طرفداری/ محمد نوپسند
لیورپول کلوپ بازهم بعد از چند برد متوالی به وستهام باخت تا هواداران این تیم بیش از پیش نگران شوند. لیورپول در این بازی 23 شوت روانه دروازه وست هم کرد ولی از زهردار نبودن این شوتها همین بس که آنتونیو در نیمه اول 3 شوت در چارچوب زد و لیورپول 2 شوت در چارچوب ! در اینکه کلوپ لیورپول فعلی را نبسته شکی نیست اما مشکل اصلی اینجاست که راجرز تیم را طوری بسته که لیورپول به هر شکل همگون و همسو نمی شود.
به معادلات زیر دقت کنید: لیورپول دو فولبک سرعتی قد کوتاه دارد که هر دو قبل از پیوستن به لیورپول سانترهای خوبی می کردند. دو مدافع مرکزی فیزیکی و سرعتی دارد که در هوا و در تکل زنی خوب اند. آرایش اصلی کلوپ1-3-2-4 ست. او در پست هافبک دفاعی معمولا بدنبال ترکیب و هارمونی تخریبچی - پلی میکر دونده با پاس های طولی خوب است.
حالا امره جان نشون داده است که یک تخریبچی صرف است که فقط در فاز دفاع کاربردی است.در فاز تهاجم توپ از پایش جدا می شود و یا پاس های ضعیف می دهد و البته کم تجربه است. لوکاس هم که هافبک دفاعی تک بــُـعدی و تک فازی ست، یعنی صرفا دفاعی و بدون ثبات. هندرسون باکس تو باکسی دونده است و پاس های خوبی هم می دهد ولی تعدد پاس های طولی و کلیدی اش خیلی بالا نیست. جو آلن باکس تو باکسی واصل است که فیزیک ضعیفی دارد ولی می تواند سریع توپ رو به گردش دربیاورد ولی او صرفا تک فاز تهاجمی ست و ضمنا پاس هایش بیشتر معمولی و درعرض است. میلنر هم اگر در وسط باشد صرفا می دود و می جنگد و در دسته باکس تو باکس ها قرار می گیرید.
حال هارمونی و همگونی این دو هافبک دفاعی در مرکز زمین در تفکرات کلوپ و کلاسیک چگونه است ؟
- هر قدر که تخریبِ تخریبچی بیشتر باشد، خلاقیت بازیساز باید بیشتر باشد.
- هر قدر که تخریبچی دونده تر باشد، دوندگی و جنگندگی بازیساز میتواند پایین تر باشد.
بگذارید یک مثال بزنم :
نوری شاهین هافبک پلی میکر صرف است یعنی صرفا پاس و حمل توپ. زوجش در دورتموند کلوپ اسون بندر است، یعنی یک تخریبی صرف. نهایت خلاقیت بندر در فاز حمله پاس های عرضی است. این دو همدیگر رو تکمیل می کنند. عدم خلاقیت و بازیسازی تخریبچی را شاهین جبران میکند و جنگندگی نداشته بازیساز را بندر خنثی می کند.
مثال بعدی :
در دورتموند فعلی (اگر توخل 4-2-3-1 بازی کند و نه زمانی 4-3-2-1 بازی میکند) تخریبچی گینتر و بازیساز گوندوغان است (البته دورتموند توخل بسیار چرخشی ست)
لیورپول در زمان بنیتز :
ماسکرانو صرفا تخریبچی و آلونسو صرفا بازیساز (هرچند که آلونسو بهترین بازیساز عقب زمین جهان است)پاریسن ژرمن :
وراتی بازیساز + موتا تخریبچی
سویا در فصل قبل :
کریچویاک تخریبچی صرف + بانگا بازیساز صرف
چلسی :
ماتیج تخریبچی + فابرگاس بازیساز
نکته اینجاست که باید این زوج (اگر با ذهنیت کلوپ باشد) همگون و از هارمونی برخوردار باشد. حال اگر در عقب میدان خلاقیت کم است میشود آن را با خلاقیت در جلو بر طرف کرد.
مثلا من سیتی:
گاها پیگرینی در بازی های بزرگ از زوج فرناندو - فرناندینیو در مرکز زمین استفاده میکند که زوجی صرفا تخریبی ست ولی سیتی در جلوی میدان توره، سیلوا، نصری، استرلینگ و دی بروین را دارد که پاسه ای خوب و حمل توپ خوبی دارند.
یا ساوتمپتون در فصل گذشته که درعقب اشنایدرلین - وانیاما را داشت که صرفا تخریبچی بودند ولی در جلو تادیچ، مانه، وارد پراوس را داشت که جور تخریبی بودن مطلق وانیاما و اشنایدرلین را میکشیدند.
یا مثلا آرسنال بدون شکست 10 سال پیش پت ویرا - گیلبرتو سیلوا دو هافبک قدرتی و تخریبی در وسط بودند. ولی در جلو برکگمپ + لیونبرگ + پیرس و حتی هانری خلاق حضور داشتند.
