طرفداری- سعید عبدی سومین مهمان از سری دوم صندلی های داغ طرفداری در بهار، در عید و روز سوم سال 1395 خواهد بود. پسرک بسیار پر کار و سر به زیر تبریزی که عشق رونالدینیو دارد، کار را راحت کرد و خودش به همه سوالاتی که می خواستم بپرسم را جواب داد. بدون توضیح خاصی، حرف های سعید عبدی عزیز نویسنده بخش ایران طرفداری و دکتر سعید آینده را می خوانید:
سعید عبدی ده سال و یک ماه و یک روز پس از اینکه رونالدینیو متولد شد، به دنیا آمد. از وقتی خودش را شناخت کشور برزیل و تیم ملی این کشور را از هر کس و هر چیزی که فکرش را بکنید بیشتر دوست داشت. اولین تجربه فوتبالی خود را در سال 1998 وقتی که هفت سال داشت تجربه کرد. اولین اسم فوتبالیستی که به زبان آورد رونالدوی برزیلی بود و اسطوره همیشگی اش در دنیای فوتبال که اعتقاد دارد هیچ گاه کسی نمی تواند جای او را در قلبش بگیرد کسی نیست جز رونالدینهو، شاعر مستطیل سبز!
(عکس اول: صحنه ای برای نشون دادن اقتدار فراموش شده فوتبال برزیل که امیدی ندارم به این زودی ها شاهدش شکوفاییش باشم.)
از سال 1378 شروع به جمع آوری آرشیو مجله و روزنامه های ورزشی کرد و الان اگر این روزنامه ها و مجله ها هر کدام یک دلار ارزش داشتند، سعید را می توانستیم در بین ده مرد ثروتمند دنیا قرار دهیم. سعید دوران مدرسه جزو بچه های درسخوان بود و معمولا نمره هایی می آورد که نیاز به پنهان کردن شان از خانواده نبود!
همان سالی که تیم ملی فوتبال ایران از رسیدن به جام جهانی 2010 بازماند سعید وارد دانشگاه (سراسری ارومیه) شد و در حالی که ترم دوی کارشناسی بود اولین تجربه تماشای جام جهانی را در جمع خوابگاهی ها که خودش یک ورزشگاه به تمام معنا بود تجربه کرد. او همچنان در حال تحصیل است و همین روزهاست که از پایان نامه ارشدش در رشته فیزیولوژی ورزشی دفاع کرده و مدرک کارشناسی ارشد را از دانشگاه سراسری تبریز دریافت کند. سعید که قرار است در سال های آینده به دکتر سعید تغییر نام دهد آزمون دکترای امسال را به دلیل حجم بالای کاری اش در سایت از دست داد ولی قول داد که سال آینده حتما در این آزمون شرکت کرده و قبول شود.
کار خبری را از 12 سالگی با وبلاگ نویسی شروع کرد و بعد از آن کار در روزنامه های خبرورزشی و نود را تجربه کرده و سپس از تاریخی که خودش هم نمی داند وارد طرفداری شد. در کنار نویسندگی فوتبال و پیش از حضور در طرفداری کار خبرنگاری والیبال را انجام می داد و پس از حضور در طرفداری خبرنگار این سایت در شهر تبریز شد و در کنار نویسندگی، خبرهای ورزشی این شهر را برای سایت پوشش داده و فعالیت کوچکی هم در رادیو ورزش و چند نشریه ورزشی دارد.
قسمت مهمی از زندگی سعید به فوتبال اختصاص دارد؛ معمولا 60 درصد از وقت خود را در روز در سایت گذرانده و مابقی را به گوش دادن آهنگ (که کلی حرف برای گفتن در این مورد دارد)، اندکی درس، مطالعه کتاب (در حال حاضر در آستانه اتمام کتاب سال بلوای معروفی و نوت بوک ساراماگو قرار دارد) و بیهوده گردی با دوستانش می گذراند.
اگه بتونم وقت خالی پیدا کنم مورد علاقه ترین کاری که می تونم بکنم وقتی خونه امو بیرون نیستم، تماشای فیلمه. از تماشای سریال به شدت فراری ام چون خیلی زیادن(!)، کارگردان مورد علاقه م کوئنتین تارانتینوی عزیز هست که تمام فیلماشو عاشقانه دوست دارم و همین دیشب فیلم جدیدش، هشت نفرت انگیز رو دیدم که خیلی خوب بود ولی به نظرم پالپ فیکشن این کارگردان با هنوز بهترین فیلمی هست که تا الان ساخته. سه گانه پدرخوانده رو به تعداد نامحدود دیدم و الانم ببینمش بازم برام تازگی داره.
