جنگ دوم
در ۵۴۰/ ۱۱۴۵ هوگ، اسقف جبله، به نمایندگی از سران صلیبی شرق، به قصد دریافت کمک به حضور پاپ ائوگنیوس سوم در ویتربو رسید.
پاپ نیز از فرمانروایان اروپا و مردم خواست به یاری مسیحیان شرق بروند.
لوئی هفتم، پادشاه فرانسه، در رجب۵۴۰/ دسامبر ۱۱۴۵ دعوت پاپ را پذیرفت و برای آماده کردن اشراف و حاکمان شهرهای فرانسه، همگان را گرد آورد و با سخنرانی سنبرنار، اسقف اعظم کلروو، بسیاریاز شاهزادگانو مردم برای رفتن به جنگ آماده شدند.
سنبرنار سپس به آلمان رفت و کونراد سوم، امپراتور آن کشور، را به شرکت در دومین حمله صلیبی متقاعد ساخت.
پادشاه فرانسه و پاپ تمایلی به شرکت کونراد در این حمله نداشتند، چون میخواستند این جنگ فرانسوی صرف باشد.
← کونراد
کونراد در ذیحجه۵۴۱/ مه۱۱۴۶، با سپاهی انبوه، به سوی شرق حرکت کرد و حدود پنج ماه بعد به نیقیه رسید. سپاه فرانسویان، به فرماندهی لوئی هفتم، نیز در همین زمان وارد قسطنطنیه شد.
در ۵۴۲/ ۱۱۴۷، سپاه کونراد به سوی متصرفات مسلمانان به راه افتاد، اما ده روز بعد، در کنار دُرولیه، با حمله لشکریان سلجوقی رو به رو شد و در نبردی هولناک بیشتر سربازان آلمانی کشته شدند و کونراد با تعداد اندکی به نیقیه گریخت.
لوئی هفتم اندکی بعد به نیقیه رسید و از شکست کونراد آگاه شد.
دو امپراتور بر آنشدند از طریق ساحل به سمت جنوب بروند.
با بیماری کونراد و بازگشت او به قسطنطنیه، لوئی هفتم فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و به راه خود ادامه داد.
در طول مسیر نبردهای پراکندهای میان صلیبیان و ترکان سلجوقی روی داد که گاه به شکست یا پیروزی یکی از طرفین میانجامید.
سرانجام لوئی هفتم، که تاب مقاومت در برابر حملات سپاهیان سلجوقی را نداشت، در انطاکیه به کشتی نشست و به فلسطین رفت.
در ۵۴۳/۱۱۴۸، پادشاهان فرانسه و آلمان و بیتالمقدّس و نیز برخیاز سرانصلیبیشرق، در عکا گرد آمدند و تصمیم گرفتند به دمشق حمله کنند. سپاه متحد صلیبی، یک ماه بعد دمشق را محاصره کرد.
معینالدین اُنَر، از سران مملوک، پس از چند درگیری با صلیبیان، از امیران اطراف دمشق و نورالدین زنگی یاری خواست.
با رسیدن نیروهای کمکی زنگیانو بروز اختلاف میان سران سپاه صلیبی، صلیبیان عقبنشینی کردند و به این ترتیب دومین حمله ایشان ناکام ماند.
سلطان مسعود سلجوقی، با استفاده از اوضاع آشفته صلیبیان، در ۵۴۳/ ۱۱۴۸ به مرعش حمله برد و از سوی دیگر نورالدین زنگی را نیز روانه انطاکیه کرد تا صلیبیان نتوانند به مرعش کمک کنند.
نورالدین قلعههایی در شمال شرق انطاکیه را گرفت اما گرفتار حمله ناگهانی رمون دو پواتیه (فرمانروای انطاکیه) و علیبن وفا (از سران کُرد اسماعیلی) شد و شکست خورد.
اندکی بعد، بار دیگر به انطاکیه تاخت و سپاه رمون را درهم شکست.
← نبرد اِنب
نورالدین در ۲۰ ربیعالاول ۵۴۴/ ۲۸ ژوئیه ۱۱۴۹ برای تصرف قلعه اِنب حرکت کرد و در نبردی که در جلگه میان اِنب و مرداب غاب روی داد، فرمانروای انطاکیه و حاکم مرعش و بسیاری از شهسواران مشهور کشته شدند وی سپس به سوی انطاکیه رفت و شهر را محاصره کرد که سرانجام به صلح با صلیبیانختم شد.
