طرفداری- هرگز پیش از آن به میدلزبرو اهمیت نداده بودم. آن ها برای من باشگاهی بی اهمیت، با تیمی متوسط، استادیومی جدید و هواداران کم تعداد اما وفادار بودند. این روند اما، البته تا اواسط دهه 90 ادامه داشت.
اسموگی ها (مردم منطقه تیساید در شمال شرق انگلستان) که برایان رابسون جوان را در نقش بازیکن/مربی می دیدند، در سال 1995 با قهرمانی در دسته اول، برای نخستین بار به لیگ برتر رسیدند. ترکیب جوان میدلزبرو در آن زمان با بازیکنان خوبی مانند نایجل پیرسون، پل ویلکینسون، رابی ماستو، کلایتون بلکمور، اووه فوکس و یان اوگه فیورتوفت توانسته بود به لیگ برتر صعود کند.
آن ها درآمد خوبی برای خرید بازیکن داشتند و بنا به عادت، اذهان عمومی منتظر خرید بازیکنان خوب دسته اول یا بازیکنان نیمکت نشین تیم های لیگ برتری بودند. اما بورو به سرعت جونینیو ستاره جوان (و به تازگی ملی پوش شده) سائوپائولو را به خدمت گرفت. جونینیو در تیساید؟ اینطور در نظر گرفته شد که آن ها این بازیکن را جذب کردند تا ترکیب خود را حول محور او بسازند.
آن ها به سرعت امرسون برزیلی را که دو سال پیاپی با پورتو به قهرمانی پرتغال رسیده بود را جذب کردند. شهرت این بازیکن در آن زمان به گونه ای بود که از او با لقب بولدوزری با موهای پرز دار یاد می شد. این بازیکن با ظاهری غارنشین، نامرتب و به شکل خنده داری جدی و برخلاف کلیشه های معمول برزیلی بود. دیگر پس از خرید او، همگان منتظر بمب های جدید بورو بودند.
هزینه کردن ها در آنجا متوقف نشد. آن ها به سراغ قهرمانی ایتالیایی لیگ قهرمانان اروپا فابریتزیو راوانلی رفتند و او را به خدمت گرفتند. هرگز دلیل ترک تورین و پیوستن به میدلزبرو را توسط راوانلی درک نکردم. این انتقال را می شد نقطه اوج بلند پروازی های یک باشگاه کو چک انگلیسی دانست.
پر سفید فوتبال ایتالیا، به عنوان یک گلزن مادرزاد با حرکاتی سرشار از هوش و فرصت طلب، وقتی که فرصتی پیش می آمد؛ با دو پای خوب و همه حقه های ایتالیایی به سرعت توانست در لیگ انگلستان جا بیفتد. همان طور که هواداران لیورپول به مانند من خوب به یاد دارند، او در نخستین بازی خود در لیگ برتر موفق شد در تساوی 3-3 مقابل لیورپول، هت تریک کند.
ستاره های دیگری نیز از راه رسیدند. آن ها مایکل بک ملی پوش دانمارکی را از کلن و برانکو باتجربه با سابقه 72 بازی ملی برای برزیل را از کورینتیانس خریدند. هرچند شكم بزرگ این بازیکن که به بزرگی قراردادش بود به دستمایه شوخی تبدیل شد و باید گفت اگر مدیران بورو اطلاع داشتند خریدهایشان تا کجا می تواند مولف باشد، از خیر خرید این بازیکن می گذشتند.
رابسون بازیکن با استعدادی را در ترکیب داشت و اینطور گمان می شد که می تواند برای قهرمانی به نبرد بپردازد. اما متاسفانه، اوضاع آنطور که حدس زده می شد پیش نرفت و این تیم در می 1997 سقوط کرد. اما آن ها پیش از رسیدن به آن نقطه، بارها هواداران را در تمام انگلستان شگفت زده کردند و این شامل کارهای عجیب و غریب رابی ماستو و کلایتون بلکمور نیز می شد.
آن ها تیمی متعلق به آن نقطه خاص از تاریخ بودند و تاثیر خود را گذاشتند. آن ها سه بار بین سال های 1996 تا 1998 به ویمبلی رفتند و هرچند فینال های مهم را باختند، اما نشان دادند که در روزشان، به جمع بهترین ها تعلق دارند. حالا نشستن و قضاوت کردن آن زمان شاید آسان باشد اما تصور اینکه آن شور و اشتیاق و در نهایت ناامیدی تا چه اندازه می توانست برای هواداران بورو دشوار باشد، سخت است.
این حقیقت که آن ها در نهایت سقوط کردند نباید مانع این شود که روزهای خوب و اینکه بورو در آن فصول تا چه اندازه تیم سرگرم کننده، خلاق و دوست داشتنی ای بود فراموش شود. آن ها 51 گل در آن فصل به ثمر رساندند. بهترین آمار در بین تمام تیم های خارج از هفت تیم بالای جدول. بهترین آمار تاریخ لیگ برتر در بین تیم هایی که سقوط کردند.
