Rc6 the ROCKET:(((((((((((((
یاد خودمو مادربزرگم میوفتم
هیشکی خونمون نبود مامانبزرگم زنگ میزنه میگه بیاد خونه ما ناهار بخورید من برای اینکه بپیچونمش گفتم خونه غذا داریم
شب عاشورا بود. فته بودیم خونه خاله بابام که موقعی که داشتیم میومدیم خونه مامان بزرگم فهمیدیم فوت کرده.
خودش بهم یه فرصت داده بود که آخرین بار ببینم اما من این فرصتو از دست دادم :(