طرفداری- باستین شواین اشتایگر، ستاره و کاپیتان تیم ملی فوتبال آلمان خدای سکو های آلیانتس آرنا در بمب نقل و انتقالات سال 2015 پس از 17 سال حضور در جمع باواریایی ها، راهی منچستر یونایتد شد. اما چه عواملی باعث اتخاذ این تصمیم از سوی بازیکن بینهایت محبوب مونیخیها شدند؟ پاسخ این سؤال دو روی یک سکه است که با هم به بررسی آنها میپردازیم.
روی اول سکه
ابتدای فصل 2012/13 بازیکنان بایرن مونیخ با پشت سر گذاشتن فصلی و بازیکنان آلمانی این تیم با پشت سر گذاشتن یورویی کابوسوار وارد فصل جدید شدند. یوپ هاینکس با بررسی دقیق خود از شکستهای سنگین و نایبقهرمانیهای پیاپی بایرن مونیخ، در فصل نقل و انتقالات بسیار هوشمندانه عمل کرد و نقاط ضعف تیم را پوشاند و ماشین جنگی خود را تا دندان مسلح و روانه کارزار کرد؛ کارزاری که هر روز که از آن میگذشت، آن ماشین جنگی در آن رسوخناپذیرتر و ترسناکتر می شد. در نیمه راه، خبری شوکهکننده دنیای فوتبال را درنوردید: «پپ گوراردیولا با قراردادی سه ساله از تابستان 2013 سکان هدایت بایرن مونیخ را بر عهده خواهد گرفت.»
پپ گواردیولا پس از کسب افتخارات فراوان در دوران حضورش در بارسلونا و زمان یک سالهای که برای استراحت در نظر گرفته بود، تبدیل به داغترین سوژه مربیگری برای تیمهای مختلف شده بود. با توجه به اینکه تنها چند روز پیش از اعلام خبر عقد قراردادش با غولهای مونیخی، در جشن یکصد سالگی فدراسیون فوتبال انگلیس، هم در صحبتهای خصوصی خود با سر الکس فرگوسن و هم در مصاحبه با خبرنگاران، مربیگری در لیگ برتر را آرزوی خود خوانده بود، انتشار خبر پیوستن او به بایرن مونیخ بسیار ناگهانی و تعجببرانگیز بود. بایرن مونیخ، اولی هوینس، کارل-هاینتس رومنیگه و ماتیاس زامر به دلیل بستن این قرارداد و شکار این شاهماهی بسیار مورد تمجید قرار گرفتند و تا مدتها این خبر و حواشی آن نقل محافل خبری بود. اما یوپ هاینکس، که تیمش دستنیافتنی به نظر میرسید، با اینکه در ابتدای فصل از عزم خود برای بازنشستگی در پایان فصل سخن گفته بود، از این حواشی به تنگ آمده بود و بسیاری از بزرگان فوتبال آلمان، از جمله لوتار متئوس، اولیور کان و میشائیل بالاک، اعلام این خبر پیش از پایان فصل را نوعی توهین به پیرمرد سرخروی گلادباخی قلمداد کردند.
با آغاز نیم فصل دوم نه تنها اثری از تحت تأثیر قرار گرفتن تیم از بمب خبری افسی هالیوود به چشم نمیخورد، بلکه بازیکنان با تمرکزی شگفتانگیز و قدرتی مثالزدنی به راه خود ادامه دادند، تا جایی که با سریعترین قهرمانی تاریخ بوندس لیگا، که با رکوردشکنیهای پیاپی همراه بود، قهرمانی مقتدرانه در لیگ قهرمانان اروپا و قهرمانی در جام حذفی آلمان، سه گانهای تاریخی برای باشگاه رقم زدند. در این بین باستین شواین اشتایگر، کاپیتان دوم تیم، بیش از سایرین ستوده میشد و یوپ هاینکس بارها و بارها لب به تمجید از او گشود و از تأثیر غیر قابل انکار او در قهرمانیهای بایرن سخن گفت.
