طرفداری- دربی مرسی ساید برای مردم این شهر مهم ترین بازی فصل است. در گذشته این دیدار را به عنوان لیورتون یا اورپول می شناختند. این دیدار تنها به فوتبال بستگی ندارد و ارتباطی نزدیک با خانواده ها دارد. حتی در دوره مدرن هیچ دربی دیگری را در کشور از نظر هیجان یارای مقابله با آن نبوده است.
خاطره های غیر قابل شمارشی وجود دارد. لیورپولی ها خوب می دانند که باید یاد کدام بازی را زنده نگاه دارند و اورتونی ها برعکس. از قرمز ها در خصوص چهار گل ایان راش سوال کنید، من شک ندارم که تک تک آن ها، صحنه به صحنه آن بازی را در سال 1982 برای شما تجسم می کنند. گل هایی که به موضوع یک سرود در آنفیلد تبدل شد. فینال جام ها، نیمه نهایی ها، همه آن ها را می دانند و خاطراتی بیش از هر چیز دیگر، از دربی ها دارند.
اورتونی ها اگر تاریخ تیم خود را بشناسند، می دانند روزی روزگاری لیورپول تیمی بود که آبی می پوشید یا در زمانی دیگر اورتون تیمی بود که در آنفیلد بازی می کرد و گودیسون تنها بخشی از استنلی پارک در آن حوالی بود. هرگز مهم نبوده که این دو تیم چه شرایطی پیش از بازی داشته اند، روز دربی همه آن مسائل بیرون دردهای آنفیلد یا گودیسون رها می شوند.
دو بازی است که همیشه در ذهن من جا دارند و بخشی از فولکلور سمت سرخ شهر هستند. اولی را تمام قرمزها به یاد دارند و دومی را شاید تنها آن ها که موهای سفید تری دارند به یاد داشته باشند. هر دو بازی باعث پیدایش اسطوره هایی برای هواداران شد و در یکی از آن ها آن فرد، غیر قابل انتظار بود.
شانزده آوریل سال 2001 در یک عصر دوشنبه که عید پاک نیز بود، دربی تنها چیزی نبود که قرمزها به آن فکر می کردند. نیمه نهایی جام یوفا مقابل بارسلونا در پیش بود. اما همچنان بردن دربی چیزی بود که هواداران بیش از هر چیزی می خواستند. پس از دوره کنی دالگلیش (تا 1991) هرگز در گودیسون پیروز نشده بودیم. آن بازی همه چیز داشت: اخراج، دو پنالتی و هیجانی بیش از هر آنچه تصور کنید.
امیل هسکی در دقیقه پنج گل زد اما در اواخر نیمه دانکن فرگوسن گل تساوی را به ثمر رساند. در نیمه دوم رابی فاولر پنالتی را خراب کرد اما سپس مارکوس بابل گل دوم را مقابل پارک اند (جایگاه هواداران متعصب اورتون) به ثمر رساند. او از محوطه جریمه زمین خودی تا مقابل دروازه حریف را برای آن گل یک نفس دویده بود. همه چیز خوب به نظر می رسید اما به ناگاه ایگور بیشکان اخراج شد و دیوید آنسورث در دقیقه 83 کار را از روی نقطه پنالتی به تساوی کشاند. بازی رو به پایان بود و به نظر قرمزهای ده نفره از تساوی راضی بودند اما یک ضربه آزاد در وقت های تلف شده به دست آمد. گری مک آلیستر آنجا بود. داستان را می دانید، نه؟ ضربه از چهل و چهار یاردی به دست آمده بود و در حالی که همه، من جمله پل جرارد دروازهبان وقت اورتون، انتظار سانتر را داشتند، ضربه طور دیگری نواخته شد. گری مک ضربه را مستقیما به نزدیک ترین زاویه موافق زد و دروازهبان هرچه تلاش کرد، به توپ نرسید. خوشحالی های پس از گل بسیاری را به یاد دارم اما آن یکی چیز دیگری بود. نه تنها در زمین که حتی خارج از آن. سمی لی (دستیار هولیه) به مانند کاپیت ها بالا پایین می پرید و هولیه هم از خوشحالی بهت زده شده بود. خروج از گودیسون پارک با پیروزی 3-2 یکی از بهترین احساساتی بود که تاکنون در تمام زندگی داشته ام.
