طرفداری- قسمت اول این مطلب را که سه شنبه منتشر شده بود را می توانید اینجا بخوانید و اینک قسمت دوم و پایانی آن تقدیم می شود:
ویزه به همراه دستیار تازه نفسش الف اسکات، که به تازگی از رشته علوم ورزشی فارغ التحصیل شده بود، تک تک فدراسیون های محلی و دیگر هیئت های استانی را بازدید نمود. آنها با مربیان سایر ورزش ها هم صحبت کردند. نتیجه تحقیقات 9 ماهه آنها نشان داد تمام بازیکنانی که نمی توانستند وارد تیم های حرفه ای شوند، ورزش را تماما رها می کردند. آنها مجبور بودند برای شناسایی و پیشرفت، دل به اتحادیه های فوتبال به عنوان زیرشاخه های فدراسیون فوتبال دل ببندند.
اگر کودکان و نوجوانان شناخته شده و از سوی Länderauswahl (دایره استعدادیابی فدراسیون فوتبال) دعوت می شدند، شانس بالایی برای عضویت در یک باشگاه بزرگ پیدا کرده و از آنجا به راه خود ادامه می دادند، ولی اگر این گونه نمی شد، باید از ادامه مسیر منصرف می شدند. ویزه می گوید: "بین سیستم استعدادیابی هیئت های محلی، تفاوت های بسیاری وجود داشت. بعضی از لحاظ مالی و برخی از حیث نیروی انسانی کمبود داشتند. فکر می کردیم این مساله غیرعادلانه است. هر کودک آلمانی باید از شرایط یکسان برخوردار می بود. همچنین به این نتیجه رسیدیم که تمام باشگاه های بزرگ به نسبت شرایط مالی شان، تمام تلاش خود را صورت می دهد. اولین پیشنهاد ما پی ریزی فرآیندی جامع برای استعدادیابی و پیشرفت با کمک 115 مرکز محلی بود. این مراکز وظیفه پرورش کودکان 13 تا 17 ساله را به عهده داشتند. علاوه بر این می خواستیم دایره استعدادیابی فدراسیون هم ارتقا پیدا کرده و بتواند با کودکان زیر 12 سال هم کار کند."
این اتفاقات مربوط به بهار سال 1998 است. فدراسیون فوتبال آلمان با اشاره به هزینه بالای پروژه، آن را رد کرد. ویزه شرایط را این گونه تشریح می کند: "به بران گفتم حداقل یک میلیون پوند نیاز داریم. عصبانی شد و در حالی که چشمهایش از حدقه بیرون می زد گفت ‘قرار است این پول را از کجا بیاوریم؟’ ویزه اعتقاد داشت بازیکنان کم سن و سال به مربیان خوب نیاز دارند. در واقع برای اجرای پروژه، یک اتوبوس پر از مربی لازم بود: " حضور تنها چند مربی در برخی فدراسیون های محلی کافی نبود و والدینی که در زمان فراغت شان کودکان را مربیگری می کردند، مهارت فنی چندانی نداشتند. امکانات کافی نبود. با این همه مسئولین منتظر بودند ببینند جام جهانی چه نتیجه ای خواهد داشت."
حذف فاجعه بار مقابل کرواسی در مرحله یک چهارم نهایی، پایان دوران برتی فوکس در تیم ملی و قهرمانی میزبان، که به صورت هدفمند روی استعدادیابی خود کار کرده بودند، ماحصل جام جهانی 1998 برای تیم ملی آلمان بود. این شرایط، باعث ایجاد فرصتی طلایی هم شد. تنها 4 هفته پس از شکست صفر به 3 ژرمن ها در لیون، هیئت مدیره فدراسیون با طرح ویزه موافقت کرده و بیش از یک میلیون پوند برای آن اختصاص داد. این مبلغ به 121 مرکز آموزش فوتبالی ارسال شد که باید هفته ای یک جلسه دو ساعته آموزش برای 4000 نفر از نوجوانان 13 تا 17 سال برگزار می کردند.
