مطلب ارسالی کاربران
آرسن ونگر-شهید اسلینگتون
در ماه نوامبر، اتفاقات بدی برای آرسنال رقم میخورد: آنها سه گل در 30 دقیقه پایانی از تیم کوچک اندرلخت دریافت کرده بودند؛ که منجر به تساوی خانگی در لیگ قهرمانان شد، بازی خارج از خانه مقابل سوانسی را واگذار کردند درحالی که پیش بودند، و در خانه به منچستر یونایتد باختند در شرایطی که منچستری ها دقیقا دو شوت به دورازه داشتند در مقابل 9 شوت آرسنال. و این به هیچ عنوان یک مورد استثنایی نبود، و برای برخی از طرفداران آرسنال این دقیقا "مشکل" بود: در دهه گذشته تیم آرسن ونگر جزء بهترین فوتبالیستها در اروپا بودند و جزء بدترین برندگان.
همچنین، چیزی که مخالفان آرسن را آزرده میکرد، امتناع او از ارائه هیجان و تشنج بداهه پس از بازی بود، که معمولا به دنبال یک نتیجه بد دیده میشود، چه رسد به سه نتیجه بد. اکثر مربیان بزرگ رفتار ضد اجتماعی دارند، و هواداران و رسانه ها آموخته اند که دنبال رفتاری چون یاس مورینیوگونه و یا تهمت فرگوسنی باشند که به عنوان ملزومات جادوگری است: نوعی اوقات تلخی که نشان دهده بهبود قریب الوقوع شرایط است.
اما در مصاحبه ها، آرسن تنها مانند آرسن رفتار می کند! او صادقانه به سوالات گوش میکند، برای صمیمیت و همدلی سرخود را مانند یک بچه مدرسه ای اهل آلزاس خم کرده و تکان میدهد. قبل از پاسخ دادن، او به سرعت به سمت بالا نگاه میکند، پشت سر دوربین را مینگرد، و با لهجه کلفت انگلیسی-فرانسوی پاسخ میدهد.هنگامی که در مورد بازیکنانش صحبت می کند؛ لبخند میزند، زمانی که شکست میخورد کمی پوزخند میزند، و زمانی که با مسعود اوزیل قرارداد امضا میکند لبخند رضایت می زند.
مهمتر از همه، آرسن آرام باقی می ماند. در 17 سال خود به عنوان مربی آرسنال، او نوعی هوشیاری و احتیاط واتیکانی داشت؛ بعد از بازی با یونایتد گفت: "کیفیت زیادی در بازی ما وجود دارد ... ما می توانستیم به راحتی پیروز شویم ... ما [باید] ایمان و باور خود را حفظ کنیم،". اینها نمادهای ونگریسم بود، هم از جنبه حساسیت آن و هم از جنبه تأکید آن بر حفظ "ایمان" بر ترکیب تیم و پاکسازی ذهن هواداران.
خوب یا بد، این ونگر است: پاپ آرسن، و اخیرا شهید اسلینگتون، آخرین کمال گرای جادویی لیگ برتر، آخرین زیبایی پرست جهادگر، آخرین کاتولیک. این فقط مربوط به سن و سال او نیست، 65 سالگی، و نه مربوط به ملک شخصی مجلل و یا سیاست، و نه بی میلی متعصبانه برای خرید یک مدافع، و نه مربوط به اینکه نیمی از طرفداران آرسنال او را مصون از خطا میدانند و نیمی دیگر او را فریب خورده غیر قابل بازگشت. مربوط به ایمان اوست- اعتقاد او که قانونی برای درستی و راستی وجود دارد به جای قانونی برای موفقیت - این ادعای کاتولیکی او که راستی و درستی، جادو، و زیبایی میتواند از جام مهمتر باشد.
همیشه به نظر نمی رسد که این یک انتخاب باشد. در سال 1998 که اولین عنوان قهرمانی لیگ برتر را به دست آورد، و یا زمانی که تیم شکست ناپذیران 04-2003 او بدون باخت عنوان دیگری را کسب کرد، تیمهای آرسن هم زیبا و هم مسلط و قدرتمند بودند. او یک مسیح موعود از آینده بود و آرسنال باشگاه پرهیز و مدرنیته بود، جایی که در آن Mars Bars (نوعی شکلات) در اتوبوس تیم ممنوع بود و به سرعت و مستقیما به سوی موفقیت در رقابتها پیش میرفت. آرسنال با درست زندگی کردن، موفق به انجام این کار شد.
