Ram dat Sچنوخ پیش مدیر دوره دبیرستانم اومد تو مغازه پسرداییم واستاده بودم اومد ک تو برگش فامیلیمو صدا زد گف اینجام دس از سر ما ورنمیداری :)پدر مادرم انقد اومده بودن مدرسه خجالت میکشیدن دیگه نمیومدن ب جاش داییمو پسرعمومو... میومدن تو دفتر انظباطی صفحه م پر شده بود ی صفحه اضافه گذاشته بود واس اینکه دیگه صفحه اضافه نکنه با مداد مینوش پاک میکرد :)))