طرفداری- «دوایت یورک» در ماه دسامبر سال 1999 با زدن دو گل برای منچستر یونایتد در برابر وست هم به این مهم دست یافت. از آن زمان تا کنون، پنج بازیکن دیگر، از جمله تیری آنری، رابین فن پرسی و دیدیه دروگبا موفق به تکرار این دستآورد شدهاند. ترینیدادیِ خندان یونایتد اوایل آن فصل، که در بالاترین سطح فوتبالاش قرار داشت، سه گل به لستر سیتی زد. با این سه گل، یورک به 84 گل رسیده و رکورد قبلی 82 گل را، که توسط یک مهاجم شیلیایی در سال 1953 ثبت شده بود، شکست. پیش از دندانهای سفید شگفتانگیز یورک، گلزنترین خارجی فوتبال انگلستان مردی از «ایکیکِی1» بود، که، عجیب است بدانید، فوتبال حرفهای را در «یورکشایر» آموخته بود.
«جورج روبلِدو2» از پدری شیلیایی و مادری انگلیسی در ایکیکی به دنیا آمد؛ شهری بندری که بیشتر به خاطر ارتباطاش با معادن «پتاسیم نیترات» قرن نوزدهم در «صحرای آتاکاما» شناخته میشود. پس از کودتای سوسیالیستها در سال 1932 در شیلی، مادر یورکشایری روبلدو به همراه دو پسرش به «برَمپتون» — روستایی کوچک میان «بارنزلی» و «روتِرام» — سفر کرد. روبلدو تنها پنج سال داشت و برادر کوچکترش، «تِد»، که بعدها او نیز فوتبالیستی حرفهای شد، سه سال داشت. علی رغم تفاوتهای جغرافیایی و فرهنگی میان خانههای قدیمی و جدید روبلدوها، شیلی و یورکشایر پیشهای مشترک داشتند. جورج قسمت عمده سالهای پس از مدرسهاش را در معادن زغال سنگ میگذراند تا یک عایدی به دست آورد و در این میان به عنوان یک بازیکن غیر حرفهایِ نیمهوقت برای تیم «هادرزفیلد تَون» بازی میکرد. آغاز جنگ جهانی دوم به آن معنی بود که جورج هرگز نتوانست برای «ترییِرها3» بازی کند؛ تیمی که به خاطر سه قهرمانی در لیگ و یک قهرمانی در افای کاپ زیر نظر «هِربِرت چَپمَن» در دهه 1920 از جایگاهی مقدس در فوتبال آن زمان برخوردار بود. به جای آن، بزرگترین فرزند روبلدوها آموزش فوتبالیاش را در باشگاه محلی بارنزلی ادامه داد و در سال 1943 در 16 سالگی قراردادی حرفهای با آنها بست.
بر خلاف بسیاری از استعدادهای درخشانی که فوتبال امروزه را میآرایند، روبلدو بازیکن بااستعدادی نبود، بلکه بر روی قدرت بدنیاش، که در آن زمان نشانه عیار مهاجمان انگلیسی محسوب میشد، تکیه میکرد. «جانی استیل»، که در بارنزلی با روبلدو همبازی بود، در سال 1999 به «نشریه ایندیپندنت» گفت: «بازی او زیاد تجملی نبود، اما در بازی هوایی خوب و تمامکنندهای مؤثر بود. ورزشکاری ذاتی بود و به سختی تلاش کرد تا بازیکن خوبی شود. او مرد بزرگی بود، شخصی فوق العاده.» روبلدو اولین بازیاش را برای بارنزلیِ دسته دومی در آغاز فصل 47-1946 انجام داده و با زدن سه گل در برد 2-3 در برابر «ناتینگام فارست»، نشان داد که منظور استیل از عبارت «تمامکننده مؤثر» چه بود. فصل بعد، تد روبلدو، یک «هافِ راست4»، به دنبال برادرش به «اُوکوِل» آمد.