علاوه بر این 10 هزار نفر کودک زیر 12 سال هم باید جذب و مورد آموزش قرار می گرفتند که هزینه سالانه آن 5/1 میلیون پوند بود. فرانس بکن بائر، معاون وقت فدراسیون فوتبال در این باره گفته بود: "پروژه مورد نظر مدت ها در کشوی میز من قرار داشت. آن را خارج کرده و مورد اصلاح و ارتقا قرار دادیم."
ویزه و اسکات برای یک سال کل آلمان را زیر پا گذاشتند تا مکان های مناسب برای آموزش کودکان و نوجوانان آلمانی را تعیین کنند. آنها صدها باشگاه در دورافتاده ترین نقاط کشور را بازدید کردند. ویزه شوراهای روستا را متقاعد کرد به پروژه کمک مالی کنند و سالن ورزشی خود را در اختیار آن قرار دهند، چندین نفر از بازیکنان بازنشسته را به منظور مربیگری به کار گرفت و حتی بنزین والدین برای آوردن فرزندانشان به زمین تمرینی را متقبل شد. زندگی در دورافتاده ترین نقاط هم دیگر نباید مانعی برای دستیابی به کلاس های آموزشی درجه یک فوتبال برای کودکان آلمانی می شد: "هر کسی باید می توانست در فاصله حداقل 25 کیلومتری از منزلش به یک مرکز ورزشی دسترسی پیدا می کرد."
ویزه به زحمت می تواند سخنرانی در اولین مجمع مربیان رده های سنی در سال 1999 را به یاد بیاورد و کسی هم صحبت های وی را منتشر نکرده بود. اسکات می گوید: "در آن زمانی هیچ تمایلی به پروژه وجود نداشت. همه فقط حرف می زدند. یکی از موضوعاتی بود که همه دوست داشتند در آن مشارکت کنند، ولی زمانی که وقت عمل می رسید، سختی آن خود را نشان می داد." با این حال، باشگاه های بوندس لیگا به این نتیجه رسیدند که تاسیس آکادمی قدم ضروری بعدی در راه پیشرفت است. آنها تنها چند ماه قبل از یورو 2000، با پروژه ویزه و اسکات موافقت کردند.
فدراسیون فوتبال آلمان هم در ابتدای فصل 02-2001، تمام 18 باشگاه بوندس لیگای یک را ملزم کرد آکادمی فوتبال راه بیندازند. بزرگترین مشکل، پول بود. اینکه چقدر هزینه خواهد داشت و آیا اجرای پروژه ضروری است، مهم ترین سوالات باشگاه ها بود. علاوه بر این، برخی باشگاه ها با ایدئولوژی کلی مساله مشکل داشتند.
تا سال 2000 بسیاری از باشگاه ها می دانستند که تغییرات ضروری است. ولکر کرستینگ، مدیر رده های سنی ماینتس به عنوان یکی از بازیکن پرورترین تیم های آلمان، در این باره می گوید: " از لحاظ بین المللی از دیگران عقب مانده بودیم. فدراسیون هم سردرگم شده بود."
شکست مطلق تیم ملی در یورو 2000، شک و شبهه تعداد معدود مخالفین پروژه را هم برطرف کرد. اسکات می گوید: "بعد از آن تورنمنت، سروصدای همه بلند شد. همه مخصوصا به خاطر رسیدن میزبانی جام جهانی 2006 به آلمان، به دنبال اصلاحات بودند. چیزی که خیلی ها از آن خبر نداشتند این بود که در همان موقع بسیاری از مراحل پروژه عملیاتی شده بود، ولی چون توجه رسانه ای اندکی به موضوع شده بود، مشکوت مانده بود."