و حالا لیورپول
اگر قرار باشه که امثال لوکاس - جان در وسط باشند. باید در جلوی زمین یک الی دو بازیساز با پاس های کلیدی و امتیازی حضور داشته باشند. ولی نه کوتینیو بازیساز است نه فیرمینو، نه آیب، نه لالانا، نه اوریگی، نه مارکوویچ (که بصورت قرضی رفته ست) و غیره. تمامی بازیکن های فوق بازیکنهای دریبلرِ دونده هستند؛ این بازیکنها باید فضا داشته باشند. و باید هافبکی نترس با پاس های طولی خوب آنها را از عقب در فضا قرار بدهد. حال اگر قرار است لیورپول با این تیپ بازیکنها بازی کند باید مهاجمی سرعتی داشته باشد تا با نفوذ به کانالهای دفاعی حریف، فضا را برای خلاقیت فردی آنها باز کند. استوریج، اینگز و اوریگی مهاجمینی از این دست هستند اما بنتکه و بالوتلی خیر.
شما میتوانی 4-2-3-1 با نفرات تهاجمی زیر بازی کنید، چون این ترکیب از حداقل هارمونی برخوردار ست:
جان - لوکاس
لالانا - کوتی - فیرمینو
اوریگی یا استوریج یا اینگز
یعنی :
دو تخریبچی صرف در عقب
سه دریبلر در جلو
یک مهاجم تکنیکی و دونده در نوک پیکان خط حمله که فضای بین 4 مدافع و هافبک های دفاعی حریف را باز کند. ولی این هارمونی با این که قابل خنثی شدن است، ولی از حداقل ها برخوردار است. حال بنتکه مهاجمی نیست که در کانال های دفاعی نفوذ طولی کند و بیاید عقب و توپگیری و بازیسازی کند. بنتکه مهاجمی ست قدرتی و هدف. اگر قرار است از امثال بنتکه، بالوتلی، کارول، دیافرا ساخو و گراتزیانو پله -که قد بلند و قدرتی هستند و ضربه آخرزن شمرده می شوند- استفاده شود و تیم ضمنا 4-2-3-1 بازی کند، باید از هارمونی زیر استفاده کرد (در 6 نفر تهاجمی) :
تخریبچی + باکس تو باکس
وینگر کلاسیک سرعتی سانتر کن در چپ + هافبک تهاجمی با پاس های خوب و فیزیک خوب در وسط + وینگر کلاسیک سرعتی سانتر کن در راست
مهاجم هدف قدرتی و ضربه آخر زن در نوک خط حمله
برای مثال ساوتمپتون امسال :
وانیاما تخریبچی + یوردی کلاسی بازیساز و باکس تو باکس در پست هافبک دفاعی
وارد پراس سانترکن با قدرت انتقال توپ در راست + مانه در مرکز + تادیچ سانترکن و کلاسیک در چپ
پله در نوک حمله
حال اگر قرار است از هارمونی بالا استفاده شود و ضمنا ترکیب 4-2-3-1 باشد و تیم هم لیورپول باشد این هارمونی به چه شکل خواهد شد:
تخریبچی صرف یعنی یا جان یا لوکاس + باکس تو باکس و یا بازیساز یعنی یا هندو یا آلن یا میلنر
وینگر راست آیب یا میلنر + در مرکز یا فیرمینو یا کوتینیو یا لالانا + درچپ یا آیب یا مورنو یا میلنر
در نوک هم بنتکه
حال می شود از توانایی بنتکه نهایت استقاده را برد. چون در وسط دوندگی و جنگندگی و تخریب هست. در کناره های سرعت برای نفوذ و سانتر. و در جلو هم مهاجمی هد زن، قدرتی، گلزن و خطرناک. مثلا در استون ویلا در فصل قبل شروود از آرایش 4-1-4-1 استفاده میکرد ولی همین هارمونی جاری بود :
وستوود یا دلف باکس تو باکس + سانچز تخریبچی + کلورلی بازیساز در مرکز
ویمن یا آگبونلاهو در راست + بنتکه در وسط + گرلیش یا انزوگبیا در چپ
راه حل دوم و راحت تر برای لیورپولی ها سوییچ کردن به آرایش 4-4-2 لوزی ست
در این حالت و آرایش تمامی معادلات تغییر خواهد کرد و لیورپول می تواند از ابزارهای فعلی بهترین استفاده را کند. ولی در این آرایش دو مهاجم باید در فاز دفاعی زیاد بدوند که مهاجمین لیورپول غیر از اینگز همچین خصوصیتی ندارند. برای مثال در بازی 6-1 ساوتمپتون که از آرایش 4-4-2 لوزی استفاده شد و استوریج و اوریگی در نوک خط حمله حضور داشتند.
چیزی که مشخص می نماید این است که راجرز به طرز عجیبی در یارگیری برای لیورپولی ها ضعیف عمل کرده است. یعنی اگر یک جرارد در این تیم می بود می شد گزینه ها و شیوه های جدیدی را تست کرد چون جرارد می تواند بازیساز عقب باشد. یا اگر مارکوویچ یا رحیم استرلینگ در لیورپول می ماندند آنها می توانستند بصورت کلاسیک هم بازی کنند.
چیزی که مشخص است این است که لیورپول قطعا در این پنجره نقل و انتقالاتی به یک بازیساز در عقب زمین نیاز دارد + یک بازیساز در جلو + یک مهاجم تکنیکی. در غیر اینصورت سرخ ها باید منتظر باشند که مدام دچار قفل تاکتیکی شوند و یا قابل پیش بینی باشند. البته بعید است که تمامی این بازیکنان در ژانویه جذب شوند