مهدی طارمی: تو بازی با پورتو به امباپه گفتم فقط پاس بده، اونم گوش کرد و من یه گل به سبک رونالدینیو زدم و کیلیان امباپه ازم خواست بهش یاد بدم چجوری کاشته بزنه (فان)
______________________________________________________
آفتاب غروب تو استادیوم دراگائو پورتو مثل یه فیلتر اینستاگرامی طلایی بود. یه بازی دوستانه بین پورتو و پاریسنژرمن، و من، مهدی طارمی، ستارهی ایرانی پورتو، آماده بودم که یه شب بهیادموندنی خلق کنم. نه فقط یه گل ساده، بلکه یه گل به سبک رونالدینیو که حتی کیلیان امباپه، پادشاه سرعت، رو هم انگشت به دهن کنه! هوادارای پورتو با طبل و شیپور انگار داشتن کارناوال ریو رو تو پرتغال راه انداخته بودن!
دقیقهی ۲۵ بازی بود. پاریسنژرمن با ستارههاش، از نیمار گرفته تا امباپه، فکر میکردن قراره ما رو قورت بدن. من نزدیک محوطهی جریمهی خودمون بودم که دیدم امباپه با اون سرعت جتمانندش داره مثل یه یوزپلنگ به سمتم میاد. توپ زیر پاش بود و با یه لبخند پرغرور بهم نگاه کرد، انگار میخواست بگه: «مهدی، آماده باش که الان ازت رد میشم!» منم یه چشمک زدم و گفتم: «کیلیان، فقط پاس بده، بقیهش با من!»
امباپه یه لحظه جا خورد، انگار یکی بهش گفته بود دیگه حق نداره تو پاریس کروسان بخوره! ولی انگار حرفم یه جادویی توش داشت، چون یه پاس نرم به من داد. من توپ رو گرفتم، دو تا مدافع پاریسنژرمن اومدن سمتم، ولی من مثل رونالدینیو تو اوجش، با یه حرکت بدن فینت زدم. اولی پرت شد سمت چپ، دومی ولو شد رو چمن! حالا فقط من بودم و دروازهبان، کایلور ناواس، که انگار داشت دعا میخوند توپ بهش نخوره.
یه نگاه به دروازه کردم و گفتم: «مهدی، وقتشه نشون بدی چرا بهت میگن پادشاه بوشهر!» با یه حرکت تکنیکی، توپ رو با نوک پا بلند کردم، یه نیمچرخش زدم و با یه شوت والی به سبک رونالدینیو، توپ رو فرستادم گوشهی دروازه! تور دروازه انگار داشت برای من کف میزد! استادیوم منفجر شد! هوادارا داشتن شعار میدادن: «طارمی، رونالدینیو، پورتو مال توئه!» منم پریدم وسط زمین، یه قلب با دستام درست کردم و داد زدم: «این واسه ایران!»
امباپه از اونور زمین بهم زل زده بود، انگار یه بشقابپرنده دیده بود. بعد بازی اومد پیشم و گفت: «مهدی، اون چی بود؟ تو مگه از سیارهی دیگه اومدی؟» من خندیدم و گفتم: «کیلیان، این فقط یه روز معمولی تو زندگی یه بوشهریه! تو فقط پاس دادی، منم کارو تموم کردم!» گفت: «مهدی، باید بهم یاد بدی. مخصوصاً اون کاشتههات! من کاشتههام همیشه میخوره به دیوار دفاعی!» من گفتم: «باشه، امشب بیا خونهم، یه دوره فشرده کاشتهزنی برات میذارم!»
بعد بازی، با یه ون مشکی که انگار از فیلمهای جیمز باند قرض گرفته بودیم، رفتیم خونهی من تو پورتو. یه آپارتمان شیک با ویو اقیانوس اطلس، پر از پوسترای پورتو و یه عکس بزرگ از خودم تو تیم ملی ایران. امباپه اومد داخل، یه نگاه به دور و بر کرد و گفت: «مهدی، اینجا انگار موزهی افتخارات توئه!» من گفتم: «کیلیان، اینا فقط یه گوشه از داستانمه! حالا بشین که قراره کاشتهزنی یاد بگیری!»
مامانم که اون موقع تو پورتو مهمونم بود، برامون یه قلیهماهی بوشهری درست کرده بود. امباپه یه قاشق خورد و گفت: «مهدی، این چیه؟ انگار دارم تو بهشت غذا میخورم!» من گفتم: «این قلیهماهیه، راز قدرتم تو زمینه! یه بشقاب دیگه بخوری، خودت میشی رونالدینیو!» همه زدن زیر خنده. حتی نیمار که با امباپه اومده بود، گفت: «مهدی، منم از این غذا میخوام!»
بعد شام، رفتیم حیاط خونه. یه دروازهی کوچیک گذاشته بودم برای تمرین. گفتم: «کیلیان، کاشتهزنی یه هنره. باید با قلب و مغزت بزنی، نه فقط با پا!» یه توپ بهش دادم و گفتم: «فکر کن داری برای پاریس تو فینال چمپیونزلیگ کاشته میزنی.» امباپه یه شوت زد، ولی توپ رفت تو پنجرهی همسایه! گفت: «اوپس، فکر کنم هنوز آماده نیستم!» من گفتم: «نگران نباش، منم اولین کاشتهم رفت تو مغازهی ماهیفروشی بوشهر!»
تا نیمهشب تمرین کردیم. من بهش یاد دادم چطور زاویهی بدنشو تنظیم کنه، چطور نفسشو کنترل کنه و چطور با یه چرخش مچ، توپ رو مثل موشک هدایت کنه. آخرش یه کاشتهی درستودرمان زد که رفت تو دروازه. امباپه پرید هوا و گفت: «مهدی، تو بهترین مربی دنیایی!» من گفتم: «کیلیان، مربی که سهله، من خودم یه پکیج کاملم! فقط یادت باشه، دفعه بعد که تو زمین منو دیدی، فقط پاس بده!»
صبح که شد، امباپه و نیمار رو رسوندم فرودگاه. تو راه، کیلیان گفت: «مهدی، تو نه فقط یه بازیکنی، یه جادوگر زمینی! من ازت یاد گرفتم که فوتبال فقط سرعت و قدرت نیست، عشقه!» من گفتم: «کیلیان، عشق تو وجود ما ایرانیاس! فقط دفعه بعد که کاشته زدی، بگو اینو از طارمی یاد گرفتم!» خندید و گفت: «قول میدم!»
وقتی سوار هواپیما شدن، به خودم گفتم: «مهدی، تو نه تنها امباپه رو تو زمین غافلگیر کردی، بلکه بهش یاد دادی چطور کاشته بزنه! این دیگه یه اسطورهست!» حالا هر وقت تو اینستاگرام پستای امباپه رو میبینم، یه کامنت میذارم: «کیلیان، کاشته بعدی کیه؟» و اونم همیشه با یه قلب آبی جواب میده، چون میدونه پادشاه کاشته منم!
بعد اون بازی، هر وقت تو پورتو قدم میزنم، هوادارا بهم میگن: «مهدی، همون گله به امباپه نشون داد تو از رونالدینیو هم بهتری!» منم فقط میخندم و میگم: «رونالدینیو خوبه، ولی من طارمیام، یه ایرانی با قلب شیر!»