در زمستان ۵۴۵/۱۱۵۰، در پایان قرارداد آتشبس با صلیبیان، نورالدین به تلباشر حملهای ناموفق کرد.
وی، سپسدرصدد دستگیریژوسلندومبرآمد.
ژوسلناسیر و بهدستور نورالدینزنگی، کور شد.
او نُهسالدر زندان حلب ماند و در ۵۵۴/۱۱۴۹ درگذشت.
پساز اسارت ژوسلن، نورالدین دژها و شهرهای تحت تصرف وی، چون تلباشر و مرعش، را تصرف کرد.
در ۵۴۸، عسقلان پساز سالها، به دست بودوئن سوم به تصرف صلیبیان درآمد.
در ۱۰صفر ۵۴۹/ ۲۶ آوریل۱۱۵۴، نورالدین دمشق را ازمجیرالدین ابقبن محمد گرفت.
اندکیبعد، در ۵۵۱/ ۱۱۵۶، بهحارِمیورشبرد و با تصرفبخشیاز شهر، با صلیبیان صلح کرد او در ۵۵۸/ ۱۱۶۳، به متصرفات صلیبیان در اطراف دمشق حمله برد، اما صلیبیان او را بیپاسخ نگذاشتند و در نتیجهبسیاریاز سپاهیانشکشتهشدند.
بودوئن سوم در ۲۱ صفر ۵۵۷/ ۸ فوریه ۱۱۶۲ درگذشت و برادرش، آمالریک، به پادشاهی بیتالمقدّس رسید.
آمالریک که در اندیشه تصرف مصر بود، به بهانه نرسیدن جزیه سالانه ــ که صلیبیان از ۵۵۵/ ۱۱۶۰ بر دولت رو به اضمحلال فاطمی تحمیل کرده بودند ــ در ۵۵۸/ ۱۱۶۳ به این کشور لشکر کشید و شهر بلبیس را محاصره کرد، اما به سبب طغیان رود نیل ، ناچار به بیتالمقدّس بازگشت.
نورالدین زنگی نیز، که از دیرباز قصد تصرف مصر را داشت، با درخواست کمک ابوشجاع مجیرالدین شاور (آخرین وزیر فاطمیان) لشکری به فرماندهی شیرکوهبن شاذی به مصر فرستاد.
شیرکوه در اواخر ۵۵۹/۱۱۶۴، راهی مصر شد و پس از نبردی کوتاه آنجا را تصرف کرد و منصب وزارت را به شاور بازگرداند اندکی بعد شاور از شیرکوه خواست از مصر خارجشود.
شیرکوه نپذیرفت، از این رو شاور از آمالریک یاریخواست.
آمالریک نیز، برایجلوگیریاز اتحاد فاطمیانو زنگیان، در ماه رمضان ۵۵۹ عازممصر شد و در کنار رود نیلبهلشکریانشاور پیوست.
آنها شیرکوهرا در بلبیسمحاصرهکردند
نورالدین زنگی، برای کاستن فشار بر سپاهیانش در بلبیس، در همان زمان به حارم حمله برد و آنجا را گرفت و چند تن از امیران صلیبی را اسیر کرد.
او همچنین بانیاس را به تصرف درآورد.
پیروزی نورالدین زنگی در شمال شام سبب شد آمالریک برای حفظ سرزمینش با شیرکوه صلح نماید؛ ازاینرو، مقرر شد سپاهیان دو طرف همزمان در ذیحجه ۵۵۹/ اکتبر ۱۱۶۴ از مصر خارجشوند. در ۵۶۲، عاضدلدیناللّه (آخرین خلیفه فاطمی) از نورالدین زنگی یاری خواست؛ این بار، برادر زاده شیرکوه، صلاحالدین ایوبی، نیز با او راهی مصر شد.
شاور بار دیگر از آمالریک یاری خواست. او نیز با شتاب به سوی مصر رفت.
در جنگی که در جمادیالاولی ۵۶۲/ فوریه ۱۱۶۷ روی داد، شیرکوه پیروز شد و بیشتر سپاه صلیبی کشته و عدهای نیز اسیر شدند.