پس از خداحافظی احساسی هاینکس و روی کار آمدن گورادیولا، پوستاندازیهای بایرن آغاز شد. بایرن، لوئیز گوستاوو را به وولفسبورگ واگذار کرد. خاوی مارتینز پس از مصدومیتهای متناوب خود بعضاً در پست مدافع مرکزی به بازی گرفته میشد و شواین اشتایگر هم با مصدومیت قدیمی خود دست و پنجه نرم میکرد تا اینکه گواردیولا برای حل مشکل پست هافبک دفاعی خود دست به ابتکار و ریسکی عجیب زد و فیلیپ لام را به مرکز میدان منتقل کرد؛ انتقالی که در ابتدا با تمجیدهای فراوان از گواردیولا و لام همراه بود اما با نزدیکشدن به مقاطع پایانی فصل و آسیبپذیر نشان دادن بایرن در خط دفاعی، تمجیدها به انتقاد تبدیل شدند. گواردیولا با اصرار خود بر بازی با سیستم 1-4-1-4 و استفاده از یک هافبک دفاعی و ترجیح دادن فیلیپ لام برای بازی در این پست، شواین اشتایگر را در پستهای متفاوتی به بازی گرفت. اما به دلیل ناآمادگی شواینی و نتایج قابل دفاع بایرن تا مقاطع پایانی فصل، انتقادی در این زمینه از او نمیشد. اما نقطه عطف فصل و اولین اصطکاک گواردیولا با کاپیتان دوم خود، از بین دو نیمه شکست تحقیرآمیز بازی برگشت نیمه نهایی لیگ قهرمانان برابر رئال مادرید آغاز شد.
در آن زمان بایرن مونیخ بنا به توصیه مربی خود با پاسکاریهای زیاد خود مالکیت توپ بالایی در اختیار داشت اما از خلق موقعیت بر روی دروازه حریف اسپانیایی خود عاجز بود. بر طبق اخباری که هرگز نه تأیید و نه تکذیب شدند، ماریو مانژوکیچ، مهاجم سرکش و کرواتِ وقت بایرن مونیخ، در بین دو نیمه و در رختکن با عصبانیت رو به پپ گفته است: «ما به قدری پاس میدهیم که وقت برای گلزنی نداریم.» بنا بر گفتهها و اخبار، در این لحظه و پیش از آغاز درگیری لفظی بین پپ و مانژوکیچ، شواین اشتایگر به تأیید حرف همتیمی خود از او دفاع میکند و این آغازی میشود بر اختلافی بین مربی و ستاره محبوب تیم. گورادیولا خطاب به مانژوکیچ میگوید: «در تیم آیندهات موفق باشی.» و همان جا تکلیف مهاجم کروات را مشخص میکند. اما شواین اشتایگر به دلیل محبوبیت بینظیری که بین هواداران و اولتراهای مونیخ دارد، بازیکنی نیست که با او چنین برخوردی انجام دهد.
با پایان فصل با دو عنوان قهرمان برای پپ و بایرن و ناکامی بزرگی در لیگ قهرمانان اروپا، بازیکنان به همراه تیمهای ملی خود راهی جام جهانی شدند. دقیقاً یک سال پیش در چنین روزهایی، باستین شواین اشتایگر با نمایشی خیرهکننده از قدرت و تعصب توانست تیماش را در امریکای جنوبی به قهرمانی جهان برساند تا جهانیان به ستایش از او و عملکرد خیرهکنندهاش در طول تورنمنت و به خصوص دیدار فینال بپردازند.