در ماه ژانویه سال 1949، پس از آنکه جورج در 114 بازی برای بارنزلی 47 گل به ثمر رساند، باشگاهِ تازه به لیگِ دسته اول صعودکرده نیوکاسل یونایتد برای جذب او وارد عمل شد. اما پیشنهاد آنها با یک مشکل مواجه بود. این باشگاه شمال شرق کشور مایل بود تا برای خرید مهاجم بارنزلی 26500 پوند بپردازد. این مبلغ در آن زمان رکورد نقل و انتقالات بریتانیا را میشکست. اما جورج قبول نمیکرد مگر آنکه برادرش نیز با او به سنت جیمز پارک منتقل میشد. تد تنها پنج بازی برای بارنزلی انجام داده بود و به عنوان یک فوتبالیست در سطح برادرش نبود. اما جورج مصمم بود. جوانترینِ روبلدوها، «والتر روبلدو»، چند سال بعد گفت: «جورج بود که تأکید میکرد باید کنار یکدیگر بمانند. تد قبول کرد، چرا که آرام و بیقید بود اما واقعاً برایاش اهمیتی نداشت.» بنابراین، مبلغ 26500 پوند به تدریج هزینه انتقال هر دوی آنها را شامل شد و باقی خانواده روبلدو نیز بارنزلی را ترک کرد. باشگاه برایشان خانهای یافته و اجاره را پرداخت میکرد. روبلدو اسپانیایی صحبت نمیکرد، بلکه به جای آن گویش یورکشایری غلیظی را ترجیح میداد. اما در نیوکاسل، عملاً به اولین ستاره خارجی فوتبال انگلستان تبدیل شد. البته نیوکاسلِ آن زمان عاری از کیفیت نبود. از جمله بازیکنانی که در ترکیب تهاجمی «جوردیها5» بازی میکردند، «جکی میلبِرن» افسانهای (از بستگان «چارلتونها6») و وینگر اسکاتلندی، «بابی میچل»، بودند و «جو هاروی»، باسابقهترین کاپیتان و مربی نیوکاسل و همچنین یک سرهنگ قدیمی ارتش نیز به بخش «هاف-بک7» تیم قدرت رهبری و نظم میبخشیدند. شاید بتوان آن تیم را آخرین تیم بزرگ کلاغها دانست، تا آنکه دوره «کوین کیگان» در دهه 1990 آغاز شد.
روبلدو در نیمفصل اول حضورش در سنت جیمز پارک پنج گل به ثمر رساند که یکی از گلهایاش منجر به پیروزی آنها در دربی شمال شرق مقابل ساندرلند شد. مطمئناً این گل علاقه هواداران «کلاغها» را به او افزایش داد. یک سال بعد، پس از یک فصل باشگاهی موفق دیگر، روبلدو در ترکیب تیم ملی شیلی برای شرکت در جام جهانی 1950 قرار گرفت. جالب اینجاست که شیلی در گروه انگلستان، محل فوتبالبازیکردن روبلدو، که بالأخره حضور در تورنمنت روبهرو رشد فیفا را پذیرفته بود، قرار گرفت. شیلی 0-2 مغلوب انگلستان شد، اگرچه جورج (که همتیمیها خورخه صدایاش میزدند) دیرکی را هدف قرار داد و نقل شده که یکی از مدافعین انگلستان در پاسخ به او گفت: «آرام باش، جورج! میدانی که، الآن برای نیوکاسل بازی نمیکنی.» روبلدو سپس در برد تسلیبخش 2-5 شیلی در برابر ایالات متحده امریکا گلزنی کرد تا تبدیل به قهرمانی ملی شود. روبلدو 31 بازی ملی برای کشورش انجام داد و 30 سال قبل از آنکه آقایان «آردیلس» و «ویلا» به عنوان ورودیهای تجملاتی لاتین در اسپرز مُد روز به تیتر یک روزنامهها تبدیل شوند، خود را ثابت کرد.
روبلدو در فصل 51-1950 چهارده گل برای نیوکاسل به ثمر رساند و آنها در لیگ چهارم شدند. در افای کاپ، کلاغها با شکستدادن «بِری»، «بولتون واندررز»، «استوک سیتی»، «بریستول رُورز» و «وُلوز» پس از دو دهه به فینال رسیدند. در ومبلی، روبلدو به اولین بازیکن اهل امریکای جنوبی تبدیل شد که پای در فینال خاصترین نمایش فوتبالی انگلستان نهاد و در کنار میلبرن، که دو گل به «بلکپول» زد تا جام به شمال فرستاده شود، درخشید. یک سال بعد، کلاغها برای دفاع از عنوان قهرمانیشان بازگشتند اما این بار، جورج و برادرش مرکز توجهات بودند. در سال 1927، «هافی گَلَچِر»، مهاجم ریزنقشی که هنوز هم عدهای او را برترین بازیکن تاریخ نیوکاسل میدانند، 39 گل در تمامی رقابتها به ثمر رساند و با این تیم به قهرمانی لیگ رسید. بیست و پنج سال بعد، قهرمان جدید کلاغها آن دستآورد بزرگ را تکرار کرده و تبدیل به اولین برنده خارجی کفش طلا شد. روبلدو در فصلی که برادرش برای اولین بار به تیم اصلی نیوکاسل راه یافت، 33 گل در لیگ به ثمر رساند. با بازگشت نیوکاسل به ومبلی پس از 12 ماه، این دو برادر در برابر آرسنال، که در اواخر فصل برتریاش را از دست داده و لیگ را به منچستر یونایتد تقدیم کرده بود، به میدان رفتند. آرسنال به خاطر آنکه بسیاری از بازیکناناش از مصدومیت بازگشته بودند، برای تسلط بر بازی به چالش افتاد. «والی بارنز» پیش از پایان نیمه اول به خاطر پیچش زانو تعویض شد و علی رغم صحبتهای روحیهبخش کاپیتان هاروی در بین دو نیمه («شما دلتان به حال یاران [جو] مِرسِر (کاپیتان آرسنال) سوخته است. اگر من آن جام را به دست نیاورم، دلتان به حال خودتان بیشتر خواهد سوخت.») به نظر میرسید که فینال در حال رفتن به سوی یک تساوی بدون گل است. این تا وقتی بود که گلزنترین مهاجم نیوکاسل مداخله کرد. در حالی که تنها شش دقیقه به پایان بازی مانده بود، میچل در سمت چپ فضا یافت و ارسالی مواج به سوی تیر دوم فرستاد. در حالی که توپ از پرش ناامیدانه یکی از مدافعین آرسنال گریخت، روبلدو دویدناش به سمت توپ را به بهترین شکل زمانبندی کرد، با ضربه سر به فولکلور ومبلی پیوست — توپ به شکلی مهارنشدنی با برخورد به دیرک دروازه وارد گل شد — و در این میان، دروازهبان توپچیها، «جورج اسویندین»، تنها قادر به ایستادن و تماشا بود. پیش روی 100000 تماشاگر، از جمله نخست وزیر بریتانیا، «وینستون چرچیل»، آن مرد اهل ایکیکی برد را تضمین کرده بود و هاروی از پلکان ومبلی بالا رفت تا بار دیگر آن جام قدیمی مشهور را دریافت کند.