شیر کوه سپس وارد اسکندریه شد و بخشی از لشکریانش را به فرماندهی صلاحالدین ایوبی آنجا گذاشت و خود با دیگر سپاهیانش راهی صعید مصر شد، اما بار دیگر شاور به همراه صلیبیان، اسکندریهرا محاصرهکردند.
صلاحالدینشیرکوهرا بهیاریطلبید.
شیرکوهبهاسکندریهبازگشتو به آمالریک پیشنهاد کرد هر دو سپاهاز مصر خارجشوند.
بهاینترتیب، دو سپاهدر ذیقعده ۵۶۲/ اوت ۱۱۶۷ از مصر خارجشدند.
به رغم قرارداد صلح بین آمالریک و شیرکوه، شاور که عملاً فرمانروای مصر شده بود، گروهی از شوالیههای مشهور صلیبی را به منظور محافظت از خود در مصر نگاه داشت و سالانه صد هزار دینار نیز به آنان پرداخت.
در ۵۶۳/ ۱۱۶۸، امپراتور رومشرقی با آمالریک (پادشاه بیتالمقدّس) برای تصرف مصر، پیمانبست.
بنا به این پیمان، انطاکیه به رومشرقی واگذار میشد و سهمی از غنایم مصر نیز به بیزانسیها میرسید.
این پیمان که در قسطنطنیه به امضا رسید، عملی نشد زیرا امپراتور در بالکان درگیر بود و صلیبیان نیز برای اشغال مصر شتابداشتند؛ از اینرو، در محرّم ۵۶۴/ اکتبر ۱۱۶۸ آمالریک، با بهرهجستن از ناتوانی حکومت فاطمیان و همچنینرسیدنسوارانتازهنفسصلیبی، روانه قاهره شد.
آنها ابتدا بلبیسرا گرفتند و غارتو کشتار کردند، سپس به قاهره حمله بردند و آنرا محاصره کردند.
غارت و کشتار مردمدر بلبیسسببمقاومتمردمدر قاهرهشد.
پیشاز رسیدنصلیبیان، بهدستور شاور، فسطاط را آتش زدند.
با طول کشیدن مدت محاصره، شاور به آمالریک پیشنهاد صلحکرد و با شرایطیپذیرفتهشد.
از سوی دیگر عاضدلدیناللّه ، پنهانی، از نورالدین زنگی برای سرکوب صلیبیان و نجات قاهره یاریخواست؛ ازاینرو، شیرکوه به همراه صلاحالدین ایوبی برای سومین بار راهی مصر شد.
صلیبیان، که از نزدیک شدن سپاه نورالدین آگاه شدند، محاصره قاهره را رها کردند و در اول ربیعالاخر ۵۶۴/ ژانویه۱۱۶۹ به شام بازگشتند.
شیرکوه وارد قاهره شد.
وی اندکی بعد، به دستور خلیفه، شاور را کشت و خود وزیر شد.
در پی ناکامی صلیبیان در مصر، آمالریک و درباریانش دریافتند که بقای آنان در شرق تنها در گرو فتح مصر است؛ ازاینرو، آمالریک در ۵۶۴/۱۱۶۹ هیئتی نزد پاپ الکساندر سوم، لوئی هفتم، فردریک بارباروس (امپراتور آلمان)، هنری دوم (پادشاه انگلستان) و ویلیام دوم (پادشاه سیسیل) فرستاد و از آنان یاری خواست این تلاشها بینتیجه ماند.
آمالریک منتظر کمک شاهان اروپا نماند و از دامادش، مانوئل کومننوس (امپراتور بیزانس)، خواست تا پیمان سال پیش را تجدید کنند.
مانوئل پذیرفت و ناوگان دریایی خود را برای فتح مصر فرستاد.
سپاه صلیبی در محرّم۵۶۵/ سپتامبر ۱۱۶۹ از شهر عسقلان حرکت کرد تا به کمک ناوگان دریایی بیزانس به مصر حمله کند.
آنان دمیاطرا محاصره کردند، اما مقاومت مردم و رسیدن نیروی کمکی از شام و اختلافنظر میان سرانصلیبی، سبب شکست صلیبیان شد.
