لیندا بازل/ روان درمانگر، اکوتراپیست
در گذشتههای نه چندان دور، انسانها همانند بقیهی حیوانات و گیاهانِ روی زمین، چرخهی طبیعی خود را با سرعت طبیعی طی کردند. گذر زمان با گذر فصلها، دورههای زندگی انسانی، زندگی حیوانی و گیاهی و هنوز با گردش با شکوه ماه و بقیهی اجرام آسمانی مشخص میشد. هوموسِاپین (گونه انسان دانا/امروزی)، گونهای که دیر، در تاریخ بلند و به شکل باورنکردنی کهن سیاره ی ما ظاهر شد، در دورهی جدید (از دریچه ی چشم جهان البته) پِلیستوسِن تکامل یافت. او برای زندگی تطابق پیدا کرده بود، که حکایت از نزدیکی و پیوستگی زیاد او به طبیعت اطرافش در ساوانای آفریقا و ماورای آن داشت. و ما به این شکل هزاره را پشت سر گذاشتیم. اما در ۱۵۰ سال گذشته، رابطه ی بشر با زمان، به طور بنیادی تغییر کرده است.
عضیها میگویند که مشکلات با گسترش کشاورزی و نوشتن شروع شد، اما واقعاً این انقلاب صنعتی (طلوع ماشین) بود که انسانها را به بندگی فرآیند ماشینی و زمان ماشینی درآورد و سرعت تصاعدی به سمت عصر رایانه، حتی بیشتر به این فرآیند شتاب بخشیده است. انقلاب صنعتی به اندازهی کافی بد بود (چارلی چاپلین در فیلم خود به نام عصر جدید به طور شگفتانگیزی، آن چرخدنده را تصور کرده بود) اما عصر رایانه میتواند برای نخستیسانانِ (انسانها، شامپانزه ها و غیره) دورهی پِلیستوسِن به طرز گیجکنندهای، آشفتگی بیافریند. و این حسی است که خیلی از انسانهای امروزی دارند، کاملا فرسوده و ناهمگام با عمیقترین ضمیر خود.
نتایج این جدایی از طبیعت و آهنگ طبیعت، هر روز خود را در دفتر روانپزشکان و پزشکان نشان میدهد. زندگی زیر فشار و زمان غیر طبیعی باعث ناراحتیهای روانی، اجتماعی و فیزیکی میشود. ما از ریتم طبیعی بدنمان و بقیهی کره زمین جدا شدهایم و با موفقیتی رو به کاهش در تقلا هستیم تا خود را با دنیای عجیب ماشینی و بیروحی که ساختهایم، وفق دهیم.
به عنوان یک رواندرمانگر و اکوتراپیست، وقتی بیمارهایی را میبینم که از افسردگی یا اضطراب رنج میبرند، از آنها میخواهم تا در دفتر روزانهای ، ساعات و دقایقی که هر روز بیرون و همچنین داخل خانه جلوی صفحهی رایانه میگذرانند را ثبت کنند. بیشتر اوقات، بیمارانم وقتی میفهمند که چقدر زندگی ماشینی دارند و از طبیعت و راههای طبیعی زندگی بشر جدا شدهاند و اثری که این جدایی روی روانشان دارد، شوکه میشوند. در واقع ،تحقیقی از دانشگاه اِسکس در سال ۲۰۰۹ نشان داد که مقداری راه رفتن در طبیعت میتواند در درمان افسردگی های ملایم و متوسط ، به اندازهی داروهای ضد افسردگی گرانی که میتوانند عوارض جانبی داشته باشند، موثر باشد.