کار خوب بعدی را آرسن اینگونه برنامه ریزی کرد، پایداری در ترکیب تیم: آرسنال از اعجوبه های جوان ارزان قیمت به جای کهنه سربازان استفاده کرد و پول پس انداز شده را صرف جایگزینی هایبوری کوچک با یک استادیوم بزرگ جدید کرد، دروازه ای که باشگاه را به جمع نخبگان مالی فوتبال هدایت میکرد. اما در سال 2003، زمانی که آرسن اولین وام امارات را پرداخت کرد، رومن آبراموویچ سرمایه هنگفتی را به چلسی آورد و آرسنال به طبقه متوسط رو به اضمحلال در لحظه نابرابری سرمایه داری فوتبال فرود آمد. در بیش از یک دهه گذشته، موفقیت در فوتبال به طور فزاینده ای شبیه به یک درام مارکسیستی سرمایه گذاری شده است، و در این شرایط، آرسنال مانند یک باشگاه از دوران دیکنز شد، یک پرورشگاه هافبکهایِ هجومیِ احساساتی، که بازیکنان جوان را پرورش میداد و زمانی که به خوبی رشد میکردند، گریه کنان به دنبال درب خروج باشگاه می گشتند.
با این حال، دوره ساخت استادیوم، به قول آرسن، "حساس ترین و مهمترین دوره حرفه من" بود. لیگ اروپا توسط باشگاههایی شبیه آرسنال در زمانی که سال 1996 آرسن وارد آن شد سرآغاز گرفت – تیمهای شجاع قدیمی متعلق به بارونهای خوشنام- که در زمین های کوچک اما مقدس بازی میکردند، با ترس و لرز چند میلیون برای یک بازیکن هلندی هیجان انگیز خرج میکردند و از اینکه یک یا دو بار در طول یک دهه مدعی کسب جام می شدند خرسند بودند، و جامهای قبلی در ویترین را تمیز کرده و جلا میدادند.
آرسن از رخ دادن این سبک تفکر در آینده جلوگیری کرد، یک استادیوم احداث کرد که از نظر مالی انقلابی محسوب میشد، و در این مدت تیم را به روش فوق العاده ای مدیریت کرد تا آن را در لیگ قهرمانان حفظ کند. اما در یک دهه توام با سختی و ریاضت، باشگاه را از نو بنا کرد، با در نظر گرفتن اینکه چند بازیکن بزرگ فروخته شدند تا هزینه آن را پرداخت کنند، یا چند نفر از گروه شکست ناپذیران در باشگاه های دیگر بازنشسته شدند. دیگر باشگاهها گیگزها، جراردها و تری ها را دارند اما آرسنال فقط آرسن را دارد- یک کتاب ارزشمند باستانی زنده، مرواریدی در صدف، آخرین نسل متصل به گراهام و چاپمن.
اگر در دهه 2004-2014 وجود او به صورت پاپ گونه ضروری بود، در عین حال باید موجب عذاب او نیز بوده باشد. در SKY و یا NBC او با آرامش از آرسنال فعلی اعلام رضایت میکرد، اما آرسن – کسی که به اندازه ای بزرگ هست که لیگ را بدون شکست فتح کند - واقعا با یک دهه کسب رتبه چهارم - یک فصل در میان- خوشحال بوده است؟ با تماشای مورینیو و مانچینی که به جای او جامها را میگرفتند؟ بیش از هر چیزی، به نظر می رسد ونگر از رشد بازیکنان لذت برده است. بدترین آنها باید از دست دادن سسک و رابین و سمیر باشد، این پسران نمادین، که فقط از پتانسیل آنها استفاده شد.
