اينجا تهران است. استاديوم آزادي. يکي از آن بعد ازظهرهاي معتدل شهريور. با 70، 80 هزار تماشاگر نشسته روي سکوها و صندليها. چند هزار نفري از شب قبل همين اطراف بودهاند. 50 هزار نفري پيش از ظهر سکوها را پر کردهاند. ميليونها نفر برابر تلويزيونها نيمخيز شدهاند. نشستهاند و به تابلوهاي تبليغاتي که ميدان را محاصره کردهاند نگاه ميکنند. به تابلوهاي بيقوارهاي در پسزمينه و پيشزمينه. معرفيکننده همه اقلام و محصولات. لوگوي همهجور موسسهها و شرکتها را ميبيند. شامپو، ماکاروني و برنج، فرش، پوشاک، آبميوه و لنت اتومبيل. به زبانهاي فارسي و همين طور انگليسي. اينجا بازاري هفت جوش است. هفت رنگ. ناموزون. بدترکيب. سازمان ليگ احتمالا به هيچ پيشنهادي نه نگفته و همه گوشه کنارهای ميدان را ارزيابي مهندسي تمام عياري کرده. چنانکه همزمان نام دو بانک و يک موسسه مالي اعتباري روي تابلوهاي نمايش متحرک توجه را جلب ميکنند. عناوين تبليغاتي روي پيراهن بازيکنان هم جلب نظر ميکنند. جلو، عقب و حتي روي شانههايشان. نام يک مبل جلو پيراهن آبيها و عنوان يک شرکت هواپيمايي پشت آن. نام يک تور گردشگري جلو پيراهن سرخها و عناوين يک کارت اعتباري و يک نوشيدني پشت آن... بيشتر از سانتياگو برنابئو که به سرمايهداري مفرطش ميبالد. شلوغتر از اولدترافورد و سن سيرو که برندها و اسپانسرها در آستانهشان گدايي ميکنند...
پس از سپريشدن دقايق اوليه درمييابيد آن تبليغات بيقواره اهميت بيشتري از رخدادهاي داخل ميدان يافتهاند.
رنگ و آبدارتر و بسيار جديتر. اينجا در مييابيد هيچ يک از دو تيم براي پيروزي راهي ميدان نشدهاند. درمييابيد هيچکدام نميخواهند ببازند. نه امير قلعهنويي و نه علي دايي.
در مييابيد هر دو انتظار اشتباه حريف را ميکشند. انتظار و انتظار. بدون دريادلي. بدون سلحشوري. ملال و فقط ملال... طرفداران استقلال ميخواهند دلخوش کنند به ورود فرهاد مجيدي، ستاره قديميشان.
ولي پاي ستاره قديمي از فاصله چند متري دروازه پرسپوليس به توپ نميخورد. نميخورد و استقلاليها آه ميکشند.
کمي بعدتر دايي ستاره طلايياش، خلعتبري را راهي ميدان ميکند. مرد چند ميلياردياش را. مردي که مدتها دور از ميادين بوده را. ولي خلعتبري هم رمقي براي گرمکردن آب سردشده اين ديگ ندارد... سرانجام سوت پايان.
سومين تساوي صفر- صفر ميليارديهاي فوتبال ايران. عنوان «شهر رويايي» يکي از همان تبليغات دور ميدان در اين فوتبال بيقريحه و بيجسارت کماکان جلب نظر ميکند... بله اينجا تهران است. استاديوم آزادي. همه چيز صفر - صفر. همه چيز جز آن تابلوهاي رنگارنگ.
حميدرضا صدر . کارشناس فوتبال
منبع : روزنامه شرق
شنبه 16 شهريور