←صلاح الدین ایوبی و شکست های صلیبیون:
عاضدلدیناللّه در ۱۰ محرّم ۵۶۷ درگذشت و صلاحالدین ایوبی ، که پس از مرگ شیرکوه جانشین او شده بود، خطبه را به نام المستضی بامراللّه خواند و بدین ترتیب مصر به قلمرو خلافت عباسیان پیوست. (صلاح الدین پس از فتح مصر با شیعیان رفتار بدی داشته و علمای شیعی را به انزوا کشانده و مدارس آنها را تخریب و یا تبدیل به مدارس علمیه سنی کرد.از جمله مدرسه ی بزرگ و جامع الزهرا شیعیان که بعد به نام الازهر نام گذاری شد او همچنین دستور داد کتابخانه بزرگ فاطمیها را آتش بزنند. از همه مهم تر این که دستور داد تا شعائر شیعی تعطیل شود، از جمله روز عاشورا را به عنوان روز سرور و شادی اعلام کرد و با این کار مانع برگزاری مراسم عاشورا توسط شیعیان شد. او همچنین عبارت "حی علی خیر العمل" را که به عنوان یک شعار برای مذهب شیعه مطرح بود. پس از این دوره تعداد شیعیان در مصر و شمال آفریقا رو به کاهش آورد)
صلاحالدین ایوبی پس از سرکوب مخالفانش در مصر و نابود کردن خلافت فاطمیان و مرگ نورالدین زنگی در ۵۶۹ و شکست ویلیام دوم در نبرد اسکندریه، قدرت و نفوذ بیشتری یافت. او، به درخواست امرای دمشق ، در ربیعالاول۵۷۰/ سپتامبر ۱۱۷۴ به دمشق رفت و سپس حمص و حماه را تصرف و حلب را نیز محاصره کرد، اما با حمله رمون سوم، امیر طرابلس، به مناطق زیر نفوذ صلاحالدین، از جمله حمص، ناگزیر از محاصره حلب دست کشید. در همان اوان، آمالریک نیز درگذشت (ذیحجه۵۶۹/ ۱۱ ژوئیه۱۱۷۴) از این پس تا ۵۷۴/ ۱۱۷۸ نبردهایی بین صلاحالدین ایوبی و صلیبیان روی داد که بیشتر به پیروزی صلاحالدین انجامید. (در نبرد تلّ جزر صلاحالدین شکست خورد) سرانجام، بودوئن چهارم (فرزند و جانشین آمالریک) و رمون سوم، هریک به صلاحالدین پیشنهاد صلح دادند.
به موجب پیمانیکهدر ۵۷۵/ ۱۱۸۰ میاننمایندگانصلاحالدینو بودوئنو سپسرمونمنعقد شد، مدت دو سال صلح برقرار شد. با حمله نافرجام رنو دوشاتیون حاکم منطقه ماوراء اردن به کاروان حاجیانِ خانه خدا و قصد او برای حمله به مدینه و تن ندادن حکومت اورشلیم به پرداخت غرامت، این پیمانعملاً لغو شد. از محرّم۵۷۸ تا ۵۸۳/ ۱۱۸۲ـ ۱۱۸۷ میان ایوبیان و صلیبیان به صورت متناوب جنگ بود.
صلیبیان، حتی به غارت و کشتار مسلمانان در سواحل حجاز دست یازیدند. سرانجام در ۱۷ ربیعالا´خر ۵۸۳/ ژوئن۱۱۸۷، صلاح الدین ایوبی با سپاهی دوازدههزار نفر حرکت کرد؛ نخست طبریه را گرفت و وقتی شنید صلیبیان به سویش میآیند لشکریانش را به روستای حِطین منتقل کرد.
در ۲۴ ربیعالا´خر ۵۸۳/ ۳ ژوئیه۱۱۸۷، جنگ مشهور حطین درگرفت و به پیروزی صلاحالدین ایوبی انجامید.
در این جنگ، پادشاه بیتالمقدّس و تعدادی از امیران و حاکمان صلیبی، از جمله رنو دوشاتیون، به اسارت در آمدند.
رنو دوشاتیون، به سبب حمله به زائران بیتاللّه الحرام گردن زده شد و بقیه در قلعه دمشق محبوس شدند.
پساز نبرد حطین، صلاحالدین بسیاری ازشهرها را از صلیبیان بازپسگرفت. و در رجبهمانسالبهسویبیتالمقدّسرفتو آنجا را محاصرهکرد.