راوانلی در آن فصل 16 گل به ثمر رساند و این شامل هت تریک مقابل لیورپول و دربی نیز می شد. جونینیو بارها و بارها مدافعان و هافبک های حریف را با تکنیک و حقه هایش جا گذاشت و تحقیر کرد و از طرفی مهارت بالایش را در گلزنی از روی ضربات شروع مجدد را به رخ کشید. او دوازده بار در آن فصل گلزنی کرد تا نشان دهد چرا هواداران بورو او را در کنار اریک کانتونا و جورجی کینکلادزه (ستاره گرجستانی آن زمان منچستر سیتی) به عنوان بازیکنی با بیشترین استعداد ذاتی می دانستند.
به گذشته که نگاه می کنیم بیشترین تاثیر آن تیم، اثری نبود که آن ها در کوتاه مدت و در زمین گذاشتند. آن ها به یک فانتزی در فوتبال انگلستان دامن زدند، پر بال دادندو آن را ثابت کردند. آن ها بازیکنان سنتی و سخت کوش و جنگنده انگلیسی را در کنار ستاره های فانتزی خارجی با سابقه های بین المللی در ترکیب قرار دادند و تیمی جذاب را خلق کردند. آن ها نایجل پیرسون ها را در کنار جونینیو ها بازی دادند و نشان دادند که این کار ممکن است. آن ها نقطه عطفی را خلق کردند که با وجو سقوط و ناکامی، منجر به موفقیتی نهایی و دامنه دار شد.
این تیم میدلزبرو مسبب بزرگترین کوچ ستاره های فوتبال به جزیره شد. بدون حضور میدلزبرو نمی شد تصور کرد که در آن زمان ستاره هایی مانند جی جی اوکوچا، پائولو دی کانیو، ایال برکوویچ و کریستوف دوگاری بدون پیش زمینه آن امکان موفقیت بر جا مانده راهی انگلستان شوند. آن خرید ها سبب شد که بازار خرید فوتبال انگلیسی وسعت یابد و ورزش در این کشور آماده جهشی به سمت جلو شود. مدت زیادی پس از آن نگذشت که یک مرد فرانسوی با موهای پرپشت جو گندمی از لیگ ژاپن راهی جزیره شد و بازیکنان پر ادعای آرسنال را از شکلات خوردن محروم کرد.
مهم ترین نکته در این بین، آن بود که تیم رابسون نشان داد که تیم های ضعیف تر پاهایی برای ایستادن دارند. آن ها انحصاری که همواره رو به افزایش بود را از دست چند تیم خارج کردند و درهای رویا پردازی را برای همگان باز گذاشتند.
شاید همه با این نتیجه گیری موافق نباشند اما آن تیم بورو پیشگام بود. بیاید فراموش نکنیم که این تیم در دوره ای با راوانلی ها و جونینیو ها در لیگ برتر بازی می کرد که دانکن فرگوسن در اورتون گلزنی میکرد، دیان دابلین در کاونتری امتیاز جمع میکرد، دن استوریج در دربی ستاره آینده دار انگلیس بود و هنوز ویمبلدون یک باشگاه فوتبال بود!
باید این مطلب را در نظر گرفت که خرید های میلیون پوندی از لیگ های دیگر حالا به اتفاقی معمول تبدیل شده است؛ اما در آن زمان، این امر غیر قابل باور بود. در خصوص زمانی صحبت می کنم که تنها ارتباط ما با فوتبال ایتالیا و دیدن تکنیک ها و کیفیت هایی در سطح بین المللی، کانال 4 و گزارش های جیمز ریچاردسون بودند. گاهی فکر می کنم که ما نسل سوخته فوتبال انگلستان بودیم.
شاید که انقلابی که در زمینه هموار کردن راه ستاره های خارجی به لیگ انگلستان انجام شد، در آن فضای انحصاری نتیجه بخش نبود؛ اما باعث شد که نوجوانان زیادی بتوانند به رویای دیدن ستاره های ایتالیایی و برزیلی از نزدیک جامه عمل بپوشانند. آن ها بازی آخر را به بلک برن باختند سقوط کردند. آن ها علارغم نشان دادن جرقه های بسیار، از نظر ساختار نتوانستند عملکردی با ثبات داشته باشند و سقوط، نتیجه این عدم ثبات بود.
این نکته باید ذکر شود که سه امتیاز از این تیم به دلیل عدم وجود 11 بازیکن آماده در یکی از مسابقات کم شد. سه امتیازی که در نهایت منجر به سقوط شد. اما بیاید بگویم که اگر این اتفاق نمی افتادف بلند پروازی های بورو تا کجا ادامه پیدا می کرد؟ کدام بازیکنان بزرگ خارجی دیگری برای بازی در سلنت استادیوم (ریورساید فعلی) راهی شمال شرق جزیره می شدند تا صندلی های سرخ و چمن براق این استادیوم را از نزدیک تجربه کنند؟ انتهای رویا پردازی ها کجا بود؟
باید گفت که زیبایی و تخیلاتمان، دلیلی است که این ورزش برای ما محبوب است و آن میدلزبرو خدمت بزرگی به هر دوی آن ها کرد.