بلافاصله پس از پایان جام جهانی حواشی پیرامون افسی هالیوود آغاز شد. تونی کروس پس از شایعات و کش و قوسهای فراوان بالأخره به رئال مادرید پیوست و چند روز پس از آن ژابی آلونسو، هافبک پابهسنگذاشته رئال مادرید راهی مونیخ شد. خرید آلونسو در حالی توسط بایرن و به درخواست پپ انجام شد که بایرن در پست او باستین شواین اشتایگر، خاوی مارتینز، سباستین روده، پییر امیل هویبیرگ و فیلیپ لام را در اختیار داشت و تیاگو آلکانتارا هم میتوانست در آن پست بازی کند. مصدومیتهای قدیمی و فشار سنگین جام جهانی، شواین اشتایگر را از میادین به دور نگه داشته بودند، تیاگو آلکانتارا و خاوی مارتینز به دلیل پارگی رباط صلیبی غیبتی طولانی داشتند و هویبیرگ و روده بیتجربه بودند.
پس در آن زمان خرید یک بازیکن باتجربه بین المللی در سطح ژابی آلونسو معقول به نظر میرسیده است. اما واقعاً در آن پست بازیکنی باکیفیت و معقولتر از هافبک پابهسنگذاشته اسپانیایی نبود؟ پاسخ این سؤال با تصمیمات پپ کمی تناقض دارد؛ پپ که در ابتدای فصل بازی با سه مدافع را در دستور کار قرار داده بود، گاه و بیگاه از داوید آلابا در مرکز میدان و پست هافبک دفاعی (پستی که آلابا بازی خود را از آن آغاز کرد و در تیم ملی هم در آن پست بازی میکند) استفاده کرد و در واقع میتوان این گونه گفت که ژابی آلونسو اگر به عنوان یک گزینه دیگر یا صرفاً ذخیرهای مطمئن برای بازیکنان اصلی بایرن در میانه میدان جذب میشد، کاملاً خرید عاقلانهای بود. اما بازی گرفتن از او به صورت مداوم و بازیهای نود دقیقهای، تاوان سنگینی برای مونیخیها داشت؛ زیرا ژابی بارها در طی فصل نشان داد که بازیکن نود دقیقه نیست و از دقیقه شصت بازی به بعد بسیار پراشتباه ظاهر میشود. درصد خطای پاسهایاش به شدت افزایش مییابد و توان نبردهای تن به تن و دوندگی برای کمک به دفاع در ضد حملات را ندارد.
اما هواداران باواریاییها، دلخوش به بازگشت رئیس به خیال نیمکتنشینشدن ماتادور ریش قرمز، تا اکتبر امیدوارانه به تشویق تیم خود پرداختند. اما زمانی که شواین اشتایگر به میادین بازگشت، چیزی برای همیشه تغییر کرده بود؛ او دیگر یک هافبک دفاعی نبود و بدتر از آن، دیگر بازیکن ثابت تیم به شمار نمیرفت. او یا در اواسط بازی به میدان میآمد و یا در اواسط نیمه دوم از بازی بیرون کشیده میشد و زمانی هم که در کنار ژابی آلونسو در میانه میدان گمارده میشد یک خط جلوتر از همتای اسپانیایی خود قرار میگرفت و دائماً از این زوج انتقادات زیادی مطرح میشد. حتی در بسیاری از مقاطع فصل، شواین اشتایگر در پست شماره ده و پشت مهاجم به بازی گرفته میشد که این خود بسیار سؤالبرانگیز است.
آیا بایرن در پست شماره ده عاری از بازیکن با کیفیت است؟
آیا ماریو گوتسه، تیاگو آلکانتارا و حتی توماس مولر فاقد کیفیت و تجربه لازم برای بازی در آن پست هستند؟
اگر پاسخ سؤالات بالا مثبت باشد، پس دلیل فروش تونی کروس (یکی از بهترینهای دنیا در این پست) به رئال مادرید در تابستان 2014 چه بود؟
بسیاری از هواداران و رسانهها در زمانی که هنوز انتقال او به رئال مادرید قطعی نشده بود، دلیل اصلی تمایل او به جدایی را عدم دستیابی به توافق بر سر تمدید قرارداد به خاطر درخواست بالای او برای دستمزد سالیانه اعلام کردند. کروس بر مبنای قراردادی که با بایرن داشت تا پایان جولای 2015 سالانه 4/5 میلیون یورو از این تیم دستمزد دریافت میکرد اما شایعات درخواست دستمزد سالانه 12 میلیون یورویی را به او نسبت می دادند.