دلیل اثبات ایمان او در تمام این مدت این است که، او در آرسنال باقی ماند. منچستر سیتی ممکن بود او را به خدمت بگیرد در آن سالهایی که بقیه آرسنال را خرید. یا مادرید، بایرن، PSG - در هریک از تیم ها در هر تابستان او 100 میلیون میتوانست در اختیار داشته و شانس بهتری برای فتح لیگ قهرمانان داشته باشد. او می توانست هر سال شاهد ورود بهترینهای جهان به تیمش باشد به جای خروج آنها. چرا ماندن را انتخاب کرد؟ تمایل و آمادگی به رنج کشیدن نشانه ای از ایمان است. هیچ چیزی در مکتب کیهان شناسی کارکردگرای مورینیو نمی تواند رهبری یک پروژه ریاضتی را توجیه کند - و کمتر باشگاهی وجود دارد که مانند آرسنال به مدت زمان طولانی ابو دیابی را حفظ کند، بازیکنی با کیفیت و شخصیت برجسته که فقط 22 بازی در چهار سال گذشته انجام داده. هرکسی آزاد است که نام این را وفاداریِ قابل ستایش بگذارد یا حس بی مسئولیتی در رقابت، اما تصمیم آرسن این بود: او در آرسنال باقی ماند، با دیابی ادامه داد، همه مشکلات را به عهده گرفت، چرا که او به یک چیز معتقد است. او میگوید آرسنال "باشگاهِ زندگیِ من" است، باشگاهی که برای او شانس فراهم کرد، باشگاهی که او برای بازسازی آن سرمایه گذاری کرد. باشگاهی که، حداقل در حال حاضر، از اعتقادات او بهره و سهمی دارد.
ایمان گیج کننده؟
چیزی که آرسن ونگر در زمین به آن معتقد است، زیبایی است. او می گوید: "من تحت تاثیر قرار گرفته ام. با دیدن مردمی ... که صرفا نمی خواستند برنده شوند بلکه می خواستند با سبک خاص برنده شوند. [اگر هوادارای] صبح از خواب بیدار شود و اینطور فکر کند که : ‘اُه ! امروز آرسنال بازی دارد، من شانس دارم که امروز تجربه بزرگی داشته باشم،’ در این صورت من کارم را به خوبی انجام داده ام. اگر ما بازی را ببریم - من کار بسیار خوبی انجام داده ام. اما حداقل من باید سعی کنم که مردم را به آن سطح برسانم- که از لحاظ احساسی آنها چیز زیبایی را تجربه کنند"
با دقت گوش کنید: کار اصلی و هدف [او]، زیبایی است! و پیروزی در صورت امکان، دلپذیر است. این رایج ترین و بُرنده ترین انتقاد گروههای ضد ونگریسم است، که آرسنال در تاکتیک، نقل و انتقالات و انتخابها بیش از حد و به طور مداوم دنبال کمالگرایی است و نسبت به ارزشهای رقبای خود بی توجه است. هر فصل مانند فصل قبل از هم پاشیده میشود - یک تیم کوچک و زخمی که در زمین به زیبایی به پیش میرود، به ندرت پیش می آید که در گلزنی ناتوان باشد، و زشت گل میخورد، و درضد حمله ها گل دریافت میکند. پیشنهاد این است که آرسن باید به روش دیگری مربیگری کند. [تیم او] ابتدا باید به دنبال پیروزی باشد و سپس پیگیر زیبایی باشد.
این استدلال مستحکمی است، تا حدودی به این دلیل که اخیرا در چند موردی که آرسنال نتیجه گرا تر از حد معمول بازی کرده، اغلب در آن بازیها کاملا خوب به نظر رسیده است. در ماه ژانویه، آرسنال 2-0 منچسترسیتی را شکست داد، احتمالا بهترین نتیجه لیگ در پنج سال اخیر را گرفت با وجود در اختیار داشتن مالکیت توپ 35 درصدی مثل استوک سیتی!. و از سال 2003 آنها در زمانی که 43 درصد یا کمتر از آن، مالکیت توپ را در اختیار داشته اند، 22 امتیاز از 24 امتیاز ممکن در خارج از خانه کسب کرده اند- زمانی که آنها مانند تیم میهمان بازی کرده اند. اما حتی در برابر منسیتی، ونگر اعتراف کرد که بازیکنان که خواستار نتیجه گرایی بودند: " گاهی اوقات تیم لازم است که مطمئن شود ... تاکتیک های شما باید با احساس تیم هم راستا باشد." با این حال، در بسیاری از مسابقات، تیمِ ونگر به اعتقاد خود مبنی بر مالکیت توپ، پاسکاری و زیبایی بازگشت.