یه دور معتاد فیلمای هیچکاک بودم ولی الان رفتم فاز سینمای ملل. از سینمای ملل بهترین فیلمی که دیدم شهر خدا (City of God) هست که بشدت دوسش دارم. بازیگرای مورد علاقه م در حال حاضر ژوزف گوردون، ماریا کوتیارد، کریستین بیل و استاد آل پاچینوی بزرگه. فیلمای ایرانی هم می بینم و طرفدار کارای استاد کیمیایی ام ولی متاسفانه آثار اخیر استاد شدیدا رو به افول بوده ولی بازم به یاد آثار قدیمیش دیدن این فیلم ها هم برام لذتبخشه. یه مرض هم که دارم اینه که 5-6 سالی می شه که فیلم چهارشنبه سوری اصغر فرهادی رو باید روز چهارشنبه سوری ببینم و این عادت رو امسال هم ترک نکردم و بهش تداوم بخشیدم! حرف از سینما لذت بخشه ولی دیگه کارو تموم می کنم که خسته نشید.
(عکس دوم: انتخاب یک سکانس از فیلم هایی که دیدم غیرممکن ترین کاری هست که می تونم بکنم. ولی این صحنه از فیلم پالپ فیکشن رو خیلی دوست دارم. بحثی که اینجا بین ال جکسون و جان تراوولتا اگه حرفاشو نشنویم فکر می کنیم دارن در مورد مسائل مهم خاورمیانه دارن مباحثه می کنند ولی... بدون شک خلق چنین صحنه هایی ناب و خاصی کار هر کسی نیست و عاشق این تضادهای تارانتینو هستم که نمونه هاش خیلی زیادن و این فقط یه نمونه ازونا بود.)
در زمینه موزیک هم یکی از مریدان سرسخت Armin van buuren هستم که کاراشو شدیدا دوست دارم و آهنگ Beautiful Life اونو به همه تون توصیه می کنم چه بصورت صوتی و چه بصورت تصویری. هر آهنگی رو می تونم تحمل کنم به جز آهنگای لس آنجلسی (البته با احترام به برخی اساتید) و سبک مورد علاقه م رپه و امسال ترک های (ساز – بهرام)، ( Milyon Farkli Hikaye – Ceza)، (هارم – بزرگ) سه ترک مورد علاقه سال 94 من بود که البته اینا رو حضور ذهن دارم وگرنه ترک هایی بودن که امسال به مرز 1000 پلی رسیدن تو آیفونم. حرف از موزیک که شد یادی هم می کنم از دوستان عزیزم در گروه مدرن تاکینگ، امینیم بزرگوار، بانو کیتی پری، گروه محترم Moonspell، یاس بزرگ و تمای عزیزانی که یادم رفت اسمشونو بیارم.
و اما می رسیم به بخش لذتبخش کتاب! کتاب خوندن رو با کتابای شاگاهیراتا که اگه کتابخون باشید تو دوران بچگی اسمشو به یاد می یارید شروع کردم و اولین کتاب آدم بزرگی که خوندم "کوری" از ژوزه ساراماگو بود که تبدیل شد به پالپ فیکشن حیطه کتابم! قصه های مجید، صد سال تنهایی، سمفونی مردگان، بینایی، طاعون، فوتبال علیه دشمن، پسری روی سکوها، تماما مخصوص و بادبادک باز کتاب هایی هستن که عاجزانه ازتون می خوام بخونید تا بفهمید من چه لذتی از خوندنشون بردم.
یکی از مورد علاقه ترین کارهایی که اواخر سال انجام می دم خرید مجله های ویژه نوروزه که امسال هم انجامش دادم و با صداقت تمام اعلام می کنم که 16 عنوان خریداری کردم که حملش با توجه به گلاسه بودن بعضی از مجله ها موجب خم شدن کمرم شد!
روزهای خوب و بد سال اخیر و طرفداری |
بهترین لحظاتی که تو سال 94 داشتم معمولا فوتبالی بودن: حضور در بازی ستارگان فوتبال جهان و ستارگان فوتبال ایران و تماشای این دیدار از کنار زمین بزرگترین خاطره امسالم بود که واقعا برام لذتبخش بود. دیدن ستاره هایی چون داویدز، کارلوس، فیگو، ایگنر، پائولتا، کاناوارو و سالاگادو که همشون زمانی ستاره های فوتبالی من بودن و عکس شون روی دیوار اتاقم بود بیشتر از همه شبیه رویا بود و وقتی با بعضیاشون دست دادم و صحبت کردم داشتم فکر می کردم مردم و دارم تو بهشت سیر می کنم. وقتی به ایگنر آلمانی گفتم زمانی ستاره من بودی و درسته که زیاد سنم به دیدن بازیات قد نمیکشه ولی عاشق بازیات بودم خندید و به شوخی یه نیشگون آلمانی ازم گرفت که هنوزم دردشو احساس می کنم. سلفی با فیگو و گفتن ویوا بارسا بعد از خداحافظی و خنده جالب فیگو از این حرف از خاطره های دیگه ای بود که اون رو برام رقم خورد و برای همیشه تو ذهنم باقی می مونن.