آنها پساز دوازدهروز، با گرفتن امان نامه تسلیم شدند. در ۵۸۴/۱۱۸۸، صلاحالدین بسیاری از بخشهای شام را گرفت و با حاکم انطاکیه نیز صلح کرد.
جنگ سوم
پس از استقرار صلاحالدین، صلیبیان صور کونراد مونفرا را، که به این شهر پناهنده شده بود، به ریاست برگزیدند.
او که میدانست بقای صلیبیان در شام و شرق در گرو حمله به متصرفات مسلمانان است، در اواسط ۵۸۳/ ۱۱۸۷ یوشیا، اسقف شهر صور، را به همراه تصاویری موهن از حضرت مسیح علیهالسلام نزد پاپ گرگوریوسهشتم و پادشاهاناروپا فرستاد و از آنانیاریخواست.
با درگذشت گرگوریوس، جانشین او، کلمنس سوم، امپراتور آلمان فردریک بارباروس، امپراتور فرانسه فیلیپ و پادشاه انگلستان هنری دوم را به شرکت در این حمله برانگیخت.
پس از مرگ هنری دوم در رجب۵۸۴ و جانشینی ریچارد اول معروف به ریچارد (در منابععربی، انکتار) شیردل، جنگهای انگلستان با فرانسه پایان یافت و قرار شد پادشاهان دو کشور در تابستان ۵۸۶/۱۱۹۰ راهی سیسیل شوند و به سوی مشرق زمین بروند. بارباروسنیز در ربیعالا´خر ۵۸۵/ مه ۱۱۸۹با سپاهی عظیم به سوی قسطنطنیه حرکت کرد.
نگرانی امپراتور روم شرقی، اسحاق دوم ملقب به آنگلوس، از این لشکرکشی سبب شد تا با صلاحالدین پیمانی برای مقابله با سپاه آلمان منعقد کند.
براساس این پیمان، که خشم اروپای غربی را بر ضد امپراتور برانگیخت، مقرر شد وی مانع عبور سپاهیان آلمان شود و در مقابل ، صلاحالدین نیز تعهد کرد اماکن مقدّس صلیبیان را زیر نظر ارتدوکسها قرار دهد.
از سوی دیگر، قلیچ ارسلان دوم بر آن شد با بارباروس پیمانی بر ضد صلاحالدین و امپراتور ببندد، که براساس آن امنیت سپاه آلمان را در درون قلمروش تأمین کند اما پسرش، قطبالدین ملکشاه دوم، مخالفت کرد و به جنگ آلمانها رفت و شکست خورد و سپاه آلمان وارد قونیه شد.
آنگاه بارباروس با قلیچ ارسلان موافقت نامهای امضا کرد و از قلمرو سلجوقیان روم به سوی شام حرکت کرد. در اینهنگام، امپراتور آلمان درگذشت و فرماندهی سپاه به پسرش واگذار شد، اما با شیوع بیماریهای گوناگون و ضعف فرمانده در اداره امور، بسیاری از سپاهیان مردند یا به آلمان بازگشتند و تنها بخشی از آن سپاه عظیم باقی ماند.
همزمان با نزدیک شدن سپاه آلمان به شام ، در رجب ۵۸۵/ اوت۱۱۸۹، صلیبیان از صور به سوی عکا حرکتکردند.
صلاحالدین بر آنبود در بینراهبا آنانبجنگد ولیبا مخالفتبرخیاز فرماندهانش، ناگزیر تا عکا آنانرا تعقیبکرد و یکروز پساز ورود ایشانبهعکا رسید و شهر را محاصرهکرد و پس از یک ماه نبردهای پراکنده، جنگ سختی میان صلیبیان و مسلمانان درگرفت که در آن سپاه صلاحالدین پیروز شد و بسیاریاز صلیبیان کشته شدند.
از طرفدیگر، هنگامی که سپاه آلمان به سوی عکا میآمد مسلمانان چند بار به آنان حمله کرده بودند. در اول ماه رمضان ۵۸۵/ ۱۳ اکتبر ۱۱۸۹ صلاحالدین ایوبی خبر رسیدن سپاه آلمان را دریافت کرد و بهاءالدین شداد، قاضی و مورخ خود، را نزد خلیفه عباسی و دیگر امیران سرزمینهای اسلامی فرستاد و آنان را به جهاد با صلیبیان دعوت کرد، که ایشان نیز آن را پذیرفتند.