این ایمانی است که می تواند به خصوص گیج کننده باشد زیرا دستیابی به زیبایی در فوتبال دشواراست. دستهای انسان عضوی از بدن است که زیبایی و قصد و اراده را یکجا با هم میتواند داشته باشد. اما در فوتبال، استفاده از دست فقط برای یک بازیکن مجاز است، آن هم در بخشی از بازی که چاره ای جز استفاده از دست نیست. بقیه کارها با پا انجام می شود – که محدودیت هایی [نسبت به دستها] دارد، که در [ورزشهای] دیگر به به منظور ایستادن و [حفظ تعادل] مطرح است.
این که پاها برای انجام بعضی کارها محدودیت دارند گناه اصلی فوتبال است. بازی 90 دقیقه است و به دلیل اینکه مهاجمان با توپ بازی میکنند و مدافعان فقط می توانند بدون توپ بدوند، 88 دقیقه آن برخوردهای بی برنامه است. اما در سایر دقایق آن، هنگامی که ایده و اراده پدیدار میشود، به ورزشی زیبا بدل میشود. بازیکنان تشکیل مثلث میدهند، به طور غیر منتظره ای یک یارد فضا باز می شود، و ... .
اما اگر زیبایی در فوتبال مشاهده همین لحظات نادر است، همه هواداران آرسنال می داند که قیمت این لحظات نادر چقدر غیر قابل پیش بینی است. مصدومیت مچ پای ویلشر، نابود شدن دیابی توسط دن اسمیت، و ادواردو توسط تیلور، اشتباه ژسنی و کوشیلنی در جام اتحادیه مقابل بیرمنگام. تیم هایی هستند - اخیرا بارسلونا – که با بازی زیبا برنده میشوند، اما این روش خیانت آمیز است. شما در برابر چلسی یا اینتر نمی توانید تماما مالکیت توپ را در اختیار داشته باشید، و هرچه شما سعی کنید توپ را بیشتر در اختیار داشته باشید، به همان میزان شما آسیب پذیر تر خواهید شد زمانی که بدون توپ هستید. موفقیت گرانبها و قیمتی است، اما راستی و درستی، ارزش محسوب میشود.
این یک پاسخ به تراژدی اساسی فوتبال است: ماتا را بفروش، ماتیچ را جایگزین کن، اسکار را در بازی های بزرگ از ترکیب خارج کن و و در را ببند. اعتراف کن که پیروزی به صورت تصادفی بدست می آید. اما به نظر می رسد که آرسن پاسخ دیگری دارد - زیبایی یک هدف ارزشمند است حتی در یک دنیای تصادفی. سال گذشته جف شریوز از او در مورد شکست 6-0 از چلسی سوال کرد. ونگر او خاطر نشان کرد که این همان تیمی است که بایرن و اسپرز را شکست داد، "و البته همه بعد از آن می گوید" شما بیش از حد باز بازی کردید – باشه درست ولی حدس زدن آن قبل از بازی بسیار دشوار بود، چرا که نیز شانس برنده شدن در این بازی را داشتیم ... زمانی که شما در یک بازی بزرگ برنده میشوید همه فراموش میکنند، اما زمانی که شما در یک بازی بزرگ شکست میخورید همه می گوید که شما باید متفاوت بازی میکردید".
پس یک مربی باید چه کار کند؟ همه مربیان می خواهد که پیروز شوند، اما هریک چیز دیگری را نیز در ذهن دارند، یک روند قابل قبول برای پیروزی که بتوان هفته به هفته به آن متکی بود. برخی از توپ های ارسالی استفاده میکنند، بعضی ها از توپهای بلند، برخی شانس گلزنی ایجاد میکنند، بعضی ها نمی خواهند تسلیم شوند. آرسن می خواهد زیبا بازی کند. آیا این واقعا تنفر انگیز است؟ به عنوان یک مصالحه و توافق، به عنوان تسلی؟ آرسنال همیشه نمی تواند برنده شود، اما آنها همیشه می توانند سعی کنند که خوب بازی کنند. همیشه می توانند موجب سرگرمی شوند. حداقل زیانها به خاطر یک چیز بود اند. اگر شما دارید شکست میخورید، آرسن ممکن است بگوید، وقتی که شکست میخوریم چرا خوب بازی نکنیم؟ اینکه نفس نفس زنان به مدت 90 دقیقه در محوطه 18 قدم خود به جلو و عقب بروید، و هیچ امیدی نداشته باشید که اتفاق زیبایی رخ دهد، چرا به جای این کار، خودی نشان ندهید؟
ونگر شاید آخرین سرمربی باشد که به مدت طولانی در یک باشگاه می ماند. مورینیو، آنچلوتی، پیگرینی، حتی گواردیولا همه مانند بازیکنان از باشگاهی به باشگاه دیگر منتقل میشوند. مورینیو در کارنامه خود دو بار موفق به کسب لیگ قهرمانان شده ولی پشت سرش یک چلسی تضعیف شده، مادرید ناقص، و خرابه صاحب جام اینتر را باقی گذاشته است. در این مدل، پیروزی متعلق به مربی است، اما سلامت و موفقیت آینده باشگاه وابسته به شخص دیگری است، مالکان و یا میلیاردرها و یا "کارگردانان فوتبال".
