15 می 1969. ناسیونال مونته ویدئو میزبان استودیانتس دلا پلاتا در بازی رفت از فینال جام لیبرتادورس بود. این دومین فینال ناسیونال در سه سال گذشته بود، آن ها فینال قبلی رادر سال 1967 به ریسینگ کلاب آرژانتین واگذار کرده بودند. این شانس دیگری بود تا بتوانند اولین افتخار بین المللی شان را کسب کنند. رقیب داخلی شان پنارول، تا بدان موقع سه جام را کسب کرده بود. علاوه بر شانسی برای کم کردن فاصله با رقیب، برای هواداران، این بازی حواس پرتی دلپذیر [از مشکلات روزمره] بود.
اروگوئه برای سالها دستخوش تغییر بود. اقتصاد نزولی آن، سطح زندگی زمانی رشک آور این کشور را تنزل داده بود. برای اولین بار، هزاران اروگوئه ای این کشور را در جستجوی فرصت های بهتر ترک می کردند. اعتصاب کارگران و اعتراضات دانشجویان به نرم زندگی روزمره در این کشور تبدیل شده بود. پاسخ دولت به اعتراضات عمومی، مخلوطی از بی تفاوتی و سرکوب بود.
با رسیدن تنش های اجتماعی به سطح بحرانی، رییس جهمور خورخه پاچکو در ژوئن 1968 اعلام وضعیت اضطراری کرد. به جنبش های دانشجویی و سندیکایی حمله شد و مطبوعات سانسور شد. اروگوئه که زمانی آزادترین و مرفه ترین کشور قاره بود، اکنون در عمیق ترین بحران خود به سر می برد. در این محیط، مترقی ترین جنبش انقلابی آمریکای جنوبی، جنبش آزادی ملی – توپاماروس (MLN-T)، متولد شد.
جنبشی تاثیر پذیرفته از انقلاب کوبا که می کوشید اروگوئه را از بند آنچه همکاری نظام فاسد سیاسی با کاپیتالیست های داخلی و خارجی در پر کردن جیب های خود و خالی کردن جیب های ملت می نامید، رها سازد. آن ها نظریه فوکو (نظریه تمرکز؛ نظریه ای از رژه دبره، فیلسوف فرانسوی در خصوص انقلاب و گسترش آن توسط گروه های چریکی) چه گوارا را در محیط شهری مونته ویدیو می آزمودند و اعتقاد داشتند از طریق اعمال انقلابی می توانند قیامی محبوب علیه دولت سازمان دهند.
در ابتدا توپاماروس از انجام اعمال خشونت آمیز علیه مقامات دولتی می پرهیزید و استفاده از تروریسم را جایز نمی دانست. به جای آن، شیوه خاصی از پروپاگاندای مسلحانه توسط این گروه ابداع شد که هم سبب تحقیر دولت و هم گسترش پیام سیاسی این گروه به آحاد جامعه اروگوئه می شد. در فوریه 1969، آن ها به موسسه مالی Monty حمله بردند و فعالیت های متقلبانه و غیر قانونی آن ها را آشکار کرند که سبب دستگیری افراد مهم و تاثیرگذار دولتی شد. چهار روز بعد، آن ها مهم ترین کازینو اروگوئه را به غارت بردند و بعدا با پیشنهاد بازگرداندن حقوق کارگران کازینو، وجهه رابین هودی خود را تقویت کردند.
در حالی که حرکات توپاماروس مردم نسبتا محافظه کار و خفته اروگوئه را شوکه کرد، بخش ناراضی از حکومت را با خود همراه کرد. حقیقتی که تمامی این اعمال بدون شلیک حتی یک گلوله اتفاق افتاده بودند، بر شگفتی این گروه می افزود. درستی یا نادرستی این اعمال، اهمیتی نداشت؛ توپاماروس توجه یک ملت و حکومت را جلب کرده بودند.
برای اینکه بتوانند از سد مطبوعات و رسانه های به شدت تحت کنترل دولت عبور کنند، توپاماروس بار دیگر به تجربه کوبا رجوع کرد. چه گوارا در کتابش "جنگ چریکی" نشریح کرده بود که تبلیغات، راه خود را به میان مردم به موثرترین شکل از طریق رادیو باز می کند. پیام رادیویی کنترل شده انتخابی بی نقص برای گروه بود و آن ها به سرعت مشغول برنامه ریزی در خصوص عملیات بزرگ بعدی برای رساندن پیام شان شدند.
