مطلب ارسالی کاربران
مردی بنام کلوپ(۲)
۲.پدر ظالم من:
نوربرت کلوپ دو دختر داشت اما چیزی که همیشه قلبا آرزو داشت ،داشتن یک پسر بود.سرانجام دعایش مستجاب شد وهمسرش پسری به دنیا آورد که نامش را یورگن گذاشتند.
نوربرت فروشنده ابزار و ادوات دیواری از قبیل آویز و رولپلاک و گیره پرده بود که به اقتضای شغلش دائم در سفر بود.همانگونه که فروشنده موفقی بود ،در نوجوانی نیز دروازبانی سختکوش و چالاک به حساب می آمد که توانسته بود خود را تا تیم جوانان کایزرسلاترن بالا بکشد.
او بر اساس پیشینه ورزشی خود یورگن جوان را با ورزشهایی چون تنیس،اسکی و فوتبال آشنا کرد.
همه چیز خوب پیش می رفت اما فقط یک مشکل وجود داشت،نوربرت خیلی خیلی بهتر از یورگن بود،در تمام ورزشها!!!
در هجده سالگی هنگام دوی سرعت در پیست تارتان دور زمین فوتبال این یورگی بود که نصف زمین از پدرش عقب می ماند.در زمان بازی تنیس نوربرت براحتی( ۰-۶ )(۰-۶)برنده بود.
فکر می کنی خیلی باحاله؟یورگن از آنطرف تور بر سر پدرش فریاد می زد و نوربرت با فریاد پاسخ می داد:فکر می کنی دیدن یه پسر دست و پاچلفتی لذت داره؟
کلوپ درمصاحبه ای با (دی زیت ) درباره پدرش می گوید:او خیلی سرسخت و ظالم بود.وقتی برای اسکی می رفتیم گاه آنقدر از من جلو می افتاد که تنها بادگیر قرمز ش را از فاصله دور می دیدم .هرگز برای من توقف نمی کرد.مهم نبود که من یک اسکی باز تازه کارم.تنها هدفش این بود که از من اسکی بازی بی نقص بسازد.
نوربرت کلوپ از آن دسته مردانی بود که به راحتی انتقاد می کرد و به سختی کسی را مورد تحسین و ستایش قرار می داد.رفتاری که یورگن جوان را تا سرحد تزکیه نفس خود و پرورش روح و روانش پیش برد و باعث شد تا از او مربی توانمند بسازد.
مربی که از دل هیچ بهترین را بیرون می کشد.
ادامه دارد...
(تدوین و ترجمه از دکتر سوکراتس)