← حرکت شاهان اروپا فیلیپ و ریچارد شیر دل به سوی عکا
فیلیپ و ریچاردِ شیردل، پس از عزیمت، در مسینا بر سر تقسیم سرزمینهای متصرفی به توافق رسیدند و آنگاه مسینا را به قصد شام ترک کردند. فیلیپ و سپاهیانش به عکا رفتند و ریچارد، به توصیه صلیبیان مشرق زمین، نخست جزیره قبرس را تصرف کرد و سپس به عکا رفت. با ورود ریچارد به عکا محاصره مسلمانان داخل قلعه عکا شدیدتر شد تا اینکه سرانجام سیفالدین هَکّاری ، معروف به مَشطوب، فرمانده دژ عکا، در مقابل شرایطی پیشنهاد تسلیم شدن را پذیرفت و قلعه دژ عکا را، پساز حدود دو سال مقاومت، به صلیبیان تسلیم کرد.
صلیبیان پس از تصرف عکا به عهد خود وفا نکردند و چندی بعد با وجود امان نامهای که داده بودند، هزاران تن از مسلمانان شهر را کشتند ابنعبری علت این کشتار را اختلاف میان مسلمانان و صلیبیان بر سر نحوه مبادله اسرا و اموال دانسته است. اما مورخان مسلمان بر آناند که نیرنگ صلیبیان، موجب بروز اختلاف شد.
صلیبیان از طریق جاده ساحلی و با کشتیهای جنگی به شهر یافا و سپس به قیصریه رفتند.مسلمانان در طول این مسیر آنان را تعقیب کردند و بسیاری از آنان را به قتل رساندند.
پس از فتح قیصریه ، صلیبیان به ارسوف رفتند و در شعبان۵۸۷/ سپتامبر ۱۱۹۱ این شهر را نیز فتح کردند.
شکستهای متوالی، صلاحالدین را به اجرای ترفند تخریب شهرها واداشت تا صلیبیان به آنها چشم طمعی نداشتهباشند، چنانکهپساز نبرد ارسوفدستور داد عسقلانو رَمْلَهرا ویرانکنند و آنگاهبهقدسرفت و از استحکاماتآنبازدید کرد و بهاردوگاهشدر رملهبازگشت
در ۸ شوال۵۸۷/ ۲۹ اکتبر ۱۱۹۱، ریچارد به قصد فتح قدساز یافا حرکتکرد و پساز نبرد با پیشقراولان سپاه صلاحالدین در پازور، راهی رمله شد و در آنجا اردو زد.،اما وقتی دریافت که صلاحالدین استحکامات قدس را تقویت کرده و نیروهای کمکی نیز به قدس آمده است مطمئنشد کهنمیتواند این شهر را، مادامی که صلاحالدین زنده است، فتح کند و به یافا بازگشت.
ازاینرو ریچارد، و نیز کونراد حاکم صور، جداگانه فرستادگانی نزد صلاحالدین گسیل داشتند و تقاضای صلح کردند، اما صلاح الدین نپذیرفت.
اندکی بعد، کونراد در ۱۳ ربیعالا´خر ۵۸۸/ ۲۸ آوریل۱۱۹۲، به تحریک ریچارد شیردل، به دست دو تناز باطنیان اسماعیلی کشته شد. و در همان زمان اوضاع سیاسی انگلستان رو به وخامت نهاد. و سرانجام، در ۲۱ شعبان ۵۸۸/ اول سپتامبر ۱۱۹۲ میان صلیبیان و مسلمانان قرارداد صلحی برای سه سال و سه ماه منعقد گردید و بدینترتیب سومین جنگ صلیبی به پایان رسید.
پساز امضای پیمان صلح ، سران صلیبی به زیارت قدس رفتند و به اروپا بازگشتند و فقط کنت هنری (خواهرزادهریچارد و جانشینکونراد) بهعنوانپادشاهبیتالمقدّسماند.
صلاحالدیننیز ماهرمضانرا در قدسگذراند، آنگاهبهدمشقرفتو پساز چهار ماهاقامتدر آنجا، بیمار شد و در ۲۷ صفر ۵۸۹/ ۳ مارس۱۱۹۳ درگذشت.