توپاماروس ابتدا بنا داشت تا رادیو Rural، رادیویی که به عنوان صدای اتحادیه های کارگری شناخته می شد، را تصرف کند. برنامه ریزی شده بود که شب قبل از اول ماه می(= روز جهانی کارگر. م)، چریک ها با گرفتن رادیو، پیام حمایت شان را به گوش کارگران برسانند و آن ها را تشویق به پیوستن به قیام مسلحانه کنند. اما عملیات به دلیل مشکلات حمل و نقل منتفی شد. هدف بعدی رادیو Sarandi بود که صداپیشه اصلی اش کارلوس سوله افسانه ای بود.
او معادل کارلوس گاردل(= یکی از مهم ترین چهره های تاریخ تانگو در آرژانتین و آمریکای لاتین) در گزارشگری فوتبال اروگوئه بود. او یادآور سالهای افتخار فوتبال اروگوئه بود. تمامی ملت اروگوئه در پیروزی سال 1950 با صدای او شادمان شدند و چهار سال بعد، با صدای متاثر او در باخت به مجارستان، متاثر شدند. با شیوه ای از گزارشگری که پس از او همواره مورد تقلید بود، سوله نقطه آرامشی برای کسانی بود که به انتظار زمانه ای هموارتر و موفق تر نشسته بودند.
برای توپاماروس، رادیو Sarandi انتخابی واضح بود. سوله که با اختلاف پرشنونده ترین ایستگاه رادیویی را در اختیار داشت، نه تنها گوش های مردم پایتخت را با خود همراه داشت، بلکه شنونده های فراوانی در دیگر نقاط کشور داشت. زمان برای 15 می و در جریان فینال کوپا لیبرتادورس که در مونته ویدیو برگزار می شد، تعیین شد. در یک کشور دیوانه فوتبال، توپاماروس در آستانه رسیدن به حداکثر مخاطب بود.
60 هزار نفر در استادیوم سنتناریو بودند. آن هایی که در سکوها بودند نیز با خود رادیو به همراه داشتند تا از گرمای صدای سوله و هیجانی که به بازی می داد، بهره مند شوند. آن هایی که در استادیوم نبودند، در خانه پای رادیو در حال شنیدن رادیو Sarandi بودند. حتی هواداران پنارول که منتظر شکست دوباره رقیب بودند، رادیویشان را بر روی موج Sarandi تنظیم کرده بودند.
سوت به صدا در آمد و دهمین فینال کوپا لیبرتادورس آغاز شد. در میانه نیمه اول، در سوی دیگر مونته ویدیو، توپاماروس به مقصدش رسید.
آن ها راهشان را به فرستنده رادیو باز کردند. دوازده عضو توپاماروس که در میانشان یک تکنیسین رادیو بود، در این عملیات حضور داشتند. سرایدار و خانواده اش به سرعت تحت کنترل درآمدند. چریک ها نیازی به توسل به سلاح هایشان پیدا نکردند. آن ها که به برنامه ریزی دقیق شهره بودند، حتی اسباب بازی برای آرام کردن فرزند کوچک سرایدار با خود آورده بودند.
پس از چند دقیقه حساس، تکنیسین در نهایت موفق شد که پیام ضبط شده را آماده پخش نماید. پخش در انتهای نیمه اول صورت گرفت. صدایی آرام و جدی، جایگزین صدای سوله شد.
پیامی که در آستانه شنیدن آن هستید، از طرف جنبش آزادی بخش ملی (توپاماروس) است. "اروگوئه ای ها، امروز دولتی بی ارزش شما را محدود و محروم کرده است. امید را از دست ندهید."
تماشاگران حاضر در استادیوم و آن هایی که در خانه بودند نمی توانستند چیزی را که شنیدند باور کنند. بار دیگر توپاماروس ها از غیب ظاهر شدند و وارد خانه بسیاری از اروگوئه ای ها شدند و به طرزی شوکه کننده تر، آن ها به پناهگاه تقریبا مقدس جامعه اروگوئه، یعنی فوتبال نفوذ کردند.