اما پس از انجام انتقال به رئال مادرید با قراردادی تنها به ارزش سالانه 6 میلیون یورو مشخص شد که شایعات به هیچ عنوان صحت نداشتهاند و گمانهزنیها درباره نارضایتی او از پستاش و سبک بازی مد نظر گواردیولا، به واقعیت نزدیکتر شد (با جست و جو در اینترنت، میبینیم که برخی منابع دستمزد سالانه کروس را حتی تا 12 میلیون یورو تخمین میزنند، اما منابع موثق نظیر بیلد و بلیچر ریپورت از مبالغی بین 5 تا 6/5 میلیون یورو صحبت میکنند. هر چند که با وجود پرداخت سالیانه 12 میلیون یورو به ماریو گوتسه و 12 میلیون یورو به روبرت لواندوفسکی، آیا پراخت حقوقی درخور به چنین جواهر ارزشمندی، بیفایده بود؟ زمان ثابت کرد که اینطور نبوده است).
گواردیولا همواره از شواینی حمایت کرده است و جدایی او را تصمیمی شخصی قلمداد کرده است. اما مربی ای با تجربه پپ قطعا متوجه این موضوع هست که با اسطوره، نماد، هویت و قدرتمند ترین بازیکن تیم نباید به صورت علنی و رسمی به مخالفت و نزاع پرداخت. کما اینکه همین شیوه به ظاهر مسالمت آمیز هم با اعتراض های بایرنی ها در سراسر دنیا و حتی خود مونیخ مواجه شده است.
حال این قطعات را کنار هم بگذاریم. باستین شواین اشتایگر، کاپیتان تیم ملی آلمان و قهرمان جهان، پس از بروز اختلافاتی نه چندان سطحی با سرمربی خود و البته این بهانه که او مصدومیتهای زیادی داشته است، به ندرت به بازی گرفته میشود و وقتی هم که به بازی گرفته میشود، در پستهای غیر تخصصی نظیر هافبک تهاجمی یا بال چپ به زمین میآید و حتی با وجود ارائه بازی خوب در همین پستهای غیر تخصصی، باز هم در بازیهای حساس تعویض میشود (شواین اشتایگر در بازی برگشت برابر بارسلونا دو پاس گل به همتیمیهای خود داد اما باز هم به همراه لام و مولر تعویض شد). به همه اینها این را هم اضافه کنید که یک اسپانیایی مسنتر، که از دوران اوج خود فاصله گرفته، جام جهانی کابوسواری را سپری کرده و اشتباهات مرگبارش بارها تیم را در طول فصل در مخمصه قرار داده، به او ترجیح داده میشود.
شواین اشتایگر بارها اعلام کرده است که قصد خداحافظی از فوتبال را چه در عرصه باشگاهی و چه در عرصه ملی تا سال 2018 ندارد. بازیکنی که یکی از تنها دو بازیکن بالای سی سال تیم سرشار از استعداد جوانی مثل آلمان است، برای تضمین جایگاه خود در ترکیب قهرمان جهان نیاز به بازی دارد، آن هم در پست تخصصی خود. اگر همه این جوانب را در نظر بگیریم، میتوان اینگونه برداشت کرد که شواین اشتایگر چارهای به جز خروج از آلمان و پیوستن به منچستر یونایتد، تیمی که در پست او خلأی جدی احساس می کرد و از همه مهمتر،مربی سابق خود، کسی که احیای دوران ورزشیاش را مدیون اوست، در آن تیم کار میکند، نداشته است و با تمام سختیها و فشارها به سمت درب خروج باشگاه هدایت شده و تصمیم درستی گرفته است.