در ۵۹۳/۱۱۹۷ هنری درگذشت و فرمانروایی عکا به پادشاه قبرس واگذار شد. مسلمانان، با استفاده از بحرانهای داخلی صلیبیان و نیز با توجه به اتمام مدت صلح، یافا را تصرف کردند.
صلیبیان نیز یک ماه بعد، به تلافی، بیروت را، بدون جنگ در اختیار گرفتند. آنگاهدر نیمه محرّم ۵۹۴/ اواخر نوامبر ۱۱۹۷ از صور راهی قلعه تبنین شدند و آنجا را محاصره کردند ولی مقاومت مدافعان و رسیدن نیروهای کمکی مصری و نیز وصول خبر درگذشت هنری ششم، امپراتور آلمان که به بازگشت آلمانها انجامید، مانع تصرف قلعه شد. در شعبان۵۹۴/ ژوئیه ۱۱۹۸ پادشاه عکا با ملک عادل ایوبی، بر اساس شرایط صلح صلاحالدین با ریچارد شیردل، قرارداد صلحی برای پنج سال و هشت ماه منعقد کرد.
جنگ چهارم
پاپ اینوکنتیوس سوم به قصد پسگرفتن قدس و تقویت سلطه و نفوذ خود، تصمی گرفت چهارمین حمله صلیبی را به راه اندازد.
بدین منظور کشیش فولک دونویی را مأمور تبلیغِ چنین حملهای کرد و او توانست موافقت تعدادی از امیران اروپا را جلب کند. این امرا تصمیم گرفتند که در ونیز گرد همآیند و از آنجا راهی مشرق زمین شوند؛ ازاینرو، با حاکم ونیز، دوک انریکو داندلو توافق کردند که وی در ازای دریافت۰۰۰، ۸۵ سکه نقره و نیز نیمی از سرزمینهای فتح شده، پنجاهکشتیدر اختیارشانبگذارد.
پساز امضایاینتوافقنامهدر رمضان ۵۹۷/ ژوئن۱۲۰۱، از تمامصلیبیانخواستهشد در ونیز گرد آیند تا از آنجا راهیمصر و سپسشامگردند.
ونیزیها کهبا دولت و بازرگانان مصر قراردادهای تجاری داشتند، از شرکت در این حمله خودداری کردند. صلیبیان نتوانستند مبلغ مورد توافق را به ونیز بپردازند، ازاینرو به پیشنهاد حاکمونیز، شهر زارا در ولایت دالماسی را که مجارها در ۵۸۲/ ۱۱۸۶ از چنگ ونیزیها خارج کرده بودند، به رغم مخالفت شدید پاپ، در ربیعالاول ۵۹۹/ نوامبر ۱۲۰۲، برای حاکم تصرف کردند.
پاپ تصمیم گرفت تمام شرکت کنندگان در این حمله را تکفیر کند اما وقتی پیبرد صلیبیان اروپای غربی تحت فشار ونیزیها دست به این کار زدهاند به تکفیر ونیزیها بسنده کرد.صلیبیان تا رسیدن بهار چند ماه در این شهر ماندند. این اقامت با تحولات تعیین کنندهای همراه بود و مسیر حمله صلیبی را تغییر داد.
قضیه آنبود که در ۵۹۱/ ۱۱۹۵اسحاق دوم با دسیسه برادرش از امپراتوری روم شرقی خلع شد و پسر خردسالش، آلکسیوس، نیز زندانی گردید.
در ۵۹۷/۱۲۰۱ آلکسیوس از زندان گریخت و نزد پادشاه آلمان، که همسر خواهرش بود، رفت و از وی برای بازپسگیری تاج و تختش کمک خواست
در اواسط ۵۹۹/ اوایل ۱۲۰۳، فرستاده امپراتور آلمان نزد فرمانده صلیبیان مقیم شهر زارا رفت و پیشنهاد کرد چنانچه صلیبیان در بازپسگیری تاج و تخت لکسیوس کمک کنند، او علاوه بر تأمین تمام هزینههای این حمله و اعزام دههزار سپاهی برای مشارکت در حمله به شرق، کلیسای امپراتوری رومشرقی را نیز تابع کلیسای کاتولیک رم خواهد کرد.
