مه چیز از یک غروب پنجشنبه و در برنامه مسابقه هفته با اجرای بی نظیر زنده یاد منوچهر نوذری شروع شد، جایی که جوانکی با پوست آفتاب خورده و تیره، در حالی که مانند خیلی از فالورهای مد در آن زمان پیراهنش را در شلوار جین بگی خود فروکرده بود، رودروی مجری کاریزماتیک صدا و سیما ایستاد و وقتی با سوال بهترین گلزن فوتبال دنیا کیست روبرو شد، نام اسطوره فوتبال برزیل را به شکل کامل و به صورت ادسون آرانتس دونا سیمنتو ملقب به پله، بیان کرد تا موجب تحیر اجرا کننده مسابقه که خودش منبع کاملی از اطلاعات بود شود.
میزان تعجب مجری به قدری بود که بعد از آن چندین بار دیگر از جوانک درخواست کرد تا آن نام را از ابتدا تلفظ کند و هربار با همان جواب اول روبرو شد و در دفعه آخر هنگامی که اسم مروارید سیاه فوتبال کامل بر لبان جوانک قلد بلند و لاغر جاری شد، مجری شوخ طبع مسابقه با آن میمیک کم نظیر صورتش جواب داد "خودتی".!!!
نام عادل فردوسی پور برای اولین بار در یک برنامه تلویزیونی پرمخاطب شنیده شد، او که علاقه بی حد و حصری به فوتبال داشت شاید از همان زمان رویای داشتن یک برنامه مرتبط با فوتبال را در ذهنش شاخ و برگ داد و به دنبال راهی گشت تا بتواند پا در پله های جام جم بگذارد. چیزی که سالها بعد به آن رسید، آن هنگام که بعد از چند وقت گزارش کردن مسابقات تنیس جام فیوچرز و از این دست مسابقات بی اهمیت، بالاخره توانست وارد وادی فوتبال در تلویزیون ملی شود و پروژه رویایی خود را کلید بزند. پروژه ای که نهایتاً در سال 78 به بهربرداری رسید و برنامه تلویزیونی 90 برای اولین بار از یک استودیو ساده و محقر در صداوسیما، با اجرای همان جوانک لاغر عشق فوتبال بر روی آنتن رفت تا میلیونها ایرانی رسماً با نام و چهره عادل آشنا شوند.
عادل خیلی زود با شکستن خطوط قرمز همیشگی رسانه ملی، قلبهای مردم را بدست آورد، خطوط سرخ رنگ هراسناک برای دیگر مجریان قاب جادویی، برای اجرا کننده اولین برنامه اختصاصی فوتبال در ایران چیزی جز خطوط ساده و کمرنگ نبودند، او که برنامه اش روز به روز مخاطبین بیشتری را جذب می کرد، در مدت زمان کمی تبدیل به یکی از مهمترین مهره های سیما برای جلب مخاطبین و از آن مهمتر یک فرصت بکر برای وارد شدن مدیران سیما به عرصه ای جدید در برنامه های زنده تلویزیونی و در نتیجه کسب درآمد ناشی از تبلیغات آن شد.
عادل فردوسی پور
تقریباً تمامی مردم می دانند که یکی از بزرگترین راه های کسب درآمد برای صداوسیما، پخش آگهی های تبلیغاتی است، چیزی که همه ما آن را با نام پیامهای بازرگانی می شناسیم، پیامهای که در بیشتر مواقع هیچ چیزی جز پیاده روی کردن بر روی اعصاب مخاطب ندارند و در واقع مدیران تلویزیون برای پخش این سوهان کشیدنها بر روی اعصاب مخاطبین است که میلیاردها تومان درآمد کسب می کنند. آگهی ها به قدری برای مدیران تلویزیون اهمیت دارند که هیچکسی اجازه آن را ندارد تا بدون پرداخت تعرفه مربوط، حتی اشاره کوچکی به یک برند و یا محصول خاص بکند.
در تمامی برنامه های زنده تلویزیون حتی نام یک بانک را به زبان نمی آورند تا مبادا بدون پول تبلیغ کرده باشند، البته اوضاع بدتر از این است، کافی است تا نگاهی به فیلمها و سریالهای پخش شده و در حال نمایش بی اندازید تا عمق فاجعه را درک کنید، آنجا می توانید به راحتی ببینید که حتی لوگوی کمپانی ماشینهای ساخت داخل که همه مردم با آنها آشنا هستند هم با چسب پوشیده می شود. این مسئله در حوزه ورزش نیز وجود دارد، هنوز فراموش نکرده ایم آن شبی را که حسین رضازاده برای کسب مدال طلای المپیک بر روی تخته رفت آن هم در حالی که با چند تکه چسب کاغذی لوگوی کمپانی تولید کننده لباس او پوشیده شده بود که شاید یک وقت نگاه مفت و مجانی مردم به آن نیافتد و آن تولید کننده بینوا تبلیغی بی هزینه در تلویزیون نکرده باشد.
فیلترهای امنیتی صداوسیما به شدت قوی هستند، شاخکهای دستگاه شناسایی تبلیغات غیر مجاز در صداوسیما حساس تر از هر گیرنده ای هستند، اما این همه ماجرا نیست، همیشه استثناهایی وجود دارد، مواردی مانند دوستی یک مجری بسیار پر مخاطب با یک روزنامه نگار تقریباً شناخته شده و قدیمی، کسانی که شاید گذشته خودشان را فراموش کرده اند، اینکه از گزارش کردن جام فیوچرز و یا سردبیری مجلات تخصصی آشپزی بانوان که جلوی تعطیلی همان را هم نتوانستند بگیرند به اینجا رسیدند، به جایی که حالا خیلی راحت وارد دنیای رانت خواران می شوند و با استفاده از همان بندهای خاص همیشگی برای دانه درشتها، بدون واریز حتی یک ریال به حساب خزانه دولت، کار خود را در پربیننده ترین برنامه تاریخ تلویزیون تبلیغ می کنند.
