سوال هایی که از یک سو جذام مغز است و از سویی دیگر آزادانه می چرخد و بی پاسخ محو می شود. آ اس رم فصلی بدون شکست را سپری می کند، دوازده بازی سه گل خورده، ورونا بر جایگاه ششم جدول تکیه می زند، یوونتوس و ناپولی کورس گذاشته اند، اینتر با چراغ خاموش به سمت بالای جدول می خزد و فیورنتینا پس از مدت ها جان تازه ای گرفته است.
دنبال نام بزرگ میلان اگر می گردید باید به مکان دهم جدول نگاهی بیندازید. اعداد می گوید: سه برد، چهار تساوی، پنج باخت. نوزده گل خورده و تفاضل منفی دو. سیزده امتیاز از دوازده بازی. هم امتیاز با پارما، اودینزه و کالیاری. میلان تنها هفت امتیاز با آخرین تیم جدول سری آ فاصله دارد و فاصله اش با رم صدرنشین؟! بی خیال! حرفش را هم نزنید.
شرایط امروز تیم پر افتخاری چون میلان برای هواداران فوتبال، ورای رقابت و تعصب، نیشِ دل ِ ریش می شود. بی اختیار به دنبال دلیل می رویم اما این کوچه ظاهرا بن بست است! نگاهی هرچند کوتاه به عواملی که باعث خواب رفتگی غول های ایتالیایی شده می اندازیم، پاسخش را زمان خواهد داد.
آلگری؟ میلان؟
اولین سوالی که قدم زنان وارد ذهن می شود این است که آیا آلگری مربی مناسبی برای روسونری می باشد یا خیر. مردی که با کوله باری آرزو کالیاری را ترک کرد تا تحقق آن ها را در چمن سن سیرو ببیند. ماسیمیلیانو در اولین فصل حضورش به لطف درخشش بایکنانی چون زلاتان، سیدورف، تیاگو سیلوا، نستا، گتوزو، روبینیو، کوین پرینس بوآتنگ و پاتو فاتح اسکودتو شد تا همه بگویند دوران میلان بار دیگر آغاز شده است. فصل بعد (2011-2012) از راه رسید و شاگردان آلگری رقابت قهرمانی را به یوونتوس واگذار کردند و با چهار امتیاز اختلاف (80 امتیاز میلان) دوم شدند. یک فصل دیگر از راه رسید و میلان با هدایت آلگری به سیر نزولی خود ادامه داد و این بار (فصل 2012-2013) سری آ را با کسب سومین رتبه به پایان برد. اگر بخواهیم نتیجه گیری کنیم باید بگوییم این فصل میلان چهارم می شود، فصل آینده پنجم، و در آینده ای نه چندان دور شاید آلگری میلان را زبانم لال به سری بی برساند!
اندیشه های آلگری ضعف قابل توجهی ندارد اما مشکلی که تفکرات وی را با شکست رو به رو می کند عدم داشتن مهره های مناسب است. با رفتن تیاگو سیلوا و نستا دفاع میلان با بحران مواجه شد، بحرانی که با حضور بزرگانی چون پائولو مالدینی، فرانکو باره زی، مائورو تاسوتی، مارسی دزایی، الساندرو کاستاکورتا هیچ گاه به وقوع نپیوسته بود. روزگاری خط هافبک میلان را با رود گولیت، فرانک رایکارد، زوونیمیر بوبان، دمیتریو آلبرتینی، دژان ساویه چویچ، جیانی ریوه را و نیلز لیدهولم می شناختند اما خروج ناگهانی گتوزو، پیرلو، سیدورف، فن بومل، آمبروزینی و حتی بوآتنگ مشکلات را دو چندان کرد. پیوستن زلاتان به پاری سن ژرمن نیز خط آتش روسونری را ضعیف کرد، خط آتشی که در روزهایی نه چندان دور جولانگاه آندری شوچنکو، پیپو اینزاگی، کمی قبل تر از آن ها مارکو فان باسن، ژورژ وه آ و در سال های دور گونار نوردال افسانه ای و خوزه آلتافینی بود.
نظام چینشی بی تغییر، تاکتیک یکسان
به جرات می توان گفت آلگری به ندرت از سیستمی جز 4-3-3 (و شکل های مختلف آن) استفاده کرده است. علاقه کتمان ناپذیر ماکس به بازی گرفتن از سه هافبک با خصوصیات تدافعی و تخریبی باعث شده تا حضور بازیکنانی چون دی یونگ، مونتاری و پولی برای هواداران عادت شود. حتی مونتولیوو نیز انگار تبحر خود در بازی سازی را از یاد برده است و بیشتر به کار دفاعی می پردازد. این روند نوعی ”عادت چینشی و تاکتیکی“ را در درون بازیکنان میلان به وجود آورده است که به راحتی می توان فهمید حتی با بازگشتن کاکا به دوران اوج اما باز هم میلان در فاز تهاجمی مشکل دارد. اگر میلان در بازی با در بسته حریف مواجه شود هیچ برنامه و تاکتیک جایگزینی برای فرار از مخمصه ندارد و این برای تیم های بزرگ ضعفی غیرقابل بخشش و جبران است.
