امسال بد شروع شد برامون.
آخر سال گذشته گرتوخاکا نفسومونو بروندن. اولای سال هم تیممون خوب نتیجه نمیگرفت و حالمونو گرفت. رفتیم آسیا بد بودیم. لیگو بد تموم کردیم. بعدش تو شرایطی که هممون امید داشتیم به فصل جدید و اومدن فولاد نوینو به لیگ برتر به فال خوب گرفتیم و امیدوار بودیم قضیه سربازا ختم به خیر بشه و تیم برای فصل جدید خودشو بسازه و همو چیزی میشه که ما میخوایم، یهو همه چی به هم ریخت. مدیرعاملمون استعفا داد. شرایط فولاد نوین روشن نبود. معلوم نبود مربی میمونه یا نه؟ تکلیف بازیکنای سرباز معلوم نبود. شرایط بودجه ای تیم به هم ریخته بود و خبرای بد و ناراحت کننده دورمون گرفته بود.
یه جنگ دیگه شروع شده بود برا ما خوزستانیا. بحث قومیتیو اوردن وسط. بحث هیئت مدیره اصفهانی کارخونه و...
بعدشم که هممون امید داشتیم مدیرعامل برگرده و تیمو بسازه، سرپرست انتخاب شد. فولادنوین هنو بهم ریخته بود. سربازامونو گرفتن ازمون و ناامید شدیم از اصلاح قانون. همه چی بهم ریخته بود. بعدشم که تیم شروع به یارگیری کرد هی ناامیدتر شدیم. بازیکن آخر تیر خلاصو بمون زد.
ای دلهره مگه ولمون میکرد؟ هی شبو روز میگفتم ای اسکو نمیدونه فولاد فقط برا ما تیم نیست، زندگیمونه. نکنه دلالا بیان وسط دوباره. نکنه اسکو مانه بفروشه به دلالا. نکنه مدیرامون نفهمن باید چیکار کنن.خدا کریمه.
تیم بازیاشه شروع کرد و سردرگم بود. بازی اول خوابم گرفت. بازی دوم حالم گرفت. معلوم نیس ای چه تیمیه. خو ای تیم حتا قهرمانم بشه خوزستونی بازی نمیکنه خو. ای تیم خو بدتر از تیم کیروشه که نمیتونه گل بزنه. موقعیت گل که نمیتونه بسازه.بازیکنم که نداره. پ آسمون میخوایم چه بکنیم تو بازیای سخت؟ ساسان میخواد نجاتمون بده؟
او هی حرص میخوردم. هی دلشوره داشتم. او انرژی که وا داشته باشم از قدرت فولادو ندارم.ولی فقط یه چی هس ای وسط.
مو دلم فقط به یه چیز روشنه. فقط یه صحنه تو ذهن مو دائم تاب میخوره. اینجارو میخوام با جزئیات بیشتر بگُم براتون.او سالی که قهرمان شدیم خو همتون یادتونه. همی دو سال پیش بود. او سال مو برا همه بازیا ظهر از سرکار میومدم دنبال کوکام که سرکار بود. با هم میرفتیم ورزشگاه. سرکارش اول کیانپارس بود. خوب ای صحنه ره یادمه. بازی با استقلال برخلاف همه بازیا که یه ساعت قبل بازی میرفتیم ورزشگا، حدس زدیم شاید ورزشگا شلوغ شه. رو ای حساب حدود سه ساعت قبل بازی مو رفتم دنبال کوکام. همیطور که مو وایساده بودم دم در شرکتش تا بیاد هی ماشیناره میدیدم دارن میرن ورزشگا او مو هی دلشوره داشتم. هی میگفتم خدا نکنه آبرومون بره. نکنه استقلالیا بیان ورزشگانه پر کنن. خو ایطور که زشته که ما خوزستونیا بریم حمایت از تیم تهران کنیم. خو اگه مانه بردن خو بعدش هی میگن تهران عروسیه... بعد ای اهوازیا چطور روشون میشه. چطور غیرتشون اجازه میده. او هی خودخوری میکردم.
همو موقع یه وانت وایساد توش کیپ آدم بود. همه هم جوونای عرب بودن. بم گفتن عمو ورزشگا از کجا باید بریم؟ قبل اینکه آدرس بدم بشون با ترس پرسیدم طرفدار کودوم تیمین؟ او هی میترسیدم بگن استقلال. یهو همشون از عقب وانت پرچمانه گرفتن بالا و با هم شروع کردن به یزله وشروع به خوندن "او لای لای" کردن و تشویق فولاد. مو به تنم سیخ شده بود. بم گفت عمو امروز از سوسنگرد اومدیم به عشق فولاد. مگه استقلالیم هس تو ورزشگا؟ خلاصه آدرس دادم بشونو رفتن او میخواسم بشینم گریه کنم.