این گل را می توانید از اینجا مشاهده نمایید
دومی در ششم دسامبر 1969 بود. آن بازی هم در گودیسون برگزار می شد. در آن زمان هواداران روی سکوها می نشستند و منطقه مخصوصی نیز برای هواداران تیم میهمان در نظر گرفته نمی شد. از این رو قرمزها و آبی ها در کنار یکدیگر بازی را نگاه می کردند. در آن زمان اورتون تیم بهتر و بدون شکست در خانه بود. در واقع پیش از آن عصر سرد ماه دسامبر، آن ها ده بازی پیاپی را در خانه با پیروزی پشت سر گذاشته بودند. شنکلی و لیورپول تنها دو برد در یازده مسابقه پیش از آن به دست آورده بودند و از مسابقات اروپایی نیز حذف شده بودند. لیورپول تا رده شانزدهم جدول پایین رفته بود و شنکلی حتی سر راجر هانت را کنار گذاشته بود. اما آن بازی، به دیداری تبدیل شد که نشان دهد به واقع پیش از دربی مهم نیست دو تیم چه وضعیتی داشته باشند.
نیمه بدون گل به پایان رسید. دیدار آن چیزی نبود که دوربین های برنامه MOTD شبکه BBC انتظار داشته باشند. اما اگر قرمز هستید، نیمه دوم اینگونه بود. کاپیت هایی که بخشی از 57 هزار هوادار بیننده آن بازی بودند، هنوز نیر در مورد آن روز و آن بازی حرف می زنند. دو دقیقه پس از شروع نیمه دوم اسب دیوانه (امیلین هیوز) گل نخست را به ثمر رساند. او روی گل بخشی از خوی وحشی خود را نشان نداد و این یک گل ساده با ضربه سر بود. اما چیزی که آن بازی را به تالار افتخارات یا کتاب قهرمانان دربی می برد، ادامه آن بود.
پس از گل هیوز، انتظار می رفت که لیورپول به دفاع برود. اما چند دقیقه بعد وضعیت تغییر کرد. به یاد ندارم که چه کسی سانتر کرد اما یادم هست که کسی در محوطه جریمه نبود. سندی براون مدافع کناری اورتون در حالی که قصد داشت توپ را با سر به دروازه بان بسپرد، آن را وارد دروازه خودی کرد. چند ثانیه ای طول کشید تا کسی متوجه اتفاقی که رخ داده شود. می توانید تصور کنید پس از آن چه اتفاقی افتاد. سندی ناراحت بود و غم و شوریده گی از چهره اش می بارید. او دنبال جایی برای مخفی شدن می گشت، اما چنین جایی در دربی ها وجود ندارد.
فقط ناراحتی اورتونی ها نبود که گل را شیرین می کرد. یک افسر پلیس لیورپولی پشت دروازه اورتون بود که هرگز صورتش را فراموش نخواهم کرد. او دست می زد و می خندید. احتمال می دهم که او تلاش زیادی می کرد تا دوان دوان وارد زمین نشود. او را بعد ها "پلیسی که می خندید" می نامیدیم.
برای کامل کردن آن جشن، بابی گراهام گل سوم را هم به ثمر رساند. قهرمانانه گودیسون را ترک کردیم و فکر می کردیم سرانجام فصل برای ما استارت خورده است. اما در پایان اورتونی ها افراد خوشحال آن فصل بودند. نه تنها که در آنفیلد 2-0 پیروز شد، بلکه به قهرمانی در لیگ انگلستان دست پیدا کردند. با این حال، لحظه گری مک آلیستر، سندی براون و پلیسی که می خندید فراموش نخواهند شد.