طرفداری- برای بازی دورتموند مقابل مونشن گلادباخ که شنبه قبل برگزار شد، یورگن کلوپ ایده جدیدی داشت. او یک ساعت شنی بزرگ به همراه خود به رختکن آورد و پیش از بازی آن را برگرداند. پیغام او ساده بود: زمان بیدار شدن رسیده است. واکنش بازیکنان اما اشتباه بود و شکست 3-1 تنها یک پیعام داشت. شیوه های کلوپ برای تهییج بازیکنان تیم در و خارج از زمین دیگر کارگر نبود.
تنها کافی است که ویدئوی سیلی زدن و بعد در آغوش گرفتن او با ماریان شار را مشاهده کنید. رفتار او با این مدافع نوجوان پس از پیروزی دراماتیک مقابل مارسی چیزی است که خاطره ای جز روزهای طلایی برایان کلاف با ناتینگهام را زنده نمی کند. وقتی ارزش کار کلاف با طوفان سرخ ناتینگهام مشخص می شود که بدانیم عملکرد او با دو قهرمانی اروپا را می توان با رکورد مربیانی نظیر پپ گواردیولا و ژوزه مورینیو قیاس کرد. این ها همه وقتی معنا پیدا می کند که این مربی جذاب می تواند در تابستان به تیم دیگری منتقل شود.
نام او و هشتگ #dankekloppo نه تنها در آلمان که در سراسر دنیا، به خصوص انگلستان در روزهای اخیر تکرار می شود. اگرچه بخشی از این داستان را می توان به مقصد آتی این مربی نسبت داد، اما نمی توان این احترام را به شخصیت ویژه کلوپ نسبت نداد. او احتمالا تنها آلمانی ای بود که باعث شد آدم های زیادی در انگلستان پیراهن باشگاهی با آرم فدراسیون فوتبال آلمان را بر تن کرده و به آن عشق بورزند.
علاوه بر عملکرد و آمارها و نتیجه ها، گیرایی شخصیت کلوپ، چیزی است که بین دیوانگان فوتبال در انگلستان طرفدار دارد. او شخصیت سرگرم کننده ای دارد. نمودی از دیوانگی و بارقه ای از دانش که گاه تحت تاثیرتان قرار می دهد. بازیکنان دیوان عاشق من هستند. نمی دانم چرا. او به خوبی می داند که چطور می تواند افراد مختلف را به شیوه های مختلف تحت تاثیر قرار دهد.
"دانستن دلیل محبوبیت او آسان است. او هیچوقت تغییر نکرده است. او آدم معتبری است با دانشی کافی از فوتبال و آدم ها، در تمام سکانس ها و شات ها همان یورگن کلوپی بوده است که می شناسیم. نقاب یا تظاهری در کار نیست. او همان کسی است که دوست دارید با او نوشیدنی بخورید." این ها را لارس والروت سردبیر فوتبالی Die Welt در این خصوص می گفت.
طنز ماجرا بی توجهی او به برندی است که خلق کرده است. مردی که از قاب تلویزیون آنقدر خودمانی هست که "کلوپو" صدایش بزنیم، بیش از هر نام، برند و شخصیت دیگری در آلمان مورد توجه قرار می گیرد. به هر حال مردی که او را همواره با سوئی شرت مشکی با رگه های زرد، با عینکی با قاب مشکی، موهای بور ژولیده، خنده های دیوانه وار و ته ریش های اصلاح نشده به یاد داریم، در آستانه فصلی دیگر از زندگی و شاید جذاب قرار گرفته است.
به عنوان کسی که دو سال پیاپی دست بایرن مونیخ را ازحیاط خلوتی به اسم فوتبال آلمان کوتاه کرد و چیزی نمانده بود آن ها را از قهرمانی در اروپا نیز ناامید کند، دردسرها از زمانی شروع شد که مشتریان دست به نقد و قانع کننده از راه رسیدند. مهم ایده های جدید هستند. نه پول. شما همیشه دوست دارید به عنوان تیم بی بضاعت تر از پس شکست تیم ثروتمند بر بیایید.
فلسفه فوتبال او شفاف بود. چیزی که همه آن را می دانند. بدون تاکتیک ها نمی توانید برنده شوید اما این احساسات هستند که تغییرات را به وجود می آورند. احساسات بسیاری از آن ها وقتی که مایکل زورک مدیرورزشی باشگاه دورتموند با چشم های خیس خبر رفتن کلوپ را اعلام می کرد، جریحه دار شدند. .
قسمتی از توانایی ها او جدا از کیفیت، که سرعت برقرار کردن ارتباط با هواداران، بازیکنان و همه افرادی است که به فوتبال ربط دارند. بیست و چهار ساعت پیش از فینال لیگ قهرمانان در ویمبلی او به انگلستان رسید و در محاصره پلیس ها در ترافیک لندن گیر کرده بود. اگر این تنها فینال زندگی من باشد، جایی بهتر از ویمبلی برای قهرمان شدن و رقیبی بهتر از این برای بردن وجود ندارد. اگر در شصت سالگی بمیرم آنقدرها نمی تواند بد باشد. چیزهایی هستند که وقتی پیر و خاکستری شدم از آن برای کودکان و نوه هایم تعریف کنم.
شهرت او به دلیل بازی هجومی معروف است اما او آرسن ونگر یا پپ گواردیولا نیست. مالکیت توپ شیوه او نیست. شیوه او در خصوص مستقیم بازی کردن و رساندن سریع توپ به حمله و بازی کردن در نزدیک دروازه حریف در بیشترین طول از زمان بازی است. او علارقم علاقه به ونگر، شیوه او را در دستور کار قرار نداده است. بازی آرسنال به مانند یک آهنگ لایت است. من هوی متال را ترجیح می دهم. من آدمی هستم که های فایو را امتحان می کند. من همیشه همه چیز را پر سر و صدا می خواهم. اگر بارسلونای فصل قبل چیزی بود که وقتی چهار سالم بود برای اولین بار آن را می دیدم، به سراغ تنیس می رفتم. فوتبال جنگنده چیزی است که آن را دوست دارم. روزهای بارانی، زمین سنگین و صورت های کثیف. آنقدر خسته که به خانه بروید و تا چند هفته دوست نداشته باشید فوتبال بازی کنید. این ها چیزی هستند که من دوست دارم.
وقتی در سال 2008 به عنوان سرمربی ای که از ماینز در دسته دوم جدا شده بود راهی دورتموند شد و با این سوال روبرو شد که هدف و بلند پروازی های شما تا کجاست یک جواب ساده برای خبرنگاران داشت. آمده ام که خاطره بسازم.