بررسی شخصیت های سریال کیمیا
کیمیا: دخترک نوجوان و دبیرستانی پر شور و انقلابی که ظاهرا با غرور و البته با اعتماد به نفس است. او در ابتدا دلبسته پسر همسایه است و بعد به آرش دل می بندد، به عقد او در می آید. هر وقت می خواهد هر کار که دوست دارد می کند، طغیان می کند،اعلامیه می نویسد، عاشق پیمان می شود، روز دیگر عاشق آرش! جلوی تمام بزرگ تر ها سرکشی می کند؛ سرکشی هایش مقابل پدر و مدیر مدرسه، بیشتر نشانگر یک کاراکتر نا متعادل است تا یک دختر انقلابی با تدبیر و فهیم .
پیمان: او که کلا کار و زندگی اش را رها کرده و در میانه ی فعالیت های انقلابی عاشق هم می شود، جوانک سر به راه اصلا مشخص نیست چه کاری دارد؟! از کجا امرار معاش می کند؟ فقط بر ترک موتور می نشیند و راهی شهرهای دور و نزدیک می شود، نه قابل درک است و نه سمپات، به شدت کلیشه ای؛ یک طرفه، تمام خوبی ها در او جمع شده، 25 ساله ای که از لحاظ صفات نیک و تجربه اخلاقی به پدر بزرگ ها شبیه است!
آرش: نمونه ی کامل یک بازی بد، پور سرخ هر کاری که میشد برای بد بودن نقشش انجام داده، او کل زندگی اش را به دنبال انتقام از پدر گذارنده، مششخص نیست چگونه پسری که دلبسته «کیمیا» بوده اینگونه دچار چرخش می شود و کتک کاری می کند، این آرش با آن آرشی که تمام کارهای کیمیا را رفع و رجوع می کند چه نسبتی دارد؟ آرش سیاه است، کلیشه ای و تکراری چون فرزند مشفق است، باید سیاه باشد. باید زندگی اش بی دوام باشد، او نمی تواند عاشق باشد، باید پر از نیرنگ باشد چون فرزند یک سرمایه دار به اسم مشفق است، تا چند سال و تا کی؟ آنقدر قابل پیش بینی است که می شود قسمت 110 کیمیا و فرجام شخصیت آرش را از همین الان مشاهده کرد.
خانواده نکونام: خانواده ای به شدت کنجکاو، بدون فعالیت خاصی در اجتماع؛ به جز سرک کشیدن در منزل همسایه، کار دیگری ندارند آنها خیلی خوبند! آنقدر که در همسایه را بدون اجازه باز می کنند و از کیمیای شکست خورده دلجویی می کنند، نکونامی ها خیلی خوبند! اما نمی شود دوستشان داشت، چون در تک تک اکت هایشان نسبت به کیمیا و خانواده اش رد یک منفعت مشاهده می شود، به نظر در پرداخت شخصیت های خانواده نکونام یک اشتباه استراتژیک رخ داده است، آن ها منتقد رفتار های آرش و مشفقند، اما خود دستگاه شنود می گذارند و مدرک جمع می کنند.
منوچهر: بازی بد، شخصیت بد، حضور بی تاثیر، مستاصل در اداره کارخانه، مستاصل و کلافه در خانه، اصلا چرا کلافه است؟ آیا ما نباید عقبه ای از او داشته باشیم؟ تا بتوانیم کلافه گی اش را درک کنیم، او همین جور بی دلیل کلافه است! ما هم بی دلیل باید قبولش کنیم، او بی دلیل آرش را نمی پذیرد، بعدش بی دلیل آرش را می پذیرد، او کلا یک کاراکتر بی دلیل است!
مشفق: مافیا، مرتکب قتل می شود چون پسرش را مال خودش می خواهد ، تمامیت خواهی پدر و مادر قابل درک است، اما برای تمامیت خواهی مرتکب قتل شدن کمی اغراق آمیز نیست؟ چرا باید او را باور کنیم؟ سراسر سیاهی و دیگر هیچ! هیچ انگیزه قابل دریافت پشت اقداماتش نیست، رابطه ی او و آرش یکی از غیر قابل باورترین پدران و پسران تصویر شده است، آرش که ار ابتدا با پدر بوده چگونه این همه دور است؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟
پی نوشت: کاری به ایرادات صحنه و کمبودهای آکسسوار نداریم، کما اینکه ایران دهه پنجاه و شصت را بازسازی کردن، دشوار است. زیرا شهرکی مانند غزالی از آن دهه ها نداریم که بشود راحت فیلم گرفت و نباید خیلی در این زمینه مته به خشخاش سازندگان کیمیا گذاشت، در ضمن شخصیت های دیگری هم بودند، نظیر: شهرام، اما همین ها مشتی بودند نمونه خروار تا کاستی های شخصیت پردازی سریال تا اندازه ای درک شود و اما نکته ی آخر اینکه «کیمیا» با همه ی ضعف هایش یک سر و گردن از سریال های جفنگ و خزعبل ماهواره ای سرتر است بدون شک.
منبع مجله برترینها