این پیشنهاد، صلیبیان را به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرد، اما سرانجام، با غلبه نظر اکثریت، قرار شد آنها نخست به قسطنطنیه بروند و پس از بازگرداندن آلکسیوس به اریکه قدرت، راهی شام شوند.
با رسیدن صلیبیان به پشت دروازههای قسطنطنیه، در ذیقعده ۵۹۹/ ژوئیه ۱۲۰۳، آلکسیوس سوم گریخت و اسحاق دوم و آلکسیوس چهارم، مشترکاً، به پادشاهی رسیدند.اشراف قسطنطنیه که ابتدا آلکسیوس چهارم را یاری کرده بودند، پس از مطّلعشدن از وعدههای وی به صلیبیان، سر به مخالفت و شورش برداشتند و این مخالفت، با حمایت مقامات کلیسا که به هیچ وجه حاضر به تمکین در برابر کلیسای کاتولیک رم نبودند، همراهشد.
صلیبیان، وقتیپیبردند که آلکسیوس قادر به انجام دادن تعهداتش نیست، تصمیم به خلع او گرفتند.
به روایتی، شورشیان قسطنطنیه شاه جوان و پدرش را به قتل رساندند، اما به روایتی دیگر صلیبیان شاه و پدر نابینایش را زندانی کرده و سپس کشتند. حمله اصلی به قسطنطنیه، در ۳ شعبان۶۰۰/ ۶ آوریل۱۲۰۴ صورت گرفت.
صلیبیان، پس از نبردی سخت شهر را تصرف کردند و در ۱۶ مه/ ۱۴ ماه رمضان بودوئن، کنتِ فلاندر، را به عنوان نخستین امپراتور امپراتوری لاتینی قسطنطنیه برگزیدند. بدین ترتیب، حمله چهارم صلیبی با تصرف قسطنطنیه و تشکیل امپراتوری لاتینی قسطنطنیه پایان یافت.
اما حاکم مسیحی عکا و قبرس ، که از ماجرا بیخبر و در انتظار صلیبیان بود، اقدام به اجرای یک رزمایش دریایی در سواحل مصر و رود نیل کرد. و چون از سرنوشت حمله چهارم صلیبی آگاه و از آمدن صلیبیان به شرق ناامید شد، بیدرنگ در پی تمدید صلح با ملک عادل ایوبی برآمد. (محرّم۶۰۱/ سپتامبر ۱۲۰۴)
در ربیع الاول۶۰۷، به پیشنهاد ملک عادل قرارداد مذکور برای شش سال دیگر، تمدید شد.
← حمله صلیبی کودکان
حمله صلیبی کودکان (۶۰۹/ ۱۲۱۲) این حمله در اصل نظامی نبود و هیچ یک از کودکان شرکتکننده در آننیز به قدس نرسیدند، اما چون این حمله همان اهداف جنگهای صلیبی را داشت، آن را جزو جنگهای صلیبی برشمردهاند.
نخستین بار، یک کودک دوازده ساله فرانسوی به نام استفن مدعی شد که خواب دیده است حضرت مسیح علیهالسلام از او خواسته دست به حمله بزند.
استفن حدود سی هزار کودک را دور خود جمعکرد و در اواخر محرّم۶۰۹/ اواخر ژوئن۱۲۱۲ به سوی جنوب حرکت کردند.
او ادعا کرده بود که دریا شکافته خواهد شد و چون این اتفاق رخ نداد بسیاری از اطرافش پراکنده شدند و فقط وفادارانش ماندند.
سرنوشت این وفاداران چندان روشن نیست ولی گفته شده است که چند تاجر ونیزی آنها را به شام یا تونس و مصر بردند و همه را به بردگی فروختند
گروه دوم کودکان صلیبی، حدود بیست، و به روایتی سیهزار، آلمانی بودند که به سرپرستی نوجوانی به نام نیکولاوس اهل کولونی عازم شرق شدند.
بیشتر افراد این گروه نیز پس از تحمل سختیهای بسیار بازگشتند و از باقی ماندگان نیز برخی در جنووا اقامت گزیدند و از گروه دیگر، که به قصد زیارت سرزمین موعود سوار کشتی شدند، خبری در دست نیست.
ادامه دارد.....