به گذشته که نگاه می کنیم، نقطه عطف پروژه اصلاحات آلمان از سال 1998 آغاز شده بود، نه سال 2000. در آن زمان DFL (مجموعه از 36 باشگاه دسته یک و دو آلمان) تشکیل شد که کاملا از لحاظ قانون گذاری و منابع مالی، از فدراسیون مستقل بود. البته باشگاه های بوندس لیگای دو در ابتدا به خاطر هزینه بالای طرح، مقاومت می کردند، ولی آنها هم در نهایت متقاعد شدند. از سال 03-2002 هم داشتن آکادمی به عنوان یکی از شرط های لازم تیم داری در بوندس لیگای یک و دو محسوب شد. در دو سال اول طرح، 36 باشگاه آلمانی حدود 5/77 میلیون پوند صرف احداث مراکز آموزشی رده های سنی کردند.
پس از آن نوبت اتحادیه فوتبال آلمان بود که زیرساخت های خود را ارتقا دهد. پروژه Stützpunkt در خصوص آموزش کودکان زیر 12 سال از فدراسیون های محلی سلب و متمرکز شد. شبکه ملی به 366 مرکز آموزش ارتقا یافت و سالانه 6000 کودک و نوجوان می توانستند تحت آموزش های 1300 مربی اتحادیه قرار گیرند. بودجه سالانه استعدادیابی هم به 17 میلیون پوند افزایش یافت. ویزه می گوید: "انگار دیگر یک میلیون کم و زیاد، مساله مهمی نبود."
گرهارد مایر ورفلدر، رئیس وقت فدراسیون، موقعیت را این گونه تشریح کرده است: "استعدادیابی و ارتقای سطح آموزش کودکان و نوجوانان باید نقطه تمرکز ما باشد. هر آنچه برای داشتن تیمی قدرتمند برای جام جهانی 2006 و رقابت با بهترین های دنیا لازم است، باید انجام شود."
در سال 2003، فدراسیون مدرک مربیگری رسمی جوانان منتشر کرد تا روحیه ای مضاعف به این دسته از تمرین دهندگان کشور تزریق شود. یک سال بعد، لیگ زیر 19 ساله های بوندس لیگا، که در 3 زیرگروه گسترده در سراسر کشور تاسیس شد. لیگ زیر 17 ساله ها به نام B-Junioren هم در سال 2007 رسمیت پیدا کرد. رالف رانگنیک، سرمربی سابق جوانان اشتوتگارت که به یکی از قابل احترام ترین مربیان کشور هم تبدیل شده، معتقد است: "مردم چندان علاقه ای به دنبال کردن آنها نشان نمی دهند، ولی فکر می کنم تشکیل لیگ های جوانان بخش عمده ای از اصلاحات بدنه فوتبال آلمان بوده است. قرار دادن بهترین های کشور مقابل هم و ایجاد رقابت بین آنها سبب شده بازیکنان مقایسه شده و باکیفیت ترین آنها گلچین شود. این مساله همچنین به طور غیرمستقیم باشگاه ها را مجبور کرد هزینه بیشتری روی آکادمی های خود انجام دهند."
ویزه در سال 2001 و در سن 67 سالگی بازنشست شد. خودش این طور توضیح می دهد: "نمی خواستم پچ پچ هواداران از روی سکوها را بشنوم که می گویند ‘این پیرمرد هنوز اینجا چه می کند؟’"
و در نهایت اشاره کوتاهی به قهرمانی جهان کشورش در سال 2014، پایان بخش صحبت های مردی است که سهمی شایان در کسب چهارمین جام جهانی برای آلمان ها داشته است: "وقتی موفقیت تیم لوو در جام جهانی برزیل را دیدم، با خودم گفتم ‘تو هم سهم کوچکی در این قهرمانی داری. تو هم برای رسیدن به آن زحمت کشیده ای.’ فوتبالی که امروز ارائه می دهیم، بر پایه ایده های آن روز بنا شده است. حدقل 10 نفر از بازیکنان ملی پوش امروزمان در صورت اجرا نشدن پروژه آموزش نوجوانان و جوانان، هرگز کشف نمی شدند. تونی کروس را در نظر بگیرید. او اهل منطقه ای کوچک به نام Mecklenburg-Vorpommern است. در آنجا امکان نداشت کسی دنبال بازیکن تیم ملی بگردد."