ونگر آرمانگرا نیست، او به شکلی متناقضی واقع بین است. در بعد از ظهر آخر هفته و در مسابقه، کار ونگر شبیه شرکت در جنگهای صلیبی است، یک انسان عاشق زیبایی که امیدوار است تیمش به طور همزمان از نظر هنری و رقابتی، برتری خود را به نمایش بگذارد. اما در بحث مدیریت باشگاه، ونگر عملگرا، زیرک و فداکار است حتی فراتر از دانیل لوی. مردی که هانری، نصری، ویرا، فابرگاس، و ون پرسی را برای پروژه ورزشگاه فروش می رساند تا اطمینان حاصل کند که مربیان آینده بتوانند با افرادی مثل لوی رقابت کنند. و در طول دهه گذشته، اهداف عملی پروژه ساخت ورزشگاه مقدم بر اهداف زیبایی از جنبه ورزشی بوده است.
مقایسه کنید: مورینیو مخالف واقعی ونگر در هر یک از این موارد است – در روز مسابقه یک عملگرای مخوف است که در هر لیگی که بوده، تقریبا در پولدارترین باشگاه مربیگری کرده است. پولیس، الردایس و هیوز دو برابر آن عمل گرا هستند، به دنبال یک پیروزی ساده در روزهای شنبه هستند و همیشه از بودجه خود آگاهند. این اواخر فرگوسن نیز یکی از اینها بود، تجسم اینکه چقدر ناچیز و چقدر زشت می تواند پیروز شود. و پپ؟ پپ، کسی که دو جام جهانی قبل را معنی کرد و آنچه که ونگر نوانست را در لیگ قهرمانان انجام داد؟ یک دابلِ رومانیک، زیبایی افراطی با بودجه نقل و انتقالاتی نامحدود در هر باشگاهی که برای مربیگری انتخاب می کند. فقط ونگر، تنها کسی است که کار رمانتیک کرد آن هم با تکیه بر خودش، که شاید به همین دلیل است که شما یک پیراهن آرسنال را در 10 صبح شنبه در بروکلین و در همه بار ها پیدا میکنید. آرسن یک هنرمند برای کارهای روزانه است.
نقطه اشتراک آرسنِ عاشقِ زیبایی و آرسنِ پرداخت کنندهِ وام ، بی تفاوتی او به برنده شدن است. نه این که بردن بی اهمیت است، اما انتخاب او آینده باشگاه و پرورش دائمی بازیکنان بوده به جای کسب امتیاز در فصل جاری.
آرسن می داند که هر فرد مقدس خوب به دلیل معجزاتش در یادها میماند نه انجام آیینهای مذهبی روزانه. و بزرگترین لحظات در زندگی حرفه ای او مسلما لحظات پیروزی نیست. پیروزی یک چیز کوتاه مدت است، رژه قهرمانی با اتوبوس و کمی گرد و خاک کردن. اما هیچ باشگاه دیگری در اروپا پروژه ای مانند امارات را با تکیه بر خودش پیش نبرده، جامی که 65000 صندلی دارد. و قابل توجه ترین دستاوردش در میدان ، 49بازی بدون شکست است. دوری یک ساله از قوانین زشت فوتبال، زمانی که آرسنال خوشبخت بود، هنگامی که یک بازیکن متبحر مثل فن نیستلروی ضربه پنالتی را به آسمان فرستاد فقط به این خاطر بود که آنها در جایگاهی بالاتر از خودِ ورزش ایستاده بودند. "بازی شکست خوردن قهرمان" در هر ورزشی وجود دارد، که یادآور این است که در نهایت همیشه شکست و دشواری از راه میرسد. اینها قوانین هستند، قوانین زندگی و همچنین فوتبال، و یک بار، آرسن و تیمش موفق به شکستن آن قوانین شدند. آیا این تکامل خیلی بهتر از صرفا پیروزی مورینیویی نیست؟
او همیشه یک کاتولیک خواهد بود ...
