دنیای فوتبال بار دیگر روی بی رحمش را به هواداران آلبی سلسته نشان داد، هوادارانی که سال پیش نیز در فینال ماراکانا مقابل رقیب دیرینه شان طعم تلخ شکست و نائب قهرمانی را چشیده بودند. امسال نیز امید قهرمانیشان با از دست دادن موقعیت در زدن پنالتی ها از بین رفت تا روزگار تلخ هواداران دوباره تکمیل شود. در سالگرد فینال جام جهانی، ماراکانا دوبار میگرید. اولین بار در سال 1950 برای مردم برزیل و بار دیگر در سال 2014 و تنها برای لیونل مسی. ماراکانا مرز باریک شادمانی و تالم را حس کرده است. شادی اش از حضور پسر فوتبال بر هر وجب از قلبش در آن فینال و تنها ساعاتی بعد پر از درد نبودن جام در دست همان پسری که هر ورزشگاهی چشم به راه قدمش است و او نتوانست میزبان خوبی برایش باشد.
تلخ است که دو دهه جامی را دست مردان سرزمینت ندیده باشی. سخت است که قبول کنی که با وجود عملکرد خوب، ستاره های تیمت در یکی از نسلهای طلایی شان به آنچه انتظارش را دارند نرسند. نمیتوان کتمان کرد که یک طرفدار دنبال حک شدن ستاره روی پیراهنش نباشد اما هواداران آرژانتین قبل از این ستارگانی چون مارادونا و باتیستوتا را از روزگار ودیعه گرفته اند. حالا که این همه قهرمان نشدن، سیل هجمه و پیکان طعنه ها شده چرا نیمه پر لیوان را نبینیم؟ آرژانتین در ضربات پنالتی به شیلی میبازد تا باز هم دستش از جام دور بماند اما دستانی را میفشارد که بازی برابر کلمبیا دستشان را گرفت و آن دست دستهای رومرو بود، کسی که در جام 2014 نیز دست مردان آبی و سپید را گرفت و از راه پر پیچ و خم نارنجی رنگ به سمت فینال هدایت کرد. شاید او را بتوان جانشین خلف سرجیو گویگوچه آ دانست و آینده روشنی برایش ترسیم کرد.
در ماراکانا، توپهای البی سلسته گل نمی شود تا تمام آن گل نشدن ها خاری شود در دل آبی سپیدهای فوتبال. اکنون مسی بار دیگر در یک قدمی جام پایش میلغزد تا قلب میلیونها آرژانتینی بلرزد. او همه کار میکند تا مردان سرزمین نقره، طلا به گردن بیاویزند و طلایی ترین دوران و خاطراتشان را تجربه کنند. اما تقدیر قصد تعبیر رویاهایشان را ندارد. او یک تنه بار تمامی تیم را به دوش میکشد و پدر تیم میشود. او حاضر است تمام جامها و عناوینش را به یک قهرمانی در لباس ارژانتین به تاراج دهد. او تنها به خودش فکر نمیکند و دلش همراه تیم است، به همین خاطر جای تعجب ندارد وقتی از پذیرش جایزه بهترین بازیکن کوپای امسال امتناع می ورزد. چون می داند میلیونها هوادارش بی جام مانده اند پس او نیز یکی است برای همه و جامی که برای همه باشد را ترجیح میدهد نه یک جام فردی.
نمی شود این میان از یک نفر ننوشت و او کسی نیست جز ماسکرانو. ماسکرانو از آن دست بازیکنانی است که در اقلیت به سر میبرند و در هر دوره مانند نوابغ نادر هستند. انها فوتبال را نه با پایشان که با جانشان بازی میکنند. امثال ماسکرانو در هر باخت برای کشورشان شکنجه میشوند و جان میبازند و زمان میبرد تا تولدی دوباره یابند. نامش رئیس کوچک است اما برای ارژانتین در میادین دست کمی از رئیس جمهور ندارد. او به وقتش در جام جهانی در برابر شوت روبن سرباز شده و سپر هم میشود، آنچنان که یک سرباز در برابر شلیک از مرز وطنش خود را سپر میکند. تمام ارژانتین در قامت او خلاصه میشود. ماسکرانو نیز از جام دور می ماند و شاید جام از ماسکرانو.
و در نهایت اینکه هواداران آرژانتین بی شک از اصیل ترین هواداران دنیا هستند. چه فرقیست بین احساس مادری که فرزندش نابغه است و مادری که فرزندش معلول! چه فرقی است میان هوادارانی که جام های مختلف را دست ستاره هایشان می بینند و میان هوادارانی که بوسه بسیاری از اسطوره هایشان را بر جام ندیدند؟ آرژانتین، من تو را در همه حال دوست می دارم، چه حال که در صدر هستی و چه در قعر باشی.
مارادونا خط خوانای دل ماست و امضایش مسی ...
سرزمینت پر آفتاب و ساق پای مردان مستطیل سبزت تا ابد طلایی!