رفتیم ورزشگاه. او نشستیم. دو ساعت قبل بازی بود. جا گیرمون نیومد طبقه پایین. رفتیم طبقه بالا. او هی جمعیت طرفدار فولاد میومد. مگه مو میفهمیدم گرمای هوانه؟ هی سرک میکشیدم جاهای خالیه ببینم او هی دعا میکردم که اونجاها هم فولادی بیاد. که اومد. سربلند بودیم تا اینجا.
بازی تموم شد باختیم. او مو که انقد ادعامه فولادیم میخکوب شده بودم سرجام. نمیدونستم چیکار باید کنم. یهو دیدم کل ورزشگا دارن یه صدا میگن: فولاد شهر اهواز...
او میزدن رو دمام. انگار که گل زدیم. او منم بلند شدم باشونو تشویق میکردم. او امید تو دلامون ریشه زد. او گریه اومد به چشامون. او توکل کردیم به خدا. مایی که همیشه خدا به نجابتمون میبخشه بمون. سربلند شده بودیم و قهرمان.
اونجا بود که مو ایمان اوردم به شعور خوزستانیا. هرچند که بعدش بقیه تیما هم ازمون تقلید کردنو ای کار به نام خودشون زدن ولی مو که میدونم ای کارشون فقط یه تقلید بود از ما خوزستانیا.فقط یه ادا بود که زودم یادشون رفت.
بگذریم. ما همیشه از تیممون حمایت کردیم. هیچوقت کسی بمون امید نداده و همیشه خودمون به خودمون امید دادیم و توکلمون به اون بالایی بوده. الانم داداش کوچیکتون فقط یه حرف داره باتون. ما خوزستانی هستیمو مث هوادارای بقیه تیما نیسیم که تیممونه ببریم تو حاشیه. ما حاشیرو از تیممون میگیریم. ما همونایی هسیم که نوجوونا فقط جرات دارن تو تیم ما بازی کنن و بازیکن بشن چون میدونن با یه حرکت اشتباه سر فحشه نمیکشیم به خودشونو خانوادشون. تشویقشون میکنیم. حمایتشون میکنیم تا بزرگ بشن و بازیکن بشن. برا همین میگن خاکمون گیراس. خاکمون که چیزی نداره که کسی گیر کنه بش. این ماییم که انقد مهربون و مهمون نوازیم که هر کی میاد پیشمون پای رفتن نداره. ما همونایی هسیم که تونسیم ارق بسازیم برا استانمون. برا باشگامون. همی میشه که آرشی که بخاطر پول رفت، تو بازی جلو فولاد گریه کرد و به سال نرسیده برگشت. همی میشه که عبدلازاده هی میگه مو برمیگردم به فولاد. همی میشه که مساریچ میگه مو برا فولاد جوون میدم و...
قبلش که ایطور نبود. همه بخاطر گرما و پول بیشتر میرفتن.ولی حالا ما تونسیم ارق بسازیم به فولاد.به خوزستان. ما تونسیم خوزستانو متحد کنیم تو خیلی چیزا. که حقمونه بگیریم.
بیاین خیال پردازیو بزاریم کنار. رویا بافی نکنیم. فعلا از دهکردی خبری نیس. فعلن قرار نیس برش گردنن. حداقل تا یه سال دیگه اونم اگه مدیریت جدید نتیجه نگیره شاید فرجی بشه. پ چرا دل خودمونه خون کنیم؟ چرا دل تیممونه خون کنیم؟ مگه میتونیم بازیکنایی که گرفتیمه پس بدیم؟ یا زمانو برگردونیم عقب؟ خو اونا اشتبا کردن چرا ما اشتبا کنیم؟ مگه پرسپولیسیا ای همه سال فحش دادن و تیمشونه بردن تو حاشیه تیمشون خوب شد؟ خو چرا ما ایکاره کنیم؟ مو فقط یه چیز میگم: بیاید خوزستانی باشیم. ما صبوریم و حاشیره از تیم میگریم و میندازیم رو غلطک. بهونه نمیدیم به تیم. تمرکز میدیم بشون. ما خداره داریم. هیچکودوممون راضی نیسیم به قیمت اینکه بگیم: دیدید مو درست گفتم و ای تیم تیم نمیشه، تیممون نتیجه نگیره. هممون میخوایم فولاد قوی باشه و همه رو بپوکونه. پس بیاین کمکشون کنیم. کمکشون کنیم کارشونه کنن. باقیش دیگه با خداس. اگه درست نشد، او موقعی که میشه تیمه تغییر داد اعتراض میکنیم. ته فصل. او موقع وقت خوبیه برا تغییر همه چی. ولی چرا تا او موقع که هیچی تغییر نمیکنه اعصابمونه خورد کنیم؟ حمایت میکنیم که نتیجه بگیرن. ایشالا نتیجه که گرفتن هممون خوشحال میشیم.ایشالا قهرمان میشیم و سربلند دوباره.
یا علی