عادل فردوسی پور
همیشه می گویند هدف وسیله را توجیه نمی کند، اما باور کنید برای خیلی ها همیشه اینگونه نیست، به عنوان مثال فقط کافی است شما خودتان را یکی از بهترین های رسانه بدانید و در حالی که رقیبی برای خود متصور نیستید، ببینید که چند جوان بی ادعا و گمنام که با دست خالی و با استفاده از روش آزمون خطا و با تکیه بر قدرت کار گروهی و برنامه ریزی دقیق، کارشان به چشم آمده است و مورد قبول خیل عظیم مخاطبان قرار گرفته اند و شما را به حاشیه برده اند، آن وقت است که استفاده از رانتها و رفاقتها، حتی با زیر پا گذاشتن خطوط قرمز یک ارگان دولتی را حق مسلم خودتان می دانید.
موضوع به همین سادگی است، دوستان هنگامی که احساس خطر کردند به هر چیزی چنگ انداختند و از هیچ کاری ابا نکردند، در حالی که حق بدیهی ما برای تبلیغی کوتاه و چند ثانیه ای در تلویزیون آن هم در شرایطی که قرار بود تمامی حق و حقوق صداوسیما را بپردازیم، تنها بخاطر احساس خطر کردن دوستان مجری و روزنامه نگار و البته برنامه ویژه ای که برای راه اندازی یک سایت خبری جدید به بهانه جام جهانی و برای ادامه دادن آن در بعد از اتمام جام داشتند و می خواستند با تبلیغ آن در برنامه های زنده خود که عملاً ابزاری ویژه و منحصر در دست آنان است از سایر رقبا پیشی بگیرند، وتو می شود و اجازه نمی دهند در شب فینال لیگ قهرمانان اروپا تنها برای لحظه کوتاهی نام یک سایت ورزشی دیگر از رسانه دولتی این مملکت پخش شود.
آقایان در اولین برنامه 90 سال برای هم نوشابه باز می کنند و خیلی ریز و شیک و مجلسی برای افراد خاصی که سابقه رفاقت چندین ساله با هم دارند تبلیغ می کنند، آن هم بدون دادن پولی. آقایان نگران هزینه های سرسام آور تیمهای دولتی و هدر رفتن بیت و المال هستند، ولی نوبت به خودشان که می شود دیگر حق مردم بی معنی می شود، به قول قدیمی ها مرگ خوب است اما فقط برای همسایه، اصلاً چه معنا دارد وقتی کسی با کسی رفیق است پولی برای تبلیغات تلویزیونی پرداخت کند، اصلاً چرا نباید جلوی یک عده جوان بی ادعا که دارند با کمترین امکانات و ساپورت مالی، مچ گروهی آدم پرادعا در زمینه رسانه ای را می خوابانند را گرفت. باید به هر چیزی چنگ زد، باید از رابطه و رانت استفاده کرد، خواه آن رانت دوستی با یک آدم شناخته شده و تهیه کننده تلویزیونی باشد، خواه رفاقت با یک فوتبالیست سرباز فراری تحت فشار باشد که در یک مکالمه دو طرفه و از پیش طراحی شده در یک برنامه زنده مدام برای نفر سومی تبلیغ کنند و کسی هم نباشد گیر بدهد که آقایان این رپرتاژ آگهی که شما انجام می دهید، برایش هزینه ای پرداخت شده است یا نه.
سردبیران متخصص مجلات آشپزی که جنس نخود و لوبیا را خوب می شناسند و خبر ایجاد کردنشان هم مانند حرفهای خاله زنکی است، کسانی هستند که خودشان خالق واژه دست های پشت پرده هستند، واژه ای که خودشان به آن جامه عمل پوشاندند و برای رسیدن به اهداف خود از هیچ کاری دریغ نمی کنند، مانند نوشتن یادداشتی مجانی و خاص برای جادوگر بازنشسته فوتبال که قرار است بعضی دیگر آن را در برنامه زنده خود بخوانند و در عوض لطف دوستشان، کار مورد نظر او را در روی آنتن تبلیغ کنند تا شاید با این شکل بتوانند مخاطبین ناراضی از زرد نوشته های سایت قبلی را به محل جدید بکشانند و کمی در اوضاع خراب رقابت با دیگران سایت جدیدشان را بیمه کنند.
فردوسی پورو منوچهر نوزریمرحوم نوذری در جواب جوانک لاغر و عشق فوتبال که کلمه ادسون آرانتس دوناسیمنتو ملقب به پله را گفته بود جواب داد خودتی، ما هم به همان جوانک که می دانیم این مطلب را می خواند می گوییم خودتی، تویی که رفتارت چیزی متفاوت تر از معنای اسمت است، تویی که به هر آدم غیر فوتبالی تازه واردی برچسب می زنی و آنها را محق حرف زدن راجع به فوتبال نمی دانی، اما خودت فراموش کرده ای اگر حمایت جامعه فوتبالی نبود، باید در همان سال اول بساط رویایت را جمع می کردی و هنوز هم داشتی مسابقات تنیس جام فیوچرز را گزارش می کردی.