بحت و شگفتی اتاق فرمان رادیو Sarandi را فراگرفت. یکی از دستیاران سوله فریادزنان گفت: "چه اتفاقی افتاده است؟". "آنها ارتباط ما را قطع کردند." "کار توپاماروس هاست! جنبش آزادی بخش ملی!"
پیام ضبط شده تنها پنج دقیقه بود. توپاماروس اعمال سرکوبگرانه دولت را محکوم کرد، به سیاستمداران فاسد و ناظران این امر حمله کرد و همچنین دخالت سفارت آمریکا و صندوق بین المللی پول را برنتابید. بی توجه به وحشت سوله و تیمش و پلیس مونته ویدیو، پیام ضبط شده ادامه پیدا کرد.
سومین تکرار پیام در حال پخش بود که پلیس، با نیرهای فراوان و تا دندان مسلح به محل فرستنده رسید. توپاماروس ها محل را پیشتر ترک کرده بودند اما یادداشتی را به جا گذاشته بودند. در فرستنده بمب کار گذاشته شده است. پلیس، ناتوان و بدون هیچ راه حلی، تنها منتظر ایستاده بودند و دقایق ازپی هم می گذشتند.
در سنتناریو، اکثر تماشاگران بازی را از یاد برده بودند. چریک ها همچنان توجه ملت را در اختیار داشتند و اعضای اتاق فرمان رادیو Sarandi همچنان هیستریک و عصبی بودند. پیام ضبط شده ادامه داشت، و مردم اروگوئه را تشویق به حمایت و پیوستن به منارعه می کرد.
سوله خشمگین بود. "اگر دستم به یکی از آن ها برسد..."
در محل فرستنده، پلیس صبرش تمام شد. با رسیدن فرمان پایان دادن آنی به پخش این پیام، رییس پلیس دستور داد تا برق محله قطع شود. دستوری که نشان دهنده عجز نیروی پلیس بود، اما تنها راهی بود که می شد از شر توپاماروس ها خلاص شد.
پلیس در نهایت راهش را به فرستنده گشود. وقتی آن ها پای بدانجا گذاشتند با چند آتش بازی بی خطر مواجه شدند. بار دیگر توپاماروس ها مقامات را دست انداخته بودند و بار دیگر توانایی خود را در رسیدن به هر هدفی غیب شدن پیشاز دستگیری نشان دادند.
در مجموع پیام برای شش بار پخش شد. ارتباط سوله برای بیش از چهل دقیقه قطع شد. چند هفته بعد، برای سوله پیامی فرستاده شد. در آن پیام توپاماروس ها از سوله برای قطع ارتباطش عذرخواهی کرده بودند.
این آخرین ارتباط سوله و توپاماروس نبود. پسرش که نام او نیز کارلوس بود، بعدها به این گروه پیوست و دستگیر، زندانی و شکنجه شد. توپاماروس همه جا بود و هر اروگوئه ای به نحوی با آن در ارتباط بود.
در ناباوری و وحشت ناشی از این مسئله، تعداد اندکی متوجه بودند که بازی ای در جریان است. استودیانتس یک بر صفر پیروز شد و یک هفته بعد، در خانه، دو بر صفر پیروز شد تا قهرمان آمریکای جنوبی برای دومین بار پیاپی نام گیرد. چند ماه بعد آن ها در فینال جام بین قاره ای به بازی جنجالی به مصاف میلان رفتند که پایانی تماشایی برای استودیانتس خشن انتهای دهه 60 بود.
توپاماروس نیز مسیری مشابه استودیانتس را طی کرد. در ابتدای دهه 70، راه و روش تبلیغات مسلحانه آن ها جای خود را به تروریسم و ترور داد. دوره جدید خشونت منجر به جنگ داخلی شد و در نهایت این گروه چریکی به طور رسمی در سال 1973 نابود شد.
توپاماروس با بندتی هم نظر بود. زمانی که سرنوشت زندگی به شدت نامعلوم می گردد، فوتبال بدل به پناهگاهی امن و دست نخورده می شود. فوتبال به ماوایی آرامش بخش برای مردم اروگوئه بدل شده بود، بهانه ای برای شادی. اما برای این گروه چریکی جوان و کوچک، بحران دربرگیرنده جامعه اروگوئه خطیرتر از آن بود که بتوانند از آن بگریزند.