به نظر می رسد حتی با آمدن کیسوکه هوندا نیز تغییری در نظام چینشی بازیکنان صورت نخواهد پذیرفت. هرچند این تنها یک پیش گویی محسوب می شود و باید منتظر تصمیم آلگری ماند اما می توان پیش بینی کرد که تنها تغییر در میلان نیمکت نشین شدن بیرسا، روبینیو، زاپاتا، و ثابت بازی کردن هوندا و رامی باشد.
مصدومیت های متعدد
تردیدی نیست مهم ترین مشکل میلان مصدومیت های بلند مدت بازیکنان کلیدی این تیم است. استفان ال شروای، دانیله بونرا و جیامپائولو پاتزینی هم چنان خانه نشین هستند. دی شیلیو که تازه به تیم اضافه شده بود بار دیگر مصدوم می شود. از سوی دیگر خرده مصدومیت ها گریبان گیر کاکا، بالوتلی و سیلوستره می شود. اولین دلیلی که ذهن هواداران را معطوف خود می کند فشار بالای تمرینات و احتمالا عدم کارایی کادر پزشکی تیم است. این ذهنیت زمانی طبیعی به شمار می رود که شمار مصدومیت های یک تیم در خلال دوازده هفته ابتدایی فصل بیش از حد معمول باشد و این نکته در مورد غول های ایتالیایی صدق می کند.
بالوتلی، ال شراوی، دی شیلیو، آینده ای روشن و مبهم
هر سه بازیکن نشان داده اند بسیار آینده دار هستند، اما شرایط هر کدام نیاز به بررسی موشکافانه دارد. بالوتلی همواره گرفتار حاشیه است، با کارت زرد داورها دوستی دیرینه دارد، از محرومیت و اعتراض هراسی به دل راه نمی دهد و نشان داده است بازیکن سالاری در فوتبال هنوز نفس می کشد. زنگ خطر زمانی به صدا در می آید که فردی چون سوپر ماریو بازیکن کلیدی تیم باشد.
ال شراوی را یکی از ستاره های سال های آتی فوتبال می دانند. عملکرد او در زمین جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی گذارد. اما نکته نگران کننده صف طویل مشتریان دست به نقدی است که پاشنه در باشگاه را نشانه رفته اند. هرچند فرعون کوچک رسما چندین بار اعلام کرده که قصد ترک سن سیرو را ندارد اما تجربه نشان داده است دلارها و دینارها قدرتی جادویی دارند. میلان اگر از نظر مالی در تنگنا قرار بگیرد به فرعون خود نیز رحم نخواهد کرد و این نگران کننده ترین مشکل آینده روسونری محسوب می شود. الکساندر پاتو را به یاد آورید، او نیز قرار بود اسطوره شود!
دی شیلیو ویژگی های ستاره و اسطوره شدن را دارد. فعلا مقایسه او با مالدینی عقلانی به شمار نمی رود. شرایط ماتیا نسبت به استفان و ماریو کمی بهتر است اما باز هم باید مراقب بود. دی شیلیو زیاد مصدوم می شود و در پست غیر تخصصی خود به بازی گرفته می شود. هرچند وی توانایی بازی در سمت چپ خط دفاع را نیز دارد اما به کار گرفتن او در سمت راست خط دفاع می تواند جاده های پیشرفت سریع تر او را هموار کند.
به هر حال هر اتفاقی در میلان رخ دهد به پای آلگری نوشته می شود چرا که این قانون دنیای فوتبال است، تاریخ به نام سرمربی نوشته می شود. این که میلان پیش از باز شدن پنجره نقل و انتقالات ژانویه رامی و هوندا را می خرد نشان از تحولات مثبتی است که می تواند سرآغاز خروج از بحران برای این تیم باشد. آلگری برای بقا باید تغییراتی اساسی در تیم ایجاد کند که بخش مهمی از این تغییرات به اندیشه های او بر می گردد. وی مربی خوش فکر و باهوشی است که نشان داده می تواند معادلات را به هم بریزد. شاید بهترین کار صبر کردن و زمان دادن به او باشد.