(عکس سوم: بهترین خاطره سال 1394)
یکی دیگه از خاطرات فوتبالیم به اردبیهشت سال 94 و اتفاقای بازی تراکتور و نفت برمیگرده که سوای نتیجه و جدول و لیگ اتفاقایی که تو زمین رخ داد و مردم و بازیکنا به یک باره با یه خبر فکر کردن قهرمان شدن و بعدش متوجه دروغ بودن این خبر شده و یک شوک وحشتناک بهش وارد شد صحنه هایی بودن که واقعا دیدنشون خیلی برام سخت بود و وقتی هزاران نفر که به زمین ریخته بودن و با باتوم و کتک بیرون رونده شدن یه لحظه خودم وسط زمین چمن به همراه چند تا از خبرنگارای دیگه دیدم که اونا هم مثل خیلی هنوز باورشون نمی شد که سپاهان مساوی نکرده!
خاطره از فوتبال زیاده ولی به همینا بسنده می کنم و از همین تریبون هم به هواداران استقلال و پرسپولیس و تراکتور و سپاهان اعلام می کنم که با قاطعیت تمام من طرفدار هیچ تیمی نیستم و ناراحتی شون از اخباری که بر علیه تیم شون بوده را بزارن به حساب تلخ بودن برخی حقایق نه علاقه خاص من به یک تیم که همه بچه های سایت میدونن که اینطوری نیست و وقتی افراد نزدیک به من بعضی از ابراز لطف های کاربرا رو می بینن با تعجب می گن از کی طرفدار فلان تیم شدی که ما نمیدونیم! به هر حال من همه کاربرا رو دوس دارم و در عوض هیچ تیم ایرانی رو به صورت خاص دوس ندارم (!!!)
بهترین خاطراتم تو سایت، یکی مصاحبه ویژه با فرهاد قائمی بود که جزو ده ورزشکار محبوبم به شمار میره، یکی دیدن کامنتای پرشور هواداران سایت زیر خبرهاست و یکی هم مصاحبه با محسن بروفره که در کنار بانمک بودنش یه پسر واقعا بامرام و گله و این مصاحبه باعث شد یک دوست خیلی خوب به دوستام اضافه بشه.
اولین کسی که تو سایت باهاش آشنا شدم مهیار بود و مقدمات نویسنده شدنم رو مهیار فراهم کرد و بعد از ده روز آزمایشی شدن نویسنده اصلی شدم و تا الانم در خدمتتون هستم. یه سری ریزش ها توی نویسنده های سایت در سال های اخیر به خصوص امسال داشتیم که موجب شد برخی از بچه ها از جمع ما جدا بشن که من برای همه شون آرزوی موفقیت می کنم.
برنامه م برای آینده در زمینه خبر اینه که به کارم تو سایت ادامه بدم و طرفداری رو به یکی از بهترین های ایران تبدیل کنیم در کنار بچه ها و به همین خاطر فعلا تمرکزم رو فقط روی سایت گذاشتمو در زمینه زندگی هم می خوام ادامه تحصیل بدم دکترای فیزیولوژِی ورزشی که رشته مورد علاقه مو و تا ماه آینده فوق لیسانسمو تو اون میگیرم ادامه بدم.
(عکس چهارم: عکسی که عاشقشم! منو یاد بچگی خودم می ندازه)
قبول دارین عید هم خز شده؟ خز شده ولی می شه بازم توش واسه خودمون دلخوشی ایجاد کنیم مثلا نیاز نیس بریم بشینیم کنار دایی جون که بهم عیدی بده می تونیم تنوع ایجاد کنیم و خودمون عیدی بدیم به دایی!!!
از همه بپرسين از چه سالي شروع به ديدن فوتبال كردن. از سال 98 با بازی های جام جهانی فرانسه که اونموقه 7 سالم بود. البته بازی ایران و استرالیا رو هم باتمامی جزئیات به یاد دارم.
