال درک و فهمیده نمی شود و تنها این گذر زمان و تاریخ است که بهترین قاضی است.
برگزیده از بین مطالب ارسالی کاربران به قلم مهدی قاسمی