طرفداری- شماره ده روزهای اوج لیورپول به سرمربیگری کنی دالگلیش اعتقاد دارد که تغییر نسل در باشگاه موجب از بین رفتن دیسیپلین و در نهایت افت فاحش تیم در سال های دهه نود شد. بارنزی شاید در لیورپول متولد نشده باشد و پیش از حضور در این باشگاه به پیراهن تیم ملی انگلستان رسیده باشد اما دوره حضور او در پیراهن قرمز باشگاه، برای هواداران همواره با نمایش های بی نظیر وی گره خورده است. بخش دوم مصاحبه او با سایت گل را می خوانید:
حتی بعد از برد مقابل ناتینگهام به بازی ساده مان ادامه می دادیم. اسکوربرد هر نتیجه ای را که نشان می داد. جدا از اینکه تیم حریف خوب یا بد بازی می کند، سعی می کردیم تصمیم های درست را بگیریم. به اصول اولیه وفادار بودیم و تیم به عنوان یک مجموعه خلاق در کنار هم کار می کرد. همیشه بازیکنان با تجربه قدرتمندی داشتیم که جوان تر ها، از آن ها یاد می گرفتند. از دوره شنکلی، بهترین ها در تیم و کادر مربیگری باقی مانده بودند. وقتی باب پیزلی مربی شد، بازیکنانی مانند دالگلیش و گراهام سونس بودند که در بین دو نیمه اگر تیم مشکلی داشت، برای حل آن اقدام می کردند. متاسفانه در دهه 90 عمده بازیکنان با تجربه با بازیکنان جوان تر جایگزین شدند و تیم پویایی خود را از دست داد. وقتی سعی می کردم که نظم و انظباط سنتی را از بازیکنان بخواهم، به عنوان شخصی که دائما گلایه داشت شناخته می شدم. تزریق یکی دو بازیکن جوان به ترکیب بالانس را حفظ می کند اما وقتی به ناگاه شش یا هفت بازیکن جوان به ترکیب وارد می شوند، این یک تغییر بزرگ ذهنی به وجود می آورد.
در اواسط دهه نود آلن هانسن به طعنه به فرگوسن گفت که با بچه ها نمی شود قهرمان شد، اما یونایتد در این زمینه موفق شد.
مردم می گویند که من یونایتد هم بازیکنان جوان زیادی را به ترکیب وارد کرد اما آن ها الکس فرگوسن را داشتند که مطمئن می شد که نظم در دستور کار قرار دارد. بازیکنانی که داشتیم، خوب و حتی بهتر بودند اما دیگر عزمی که پیش تر داشتیم را از دست داده بودیم. یونایتد و فرگوسن این مشکل را نداشتند. قانون بوسمن به سود بازیکنان جوان عمل کرد. باشگاه برای حفظ آن ها، مجبور بود که قرارداد هایی بلند مدت پیشنهاد دهد و اینطور بود که دیگر بازیکنان پا به سن گذاشته در اولویت نبودند. وقتی که به عنوان بازیکنی جوان به باشگاه آمدم، آلن هانسن در 33 سالگی بازیکنی مهم تر نسبت به من در باشگاه بود. این شیوه صحیح است. اما وقتی که سنم بالا می رفت، بازیکنان جوان مهم تر بودند. قدرت دست به دست شد و این یک تغییر در ذهنیت بود. همه عاشق سوپراستارها بودند و تیم، به عنوان یک نیروی جمعی کمتر مورد توجه قرار می گرفت. حتی هنوز هم همینطور است. به رئال مادرید نگاه کنید. اگر تیم نتیجه نمی گیرد، هواداران نمی گویند که کریستیانو رونالدو اشتباهی داشته است. آن ها باور دارند که او بهتر از هم تیمی هایش است و نباید سرزنش شود. این اتفاقی بود که در لیورپول رخ داد.
28 سال داشت که با مصدومیت شدید آشیل روبرو شد. این موضوع سبب شد که آن وینگر سریع و تکنیکی، به یک هافبک بازی ساز تبدیل شود. در آن پست هم دقیق بود و به ندرت پاسی را از دست می داد.
خوشحال بودم که دوباره به ترکیب بازگشتم. به پست بازی اهمیتی نمی دادم. قطعا تغییر از بازیکنی سریع و مهاجم به بازیکنی بیشتر ایستا تغییر بزرگی بود، اما سبب شد که برای هفت سال دیگر در لیورپول بازی کنم. فکر می کنم که برخی ناراحت بودند که دیگر آن بازیکن انفجاری نبودم اما خوشحال بودم که در پست هافبک هم می توانم در ترکیب جا داشته باشم.
کنی دالگلیش در خصوص او می گفت که جان فراتر از یک وینگر تکنیکی بود و همیشه می توانست پاس هایی درجه یک ارسال کند. او مطابق با شیوه اصیل لیورپول در زمینه دوندگی های بی پایان بازیکنان کناری می شد. او برای این بازی یک شاگرد همیشگی بود. جان گوش می داد، یاد می گرفت، بلوغ می یافت و به سمت تبدیل به یکی از بهترین استعداد های تکنیکی جهان پیش می رفت. در دربی مرسی ساید در سال 1988 بود که با توهین نژاد پرستانه هواداران حریف و پرتاب موز به زمین، روبرو شد.
همانطور که بابت روزهای خوب تا ابرها اوج نگرفتم، بابت تمام توهین هایی که به خاطر رنگ پوستم شنیدم یا توهین هایی به خاطر اینکه نمی توانستم برای تیم ملی به مانند لیورپول موفق باشم، افول نکردم. اهمیتی نمی دادم. همان بودم که در زمین می دیدندند. به صداهای بیرون اهمیتی نمی دادم و آنقدر بی مسئولیت نبودم که برخوردی شخصی با کسانی داشته باشم که به رنگ پوستم توهین می کردند.
جان بارنز: بارسلونای این روزها، یاد آور لیورپول در دوران طلایی است (بخش اول)