بازيكن هاي موردعلاقشون از ابتدا تا حال حاضر. خیلی هستن ولی رونالدینیو رو انقدر دوس دارم که بقیه به گرد پاش هم نمی رسن
1-چرا علایق شخصیتون رو تو مقالات دخالت میدید؟ این مساله ناگزیره ولی من شخصا سعی می کنم تو مطالبی که چند وجهی هستن اینو رعایت کنم که نشه ولی شاید بشه ولی سعی می کنم نشه و مهمترین هدفمم اینه که نشه و در ضمن هواداری تیم ها هم باید تو کامنت دادن کمی احساساتشونو کنترل کنن البته من شخصا اعتقادم اینه که باید کاربرا نظارتشونو بگن حتی اگه شدیدا مخالفم باشن
چند ساعت وقتتون رو واسه طرفداری میزارید؟ ماکزیوم 14 - مینیمم 5
3-نظرات مخالف با نظر شما رو وقتی میبینید دوست دارید چیکار کنید؟ نظرات مخالف کاربرارو دوس دارم و حتی توهیناشونم ناراحتم نمی کنه چون تو محفل فوتبال یاد گرفتم که احساسات می تونه بعضی وقتا باعث گفتن بعضی چیزا بشه که شاید خود شخص بعدا پیشیمون بشه
بپرسین نویسنده های سایت چرا کاربرا رو مسدود می کنن؟؟ من خودم شخصا به جان رونالدینیو که اگه نباشه میخوام دنیا نباشه تا حالا کسی رو مسدود نکردم
اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟ اول برزیل بود بعد فوتبال شکل گرفت!
خداییش پولی نمیگیریدبابت نویسندگی تو طرفداری؟ اگه نه وعده ای هم داده نشده؟ الان مادر واسه خوابوندن بچه از شوهرش پول می گیره دوست عزیز!
(عکس آخر: 6-7 ساعت قبل بازی رفته بودیم ورزشگاه! وارد ورزشگاه که شدیم 70 درصدش پر شده بود. نیم ساعت نگذشته بود که کل ورزشگاه پر شد! یه روز خاص در حال رقم خوردن بود. بازی شروع شد طبق معمول ادینیو گل زد، طبق معمول لک اشتباه کرد و طبق معمول تراکتور از اندوخته خودش دفاع نکرد! بازی تموم شد منم در طول 90 دقیقه دور زمین بودم و ضمن عکاسی از اتفاقات بازی حواشی و اخبار لحظه ای رو به خانم سمیرا عبادی می رسوندم. بازی داشت تموم می شد که دیدم همه هوادارا دارن جشن می گیرن سریع از خانم عبادی پرسیدم مگه سپاهان قهرمان نشده اینا واسه چی خوشحالی می کنن!!! گفت بله سپاهان بازیش تموم شده و قهرمانیش مسجل! اینو گفت ولی جو طوری بود که حتی خود منم باور شده بود که قهرمان سپاهان نیست! بزرگترین پارادوکس عمرم رو شاهد بودم، یاد قهرمانی منچسترستی پس از سال ها افتادم که هوادارا ریخته بودن زمین و شادی می کردن... اینجا هم این اتفاق رخ داد ولی خیلی سریع با باتوم و کتک به سکوها برگشتن و در حالی که داشتن درد کتک رو حس می کردن به یک باره دردی شدیدتر بهشون وارد شد! بله همه چی بازی بود...!!! امان از این پسر تونی! - تو عکس هم دارم حوادث بعد شوک بزرگ را ثبت می کنم!)
به اقتضای محیطی که توش زندگی می کنم شاید یه احساسی در من وجود داشته باشه ولی اینو از همین جا با قاطعیت می گم که تنها تیمی که با برد و باختش ناراحت می شم و برام مهمه تیم ملی برزیله و بس!
تشکر می کنم از همه کاربرامون که خوندن کامنتاشون شاید ساعت ها باعث انرژی من میشه. تشکر می کنم از علی عزیز واسه این کارش که شاید فرسایشی ترین کار ممکن باشه، تشکر می کنم از خانوم عبادی که نصف شیفت های سال قبلمو متقبل شدن، تشکر می کنم از مهیار خان که انقدر در برابر اشتباهاتمون صبر نشون میده که گاها خودمون حرصمون می گیره و تشکر می کنم از همه مجموعه سایتمون که شما هم عضوی از اون هستید و هیچ تفاوتی بین آرمین جنت خواه رئیس سایت و شمای کاربر واسه من وجود نداره و این سابت برای همه مونه بدون هیچ قید و شرط.