روی دوم سکه:
سؤالی مانند خوره به جان هواداران شواین اشتایگر افتاده است: چرا در مونیخ نماندی، نیمکتنشینی برای یک فصل (به مانند ژاوی) را تحمل نکردی تا مسیر اسطوره شدن را تا انتها بروی؟ و سؤالی بزرگتر ذهن هواداران ایرانی این بازیکن را به خود درگیر کرده است: چرا منچستر یونایتد؟
اگر بخواهیم از زاویهای متفاوت به این انتقال و حواشی ایجادشده پیرامون آن بنگریم، باید حافظهای قوی داشته باشیم. شواین اشتایگر همواره در دوران ورزشی خود پیشنهادهای زیادی از باشگاههای بزرگ اروپایی داشته است؛ چلسی، بارسلونا، منچستر یونایتد و رئال مادرید. حتی در سال 2008 در مصاحبهای با یکی از نشریات اسپانیایی وقتی از علاقه خود به رنگ سفید صحبت کرده بود، همه او را مادریدی دانستند. اما او در همان فصل و در شبی احساسی در برابر هواداران پرشور مونیخی از تعهد خود به باشگاه صحبت کرد، نماد باشگاه را بوسید و به هواداران قول تمدید داد
او در اوج دوران شکوفایی خود ماندن در تیمی را انتخاب کرد که در ابتدای راه بزرگی در اروپا قرار داشت. اما نباید فراموش کرد، شواین اشتایگر همواره از دوران جوانی خود هر بار درباره پیشنهادات خارجی و بازی در لیگی غیر از بوندس لیگا مورد سؤال قرار گرفته است، آن را چالشی بزرگ و هیجانانگیز یاد کرده و جمله «آینده را نمیتوان پیشبینی کرد» در همه مصاحبههای او به چشم میخورد. برادر بزرگ او توبیاس از هواداران سر سخت منچستر یونایتد بوده است و همواره او را به پیوستن به این تیم تشویق کرده است. کیست که از پیروی برادر کوچکتر از و اعتماد به برادر بزرگتر خود، آگاه نباشد؟
قرارداد سه ساله شواین اشتایگر علاوه بر سود مالی بیشتر نسبت به قرارداد او در بایرن مونیخ (او در بایرن سالی 8 میلیون یورو و در منچستر یونایتد سالی 10 تا 19 میلیون یورو بر مبنای شایعات مختلف دریافت خواهد کرد) یک پیغام واضح دارد: او نه تنها تسلیم نخواهد شد، بلکه قول فرانس بکن بائر، اسطوره فوتبال آلمان، او شجاعت بی نظیری در پذیرفتن این چالش بزرگ به خرج داده است. لیگ برتر با تمام جذابیتهای غیر قابل انکاری که دارد، لیگی سخت و نفسگیر است که قدرت جسمی و ذهنی بالایی میطلبد. نبرد در سه یا چهار جام در طول سال، سه بازی در هفته در اکثر مقاطع فصل و عدم برخورداری از تعطیلات نیمفصل، موانع و چالشهای پیش روی او هستند که قطعاً به آنها فکر کرده و می خواهد خود و روح جنگنده خود را در کارزاری دیگر بیازماید و به همگان ثابت کند که بازیکنی تمامشده نیست که بخواهد بار سفر به غرب آسیا یا ینگه دنیا ببندد.