امروزه کمبود زمان، به عنوان یک عامل روانی و اجتماعی استرسزا شناخته شده است. در یک اجتماع پرسرعت و به شدت پیچیده، دیگر زمان کافی برای همهچیز نیست؛ کارهای طاقتفرسایمان، مسئولیتهای مشترک اداریمان (مالیات، بیمه، مشکلات حقوقی)، عزیزانمان، فرزندان، جامعهی ما (شامل بقیه ی طبیعت)، به علاوهی تعویض و دنبال کردن رسانههای معمول و ارتباطات بیانتها برای ۲۴ ساعت و ۷ روز هفته. همواره در شتابیم تا ادامه بدهیم ولی به ناچار بیشتر عقب میافتیم. ما نهتنها سلامت خود، بلکه محل سکونتمان، محل سکونت مردم، گیاهان و جانورانی را که این سیاره را با آنها سهیم هستیم را هم از بین میبریم. اکوتراپیستها در زمینهی کمک به ما برای آرامگرفتن به آهنگ طبیعیتر زندگی، چه توصیههایی میکنند؟
اینجا چیزهایی هستند که میتوانند، تفاوتی ایجاد کنند؛ دوباره به محیط متصل شوید. ما میتوانیم، یاد بگیریم تا شتاب دائمی را تحمل کنیم و به یک مکان مورد علاقه، تمایل پیدا کنیم و ساکنش شویم. زمان بگذاریم تا رازهایش را بیاموزیم و به نجواهایش گوش فرا دهیم.
دوباره با یارتان و حیات وحش ارتباط برقرار کنید. حیوانات ما را با ریتم طبیعی حیوانیمان همراه می کنند. به همین خاطر است که درمان با کمک حیوانات در کاهش فشار خون و بهبودی انواع بیماریهای روانی، بسیار خوب عمل میکند. عمل سادهای مثل نوازش یک گربه یا تماشای پرندگانی که بین درختان پرواز میکنند، عمیقاً درمانبخش است.
دوباره به گیاهان متصل شوید. یک گلدان ساده روی لبهی پنجره، ما را به آهنگ یک دانه، یک نهال، یک برگ و یک گل آرام میکند. اگر در ضرباهنگ یک درخت در خیابان فرو بروید و لمسش کنید، موهبتهای خود را در یک روز شلوغ پیشکش خواهد کرد.
دوباره با چرخههای زندگی انسان همراه شوید. به جای مطالبه کردن برای ماندن در حالت نوجوانی ابدی (حالت دلخواه در جامعهی ما)، به خودمان اجازه بدهیم تا تازه بالغ و سپس پیرهایی شویم که به جای جنگیدن با آهنگ طبیعی زندگی انسان، به آن ارج مینهند. طبیعت به ما یاد میدهد که دانهها نمایان میشوند، گیاهان رشد میکنند، شکوفه میدهند، میوه داده و سپس پژمرده شده و سرانجام ناپدید میشوند. حکمت ارزشمندی است برای زندگیمان وقتی با تغییرات اجتنابناپذیر در زندگی خود و دیگران رو به رو میشویم.
به بدن وحشیمان دوباره متصل شویم. طبیعت وحشی ما نه تنها در طبیعت دست نخورده، بلکه در خون ما، دستگاه گوارش و نفسمان هم پیدا میشود. هر تمرینی که توجه ما را به بدنمان جلب کند، اکوتراپی طبیعی است. یوگا و رقص شاد از نفس کنترلشده آزاد میشوند و به چیزی که اِکو سایکولوژیست ها (روانشناسنان طبیعی) به آن «بومشناختی نفس» میگویند، تبدیل میشود.
زمان بیشتری را بیرون از خانه در طبیعت وحشی بگذرانید. بیشتر ما، اکثر وقتها در خانه هستیم. بدن و روانمان برای راه رفتن در کنار ساحل، مبهوت شدن در جنگل یا چند دقیقه در کنار یک زمین خالی، کنار جوی، التماس میکنند. این اوقات، زندگی را به ضربآهنگی التیامدهنده و طبیعی آهسته میکنند.
ایجاد تنها تعدادی از این تغییرات ساده میتواند حالمان را به طور چشمگیری دگرگون کند. امروزه اِکوسایکولوژی (روانشناسی طبیعی)، در حال اثبات این است که متصل شدن دوباره به طبیعت و موجودات طبیعی میتواند آسیبهای جدی را درمان کند؛ از جمله کاهش افسردگی، بهبود احساسمان از تندرستی، آرام کردن اضطرابمان و افزایش اعتماد بنفس.