روبلدوها یک فصل دیگر در انگلستان ماندند و جورج 18 گل دیگر به کارنامهاش افزود تا رکوردی را به ثبت برساند که برای شکستن آن، نسلها لازم بود. خانه، در قالب غولهای شیلی، «چولو چولو»، مقصد بعدی بود؛ در عصر پرداخت بالاترین حقوق، امریکای جنوبیها مبالغ بسیار بیشتری میپرداختند. حتی در دهه 1950 بازیکنان با انگیزههای اقتصادی به اهتزاز درمیآمدند. جورج و تد طی پنج سال با چولو چولو به دو قهرمانی لیگ رسیدند و به طور مرتب برای تیم ملی شیلی به میدان رفتند. نام این دو در دفاتر ثبتی فوتبال شیلی، «خورخه» و «ادواردو» ذکر شده است؛ نامهایی غلطانداز. همانگونه که والتر روبلدو بعدها ذکر کرد، این دو در شیلی توسط کشیشی از کليساى مشايخى پروتستان8 تعمید داده شدند و این فرد نامهایشان را «جورج اولیور روبلدو» و «ادوارد اولیور روبلدو» ثبت کرد.
جورج روبلدو در سال 1989 در سن 63 سالگی در «وینا دل مار» فوت کرد. تقریباً دو دهه قبلتر، برادرش تد از قایقی که از دوبی خارج میشد، ناپدید شد. جسد وی هرگز پیدا نشد؛ دلیل ناپدیدشدناش هرگز مشخص نشد. این اتفاق جورج را تا روز وفاتاش آزار داد — این دو برادر همه جا با یکدیگر سفر کرده بودند. مراسم خاکسپاری جورج در «سانتیاگو» حجم انبوهی از مردم را به سوی خود کشاند؛ این خاکسپاری شایسته مردی بود که، علی رغم تمامی دستآوردهایاش، هرگز فراموش نکرد که از کجا آمده است. فینال 1952 هدیه جاودان او و تد به فوتبال انگلیسی است: اولین جامی که به لطف کمکهای قابل توجه یک بازیکن خارجی به دست آمد.
1- Iquique
2- Jorge "George" Robledo
3- لقب تیم «هادرزفیلد تَون» [م.]
4 و 7- در سیستمهای آن زمان، زمین به سه قسمت تقسیم شده و به 2 یا 3 بازیکن عقب، «فول-بک»، به 2 یا 3 بازیکن وسط، «هاف-بک» و به بازیکنان جلو، «فوروارد» میگفتند. البته فورواردها تقسیم بندی دقیقتری داشته و به «وینگر»، «اینساید فوروارد» یا «مهاجم داخلی» و «سنتر فوروارد» یا «مهاجم مرکزی» تقسیم میشدند. وقتی بازیکنی در مرکز خط میانی قرار میگرفت به او «سنتر-هاف» یا «هافِ مرکزی» میگفتند و به دو بازیکنی که در دو سوی او قرار میگرفتند، «وینگ-هاف» میگفتند: بازیکن سمت راستی «رایت-هاف» یا «هافِ راست» و بازیکن سمت چپی «لفت-هاف» یا «هافِ چپ» [م.]
5- باشگاه نیوکاسل یونایتد در منطقه «تینِساید» در شمال شرق انگلستان واقع است. به کسی که اهل این منطقه باشد، «Geordie» (جوردی) میگویند [م.]
6- «سر بابی چارلتون» و «جک چارلتون» [م.]
8- Presbyterian Church