مصاحبههای او پس از قطعی شدن انتقالاش به یونایتد و اینکه به مانند ایکر کاسیاس مراسم خداحافظی یا کنفرانس خبری نداشت و تنها در چند پست اینستاگرامی و فیسبوکی از هواداران تشکر کرد، کمی به مذاق دوستداران او تلخ آمده است. اما این مسائل به شخصیت و روحیه بازیکن مربوط میشود. کاسیاس همواره انسانی احساسی و مملو از هیجانات بوده است. اما تصور اینکه شواین اشتایگر به جلسهای بیاید، پشت میکروفون بنشیند و بگرید، کمی با آن شخصیت جنگجویی که در میانه میدان از او میشناسیم، فاصله دارد. از طرفی او به پرتغال یا فرانسه یا اسکاتلند نرفته، بلکه از تیمی بزرگ به یک تیم بزرگ دیگر منتقل شده است. باید درک کرد که او نمیتواند تیم جدید و هوادارن جدید خود را فراموش کند و مدام درباره اتفاقات باشگاه پیشین خود اظهار نظر کند و با سوز و گداز از سختی جدایی و دوری شکایت کند. سنگینی و سختی این جدایی را از مصاحبه بازیکنان بایرن مونیخ میتوان حدس کرد که برای او هم چقدر سخت بوده است. اما یک رهبر، یک بازیکن بزرگ، پس از عرض ارادتی مفصل به هواداران خود در مونیخ، تمرکز خود را متوجه خیل عظیم هواداران جدید خود میکند. کاری که رئیس به درستی انجام داده است.
اما انتقال او به یونایتد خاطر بسیاری از هواداران بایرن مونیخ در ایران را مکدر کرده است. این موضوعی است که تنها در ایران و به خاطر کلکلهای سنتی این دو تیم تبدیل به دشمنی دیرینهای شده است. بایرن مونیخ از آن دسته باشگاههایی است که با اکثر باشگاههای اروپایی روابط خوب و محکمی دارد و همانطور که با رئال مادرید، باسلونا و چلسی روابط خوبی دارد، منچستر یونایتد هم از این دسته مستثنی نیست (البته منظور در سطح مدیریتی و بین باشگاهی است که به یمن ریاست چندین ساله رومنیگه بر گروه جی 14 تحقق یافته، نه از منظر هواداری). از نظر هواداران بایرن در سراسر دنیا، شواینی به رقیبی دیرینه و سنتی منتقل شده و از نظر هوادار ایرانی، شواین اشتایگر به دشمنی خونی و قسمخورده پیوسته و گناهی نابخشودنی مرتکب شده است. اما واقعاً اینگونه نیست. شواین اشتایگر بازیکنی بزرگ، جسور و جاهطلب است که پس از کسب افتخارات بیشمار با پیراهن بایرن مونیخ، حال سودای افتخارات و تجربیات جدیدی را در سر میپروراند.
نتیجه گیری:
1. در اینکه شواین اشتایگر یکی از اساطیر و بهترین بازیکنان بایرن مونیخ هست و خواهد بود، شکی نیست. در اینکه از عشق و علاقه او به بایرن مونیخ، آلمان، باواریا و هوادارن خود، ذرهای کم نشده هم شکی نیست. پس نمیتوان وصله خیانت یا عدم وفاداری را پس از هفده سال پر بار، به او چسباند.
2. اما در خصوص دو روی سکهای که مورد بررسی قراردادیم میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که با وجود میل و عطش فراوان او برای کسب تجربیات و چالشهای جدید در زندگی حرفهای و بازی کردن در لیگی غیر از بوندسلیگا، اگر سران بایرن مونیخ با او مهربانتر رفتار میکردند، اگر او شانسی برای بازی در پست تخصصیاش قائل بود و یا حتی اگر مطمئن بود که در پایان فصل پیش رو و اتمام قرارداد پپ گواردیولا، او از مونیخ خواهد رفت، حتی شاید پی نمیکتنشینی را به تن میمالید و یک سال را تحمل میکرد. اما در جایگاه او، در جایگاه کاپیتان تیم ملی فوتبال آلمان، که خونهای تازهای آماده پرکردن جای او هستند، این رفتارها و اما و اگرها باعث شدند تا او با لبی خندان و آغوشی باز، جرأت «بله» گفتن به وسوسهای قدیمی و درونی را پیدا کند و با آسودگی خیال باشگاهی جدید را انتخاب کند.
بله، او به سمت درب خروج باشگاه هدایت شد، اما نه با اشک و آه و حسرت، بلکه با خیالی آسوده، وجدانی راحت و لبی خندان.