در پایان، شاید فوتبال چیز مهمی نباشد. برخورد بازیکنان با هم، که بعد از دو ساعت به پایان میرسد. یک دلیل برای نوشیدن نوشیدنی در بعد از ظهر و فریاد زدن مقابل تلویزیون. جداشدن از کار های دیگر زندگی. اما اگر مردم خیلی اهمیت دهند و پس آن باید به نحوی گسترش یابد. چیزی از فوتبال باید از پس درهای بارها و استادیومها، به درون لندن و نیویورک قدم بگذارد، و به ما چیزی دهد که در زندگی مان اهمیت داشته باشد.
اگر آرسن تمدید میکند، به این خاطر است که او کاتولیک است- استدلالی برای درستی و راستی در تقابل با پیروزی. احتمالا سال 2003 نقطه اوج بوده است، بردن عاقلانه: آرسنال فصل بدون شکست خود را آغاز کرد، رومن آبراموویچ به چلسی آمد، تمام جهان به تماشای لیگ برتر نشستند. بردها بیشتر به چشم آمدند. ماموریت انجام شد. اول یا ثروتمندترین بودن بیانگر تعالی انسان شد.
اخیرا درستی و راستی مانند یک جایگزین بسیار خوب نبوده است. معمولا به صورت یک مسیر منظم و جمع و جور برای غربی ها از تولد تا مرگ بوده است. به این شکل که وارد دانشگاه شدن، استخدام شدن، پرداخت وام ها، همسر، و فرزندان، تعطیلات آخر هفته، و سپس بازنشستگی. در این زندگی، درستی و راستی دارای اهمیت است. چرا که موجب میشود آن رفتار درست روزانه، چیزی را تضمین کند. اما بین سال های 2004 و 2014 به نظر نمی رسد که این تضمین تحقق یافته باشد. فوتبال، مثل زندگی، اغلب مانند یک درام از منسوخ شدن درستی بوده است. در این جهان پیروزی مهم به نظر می رسد، حتی اگر زشت باشد - چهار تیم، 1٪، به لیگ قهرمانان راه می یابند و 99٪ دیگر برای سقوط نکردن میجنگند.
در حال حاضر آرسن ورزشگاه خود را ساخته و بخش عمده وام را تسویه کرده است، و زخم های ناشی از خروج بازیکنان نزدیک به التیام یافتن است. در دو فصل گذشته آرسنال را 132 میلیون پوند خرج کرده، که میتوان گفت برای اولین بار در حرفه خود، آرسن به نظر می رسد در حال بازی کردن در همان لیگی است که دیگران نیز هستند، و نه با مزایای منطقی بزرگ در زمان ورودش و نه با محدودیت های مالی فلج کننده در دهه گذشته درگیر است. او فقط قرار است مربیگری کند.
البته او هرگز فقط یک مربی نخواهد بود. او همیشه یک کاتولیک خواهد بود، و همیشه در ارزش نهادن به چیزی غیر از نتایج اصرار خواهد داشت. و به این ترتیب او سرسخت و یک دنده باقی می ماند، به عنوان کسی که علاقه کمی به بازی دفاعی دارد، اما همچنین برای طالبان راستی و درستی، بیشتر یک قدیس مبارز باقی میماند تا یک مربی. در هر صورت، قضاوت در مورد آرسن به مراتب فاصله زیادی با آنچه که آنها در موردش انجام داده اند دارد- در مورد راحتی ما با این ایده که ورزش، و یا فوتبال، و یا خود زندگی، می تواند در برای ما ارزشمند باشد حتی اگر به پیروزی ختم نشود. که زیبا بودن، و یا نجیب بودن، اصلاح شدن خودمان و یا ترک کردن چیزی برای آینده، ممکن است از بردن جام مهم تر باشد.
مجله eight by eight
منبع ترجمه: سایت گانرزتراست