مطلب ارسالی کاربران
در باب تکبر (ن ب)
و اگر در آستان ربوبي تكبّر مجاز بود، پيامبران و اولياي ويژه او در اين اجازت مقدّم بودند. امّا خداوند سبحان نه تكبّر را، كه فروتني را بر آنان پسنديد و دانست كه آنان خاكسار درگاه الهي شدند و گونه هاي خويش را به رسم عبوديت و تواضع، محرم زمين ساختند و چهره هاي خود را عاشقانه بر خاك ساييدند و در برابر مؤمنان به نهايت، فروتني و مهرباني كردند.
پيامبران همگي از مستضعفان بودند كه خداوند آنان را با گرسنگي آزمود و به سختي و سختكوشي مبتلا ساخت و با موقعيتهاي ترسناك امتحان فرمود و با صافي ناكاميها و رنجها وجودشان را پالايش داد. پس، از روي نشناختن فلسفه قدرت و ثروت - كه آزمايش انسان است - داشتن مال و اولاد را نشانه خشنودي، يا نداشتن آنها را علامت خشم و قهر الهي مشماريد، زيرا خداوند سبحان فرمود: «آيا مردم ميپندارند مال و فرزندي كه به كمكشان فرستاده ايم «خير سريعي» است كه بدانان نازل كرده ايم نه چنين است، بلكه آنان راز خلقت و تدبير الهي را درنيافته اند».
پس خداوند سبحان، بندگان خود برتر بين را به محك دوستانش كه در ديد مستكبران ضعيف انگاشته ميشوند، ميآزمايد. و اينك شاهد صادق آن:
موسي پسر عمران با برادرش هارون - درود خدا بر هر دو - بر فرعون در آمدند با جامه هاي پشمينه و بياعتنا به شوكت سلطنت، و چوبدستي به نشانه مبارزه با استكبار در دست. پس با وي حجّت تمام كردند كه اگر تسليم حق گردد، حكومت وي برقرار و عزّتش مستدام بمانَد، ولي فرعون به اطرافيانش گفت: آيا از اين دو شگفتزده نميشويد كه دوام سروري و سلطنت مرا در دست خويش ميبينند و بر من شرط ميگذارند در حالي كه درويشي و بينوايي را در سر و وضع آنان ميبينيد. پس دستبندهاي طلايشان كجاست؟
آري، فرعون طلا را ميشناخت و گرد آوردن آن را بزرگ ميداشت و لباس پشمينه و پشمينه پوشي را ناچيز ميانگاشت.
و اگر خداي پاك به هنگام بعثت پيامبران اراده ميفرمود كه گنجينه هاي طلا و كانهاي زر ناب و باغهاي پردرخت به رويشان بگشايد و پرندگان آسمان و جانوران زمين دستآموز آنان باشند، چنين ميكرد. امّا ديگر آزمايش انسان از دست ميشد و دفتر جزا بسته ميگرديد و پيامهاي آسمان از ميان ميرفت و آنها كه به فرمان الهي مخلصانه گردن مينهادند، پاداش آزمايش شدگان روسپيد را دريافت نميداشتند و نامها با معاني تطبيق نميكرد و ايمان و كفر، و اطاعت و معصيت، تنها در حوزه الفاظ مغاير بودند.
امّا خداي سبحان پيامبرانش را خداوندان اراده سترگ قرار داد با قناعتي به وسعت بينيازي دلها و چشمها، و با تنگدستي و رنجي چشمگير و گوش آزار، ولي دنياپرستان سادگي و تواضع آنان را ضعف انگاشتند. در حالي كه پارسايي و روگردانيشان از ثروت دنيا دلها و چشمها را بينيازي ميبخشيد، ديدن و شنيدن تنگدستيشان رنجآور بود.
و اگر پيامبران بر اريكه قدرتي تكيه ميزدند كه دسترس هيچ آزاري نبودند، و از هيمنه سلطه اي برخوردار بودند كه دست ستم از آنان كوتاه بود، و پادشاهي و شوكتي ميداشتند كه گردنها به سويشان كشيده ميشد و همه از اكناف جهان به آستانشان روي ميآوردند، مردم آسانتر به اطاعتشان گردن مينهادند و ديرتر به گردنكشي و خود برتر بيني تن در ميدادند، ولي ايمانشان يا از ترس حكومت بود و يا به اميد پاداش و عطوفت، امّا ديگر، نيتها خالص نبود و شرك در آنها راه مييافت و نيكيها با دو انگيزه بيم و اميد شكل ميگرفت.
امّا خداي پاك و منزّه چنين اراده فرمود كه پيروي از پيامبران و باور داشتِ كتاب آنان و فروتني در برابر آفريدگار، و گردن نهادن به فرمان وي و تسليم بودن در اطاعت و بندگي او همه ويژه آستانش باشد و در حريم كوي الهي نامحرمي وارد نگردد. بديهي است هرچه «ابتلا» و «امتحان» سترگتر باشد، پاداش و كيفر بهتر و بيشتر خواهد بود.
آيا در نمينگريد كه خداوند سبحان انسانها را از آغاز خلقت آدم - درود بر او - تا انجام اين جهان، با سنگهايي كه سود و زياني ندارند و بينا و شنوا نيستند، آزموده است و آن سنگها را خانه محترم خويش قرار داده است تا مردم در پرتو آن بپا خيزند و جامعه بين الملل اسلامي را بسازند. آري، خداوند خانه خود را بر سنگلاخترين بقعه خاكدان زمين نهاد، رملستاني با كمترين استعداد رويش در دنيا و خالي از هر گياه، در تنگترين درّه فرومانده در لابلاي كوهساران ناهموار و بر ريگهاي نرم و كنار چشمه هاي بيرمق و روستاهاي پراكنده كه نه شتر آنجا پروار تواند شد و نه اسب و نه گوسفند.
آنگاه خداوند به آدم - عليه السّلام - و فرزندانش فرمان داد كه به سوي آن «خانه» روي آورند تا آنجا مركز داد و ستد و بار انداز كاروانهاي آنان گردد.
سويداي دلها به سوي آن حرم از عشق او پر زند و از صحراهاي سوزان و برهوت سوخته، از كوره راههاي كوهها و درّه هاي ژرف، و از درياها و جزيره هاي دور افتاده و فراموش شده، همه دلدادگان عاشق، سر از پا نشناخته سرازير حرم شوند تا به سعي و طواف «كعبه مقدّس» و خانه مطهّر الهي پردازند و رسوم كبر و غرور زير پا نهند و مجنونوار و «هروله كنان» به سوي يار دوند و گرداگرد وي پروانه وش پر زنند و بسوزند و همه وجودشان فرياد توحيد برآورد و زبانشان ترجمان روحشان گردد. سينه چاك و غبار آلوده، پا برهنه و ژوليده، پيراهنها را به دور افكنده و جامه احرام درپوشيده اند و چنان شيداي معبود شده اند كه چهره زيباي خويش را در انبوه موهاي پريشان، ناخوشايند ساخته اند تا مس وجودشان در كوره بزرگ ابتلا، و سختيها دگرگون شود و از كدورات و ناخالصيها صيقل يابند و براي سينه يار، طلاي ناب گردند و به نهايت پاكي و خلوص رسند.
خداوند زيارت خانه خويش را كه زيارت و لمس همه پاكيها و زيباييهاست وسيله رحمت و راه رسيدن به بهشت مينو قرار داده است.