فرهاد مجیدی: تو دربی با یه قیچی برگردون از زمین خودمون دروازه پرسپولیس رو باز کردم، ولی چون داور استقلالی نبود گل رو مردود کرد (فان)
ورزشگاه آزادی تهران، یه روز پاییزی پرهیجان تو دههی ۸۰. دربی تهران، استقلال مقابل پرسپولیس، و من، فرهاد مجیدی، کاپیتان آبیپوشا، آماده بودم که تاریخ رو عوض کنم. نه فقط با یه گل معمولی، بلکه با یه قیچی برگردون از زمین خودمون که هنوزم تو کافههای تهران دربارهش حرف میزنن! هوادارای استقلال با پرچمهای آبی داشتن استادیوم رو میترکوندن، انگار کنسرت محسن یگانه بود!
دقیقهی ۱۲ بازی بود. پرسپولیسیها با اون دفاع اتوبوسیشون فکر میکردن میتونن منو قفل کنن. یهو یه پاس بلند از وحید طالبلو، دروازهبان خودمون، اومد سمت من، درست نزدیک خط هافبک. دروازهبان پرسپولیس، که اسمشو یادم نیست ولی احتمالاً داشت تو فکر کباب کوبیدهی بعد بازی بود، یه کم جلوتر از محوطهی جریمه وایستاده بود. من یه نگاه به دروازه کردم، یه نگاه به توپ، و گفتم: «فرهاد، وقتشه نشون بدی چرا بهت میگن سلطان دربی!»
تو یه لحظه، انگار زمان کند شد. توپ رو با سینه کنترل کردم، یه پرش زدم که انگار تو فیلمهای ماتریکس بودم، و یه قیچی برگردون زدم که توپ مثل موشک بالستیک از زمین خودمون بلند شد! هوادارا دیگه صداشون درنمیاومد، فقط دهنشون باز مونده بود. توپ تو هوا یه قوس رویایی کشید، از بالای سر همهی مدافعا گذشت و درست رفت گوشهی دروازهی پرسپولیس! تور دروازه انگار داشت برای من دست تکون میداد! استادیوم منفجر شد! منم یه شیرجه زدم رو چمن و داد زدم: «اینه استقلال!»
ولی یهو دیدم داور، یه آقایی با عینک تهاستکانی که انگار از طرفدارای دوآتیشهی پرسپولیسه، داره با پرچم کمکداورش ور میره. سوت زد و گفت: «گل نیست، آفساید!» من گفتم: «آفساید؟! من از وسط زمین قیچی زدم، کدوم آفساید؟» داور با یه لبخند موذیانه گفت: «قانون جدیده، قیچی برگردون از هافبک آفسایده!» من گفتم: «بابا، تو چون پیرهن قرمز زیر کتت داری، اینو مردود کردی!» هوادارای استقلال شروع کردن شعار دادن: «فرهاد، قیچی بزن، داورو نابود کن!»
بازی تموم شد، ۱-۱ مساوی کردیم، ولی اون قیچی برگردون من تو ذهن همه موند. بعد بازی، تو رختکن، یکی از بازیکنای پرسپولیس (فکر کنم علی کریمی بود) اومد گفت: «فرهاد، اون حرکتت چی بود؟ من هنوز تو شوکم!» من گفتم: «علیجان، اگه داور عاشق چلوکباب نبود، الان تو داشتی تور دروازه رو میشستی!» خندید و گفت: «بیا امشب بریم کافه، یه گپ حسابی بزنیم.»
رفتیم یه کافه تو تجریش، پر از هوادارای آبی و قرمز که داشتن دربارهی دربی بحث میکردن. من و علی کریمی نشستیم یه گوشه، یه قهوه ترک سفارش دادیم. گفتم: «علی، اگه اون گل قبول میشد، الان من داشتم تو اینستاگرام (که البته اون موقع نبود!) استوری جشن قهرمانی میذاشتم!» علی گفت: «فرهاد، تو با اون قیچیت قلب مارو لرزوندی! فقط دفعه بعد به داور یه پیرهن آبی بده، شاید نظرش عوض شد!»
یهو چند تا هوادار استقلال اومدن سر میزمون. یکیشون گفت: «فرهادخان، اون قیچیت رو باید تو موزه لوور بذارن!» من گفتم: «داداش، لوور که سهله، باید تو تاریخ فوتبال ایران قابش کنن!» بعد یهو علی کریمی گفت: «بیا یه چالش بذاریم. امشب تو کافه، هرکی قیچی برگردون بهتر تقلید کنه، قهوهش با من!» همه زدن زیر خنده و شروع کردیم ادای قیچی برگردون درآوردن. من البته بردم، چون غزال آبیام دیگه!
تا نیمهشب گپ زدیم. علی گفت: «فرهاد، تو تو دربی همیشه یه سورپرایز داری. اون قیچیت منو یاد زیدان انداخت!» من گفتم: «علی، زیدان خوبه، ولی من فرهادم! دفعه بعد یه قیچی از کرنر میزنم، ببینم داور چی میگه!»
صبح که از کافه زدم بیرون، تو راه خونه به خودم گفتم: «فرهاد، تو با اون قیچیت نه فقط پرسپولیس، بلکه کل تهرانو تکون دادی!» حالا هر وقت تو اینستا پست دربارهی دربی میبینم، یه کامنت میذارم: «اون قیچی من کجا رفت؟» و هوادارا جواب میدن: «فرهاد، تو سلطان قیچی دربی هستی!»